سید مصطفی تاجزاده
یکم
۱. جنگ پیشگیرانه با جنگ تهاجمی در ظاهر متفاوت است ولی ماهیت یکسانی دارد. بوش پسر آن را به شکل امروزیش طرح کرد: «ما صبر نمیکنیم که تروریستها بیایند داخل آمریکا و به ما ضربه بزنند. میرویم در خانههای خودشان و آنجا نابودشان میکنیم».
۲. بوش به نام جنگ پیشگیرانه و در ظاهر برای دفع حملات احتمالی تروریستها، جنگهای ویرانگر به راه انداخت و صدها هزار انسان بیگناه را در عراق و افغانستان و... به خاک و خون کشید تا به اصطلاح خونی از دماغ کسی در خاک آمریکا نریزد.
۳. این منطق غیرانسانی و این راهبرد نژادپرستانه متاسفانه در ایران نیز پذیرفته شد، بدون توجه به اینکه بزرگ ترین شکست یک فرد، حزب و جریان پذیرش منطق خصم و کسانی است که به مبارزه با آنان برخاسته است، حتی اگر در جنگ گرم بر او غلبه کند.
دوم.
۱. به من انتقاد میکنند که چرا میگویم جنگ دفاعی هم باید توجیه داشته باشد وگرنه شهروند تحت هر شرایطی موظف به ورود در جنگ نیست. عنداللزوم نافرمانی مدنی هم باید بکند. در همین جهت یکی از منتقدان به من کنایه زد که: «یعنی اگر تشخیص دادند که حاکمان جنگ راه انداختهاند دفاع جایز نیست و از روی پشت بام همراه با نوشیدن آب پرتغال تجاوز به شهرمان را تماشا می کنیم».
۲. از نقاد انقلابیام می پرسم که وقتی امریکا در زمان صدام به آن کشور حمله کرد، اگر خود او تبعه عراق بود، به مبارزه مسلحانه با ارتش آمریکا میپرداخت یا سعی میکرد خود را از معرکه دور نگه دارد؟
۳. اگر پاسخ منتقد محترم مثبت است، بفرماید که در سوم شهریور۱۳۲۰ که روسیه و انگلستان و امریکا ایران را اشغال کردند، او چکار میکرد؟
سوم
۱. عکسالعمل مردم، نیروها و احزاب سیاسی و نیز مرجعیت و روحانیت شیعه هنگام اشغال ایران در سال ۱۳۲۰پیش روی ماست. آیا آنان فتوای جهاد علیه اشغالگران دادند و خود لباس رزم یه تن کردند و به نبرد با متجاوزان پرداختند؟ یا سکوت کردند و اشغال کشورشان را (نه فقط شهرشان را) توسط ارتش های متجاوز به نظاره نشستند؟ و آیا در طول ۷۶ سال بعد از اشغال تاکنون کسی شاکی شده است که این چه سکوتی بود که مردم در پیش گرفتند؟
۲. برای آن دسته از منتقدان محترم که نظر بنیانگذار جمهوری اسلامی برایشان حجت است، سخنان ایشان را در این موضوع نقل می کنم، آنجا که به تاکید و تکرار میگوید:
«رضاخان را وقتی متفقین از این مملکت بیرون کردند، مردم شادی میکردند. با اینکه در خطر بودند، جانشان در خطر بود! لشکر غیر بود. لشکر اجنبی بود. لشکرهای اجنبی بودند [که] ریختند به ایران، ولی چون رضاخان را بردند، مردم خوشحالی میکردند» (۱۳۵۸/۴/۱۲).
«من یادم هست و قم بودم. همه چیز مردم در خطر بود، همه چیز. سه تا لشکر دشمن وارد شده بودند. همه چیزشان در خطر بود. لکن آن روزی که صدا درآمد که رضاشاه را بیرونش کردند، مردم راحت شدند؛ مردم دعا کردند و به هم تبریک شاید میگفتند»(۱۳۵۸/۷/۶).
«آنطور فشار آورد به مردم و نارضایتی ایجاد کرد که وقتی که آن سه قدرت خارجی در جنگ عمومی اینها حمله کردند به ایران، امریکا و انگلستان و روسیه، اینها همه با هم حمله کردند... در عین حالی که همه چیز ایران در خطر بود و مردم برای همه چیزشان نگران بودند، لکن وقتی گفتند که رضاخان را اینها بردهاند، مردم شادی میکردند»(۱۳۵۸/۳/۶).
و سرانجام آنکه:
«اگر در آن زمان یک جنگی واقع میشد ابداً مردم کاری نداشتند. اگر دعا نمیکردند که خود اینها، خود این ظالمها شکست بخورند، لااقل کاری نداشتند»(۱۳۶۰/۵۱۹).
۳. به باور من شرکت یک شهروند در هر جنگی، با هر نام و عنوانی، توجیه عقلی و اخلاقی لازم دارد. انسان بازیچه بیاختیار دولتها نیست و نباید باشد. از سوی دیگر مشارکت در دفاع مشروع از میهن و مردم را برای تمام شهروندان، البته متناسب با موقعیت و شرایط آنها، واجب میدانم. همچنین تاکید میکنم که میزان مشارکت مردم در هر جنگی رابطه مستقیم دارد با میزان رضایت آنان از حاکمان خود. هر چه شهروندان از حکومت خود راضیتر باشند، مشارکتشان در جنگ بیشتر خواهد بود.