چاپ کردن این صفحه
سه شنبه, 04 ارديبهشت 1397 ساعت 05:42

تولد نرگس محمدی و دو بازداشت

نوشته شده توسط
این مورد را ارزیابی کنید
(0 رای‌ها)

تولد نرگس محمدی و دو بازداشت

فخرالسادات محتشمی پور


همین دیروز نرگس جان ۴۶ ساله شد. من نشسته ام سال ها و ماه ها و هفته ها و روزهایی که علی و کیانایش را ندیده می شمارم و سال ها و ماه ها و هفته ها و روزهایی که همسرش را ندیده.

بازجو قبل از خروج همسرش، دراثر مزاحمت های مکرر و مستمر، به او گفته بود بیا بساطت را جمع کن و برو! این پیام بازجوها خیلی آشنا و تکراری است. به بعضی مستقیم می گویند به بعضی غیرمستقیم. البته اگر بدانند کسی واقعا قصد رفتن دارد، ادای ممانعت در می آورند. فقط کافی است مطمئن شوند برگشتی در کار نیست آنگاه خودشان امکان رفتن را مهیا می کنند با کمال میل و با دست و دلبازی فراوان.

به نرگس گفته بودند ما هماهنگ می کنیم بروی. گفته بود با کدام پاسپورت. گفته بودند به این چیزها کار نداشته باش. برو وگرنه تا این جایی وضعیت همین است. او گفته بود کجا بروم؟ زندگی ام، خانواده ام، همسرم، بچه ها این جا هستند. گفته بودند تو برو ما بچه ها را ظرف یک هفته می فرستیم پیش خودت! نرگس گیج شده بود. می پرسید چطور بازجو می تواند چنین پیشنهادی بدهد؟

این گفته اما آشناست. ماشاء الله شمس الواعظین به تازگی در مورد آن نوشته: "پس از آزادی از زندان در نیمه دوم سال ۸۰ به دعوت دانشگاه مگیل کانادا برای ایراد سخنرانی به تورنتو سفر کردم. دو روز از سفرم نمی گذشت که سعید مرتضوی حکم جلب مرا صادر کرد! من باتوجه به سابقه گفته شده، پیام را دریافت کردم و طی مصاحبه ای با رسانه ها اعلام کردم که بلافاصله پس از پایان سخنرانی به تهران باز خواهم گشت.البته ناگفته نماند که از پروتکل آفیس وزارت خارجه کانادا با من تماس گرفتند وگفتند اگر از بازگشت به ایران هراس دارید می‌توانید در کانادا اقامت دائمی کنید و یا تا رفع خطر اقامت موقت داشته باشید. من تشکر کردم و گفتم هرچه زودتر به ایران بازخواهم گشت و برگشتم اما این حکم اجرا نشد!"

با روی کار آمدن آقای روحانی بعضی بچه ها تصمیم گرفتند به وطن برگردند اما بازداشتشان پیامی بود برای همه دور از وطن ها که یا خارج از کشور بمانید یا اگر برگشتید باید بروید زندان! برای خانم دکتر وسمقی هم وقتی تصمیم به بازگشت گرفت پیام مشابهی رسید اما او هم تصمیمش را گرفته بود و گفته بود اتفاقا من می آیم که بروم زندان!

محمدرضا هم وقتی به ایران آمد خود را برای زندان رفتن آماده کرده بود اما خبری نشد و این جوان نخبه وطن دوست محجوب دوست داشتنی هم با همان آرامش مثال زدنی به گوشه ای رفت و مطالعات تخصصی اش را آغاز کرد تا این که چند روز پیش مهاجمان انگار قصد بازداشت جانی بالفطره ای را داشته باشند به شکلی غیرقابل باور او را بازداشت کردند و به خانه پدری اش که برادر سه شهید است، ریختند و دستشان درد نکند به واقع کاری کردند کارستان!

نرگس جان در زندان ۴۶ ساله شد. روزهای تولد خودش، آقا تقی و بچه ها می آید و می گذرد و تولد دیگر عزیزانش و او، که بیش از سه سال است از در آغوش گرفتن فرزندانش محروم مانده و حدود یک سال و نیم حتی صدای آن ها را هم نشنید تا سرانجام اعتصاب غذایش کارساز شد، برای دخترک های زندانی بند زنان مادری می کند. بهاره و ساجده و ریحانه که بیرون آمده اند برای او دلتنگی می کنند و او هم دلش برای دخترها تنگ می شود.

عجب زمانه ای است!؟ خرداد ۹۵ که همسرجان پس از ۷ سال به خانه آمد که دیگر بماند و نرود، با خود فکر می کردم خیلی زود همه چیز عادی می شود و گردش روزگار گرد فراموشی را بر سر خاطرات ما هم می ریزد. اما با هر بازداشت تازه ای انگار زخم های ما سرباز می کند و داغ ها تازه می شود. هنوز تعدادی از زندانیان سیاسی ۸۸ از جمله وکیل آزاده عبدالفتاح سلطانی در حبس هستند. تعدادی هم به بهانه و بی بهانه به آن ها اضافه شده اند.

خبر بازداشت محمدرضا را در کردستان شنیدم که پدرش اول انقلاب استاندار آن جا بود. باور نکردم تا فایل صوتی پدر را شنیدم و در درون خود گریستم نه برای محمدرضا که قبل و بعد بازداشتش معصومانه و استوار پای آرمان های عموهای شهیدش ایستاد بلکه برای نظامی که که قدر فرزندان صالح و صادق و مخلص را نمی شناسد و حواسش نیست که عده ای از درون قصد اضمحلالش را دارند!

نرگس و محمد رضا باز هم آزاد می شوند اما در حقیقت پیام مقاومت نرگس محمدی ها برای ماندن و محمدرضا جلایی پورها برای بازگشت به وطن پس از فارغ التحصیل شدن از بهترین دانشگاه های دنیا به سعید مرتضویها این است که اگر بناست کسی این سرزمین را رها کند، خیانت کاران وطن فروش هستند نه بهترین فرزندان ایران.

نرگس جان دیروز در زندان ۴۶ ساله شد و محمدرضا دوباره راهی زندان شد تا تجربه های جدیدی از زندان را برای ما و تاریخ معاصرمان به ارمغان بیاورد. تجربه های ناب و منحصر به فردی که تاکنون از زبان هیچ زندانی سیاسی نشنیده ایم مثل همان ۱۰۰ نکته که سال ۸۸ پس از آزادی برایمان نوشت تا بتوانیم از زندان انفرادی لذت ببریم! و بعضی نکاتش چقدر به درد من خورد.

برادرم آقای سلطانی، خواهرم نرگس و فرزندم محمدرضا دارند تاوان وطن دوستی و نوع پروری خود را می دهند. تاوان صداقت و صمیمیت و اخلاقی بودنشان را، اما همه این ها به کنار من دارم سعی می کنم سعید مرتضوی را در لباس زندان تصور کنم. هم او که در اولین روزهای بازداشت به طور تلویحی حالی همسرجان، و لابد خیلی های دیگر، کرده بود که مرگ و زندگی ات به دست من است! موجود حقیری که وقتی همان روزهای اول بازداشت های فله ای و قبل از دادگاه های فله ای گفت که تاجزاده به جرایم خود اقرار کرده من محکم روی میزش کوبیدم و برسرش فریاد زدم: "تو غلط کردی که گفتی تاجزاده اقرار کرده. سابقه دروغ گویی هایت را از کوی دانشگاه دارم" و اگر وکیل عزیز همسرجان که دست برقضا استاد قصاب مطبوعات دوره اصلاحات و دادستان منفور و متهم کهریزک ۸۸ بود، پادرمیانی نمی کرد نمی دانم کار به کجا می کشید؟!

بازجوی من وقتی در یکی از جلسات بازجویی به او گفتم شما لیاقتتان همین فرقه مشائیه است نه صادقینی مانند موسوی و کروبی، خندید و به همکارش که من البته هیچکدامشان را نمی دیدم گفت: اسفندیار را می گوید. و با اعتماد به نفس تمام ادامه داد: او را هم می آوریم.

من آن زمان شنیده بودم که اختلاف سپاه با احمدی نژاد شروع شده و بازداشت مشائی را بعید نمی دانستم اما در مورد مرتضوی قاضی سرسپرده گوش به فرمان بعید می دانستم به این زودی ها در حد همین دو سال هم نوازش شود چرا که دیگر سرسپرده های گوش به فرمان مسئله دار خواهند شد! اما انگار قرار است صدای چوب بی صدای خدا به همین زودی به گوش مظلومین برسد. به گوش همه آن ها که اگر خاطراتشان را از ظلم و جنایت ها و بداخلاقی ها و کج رفتاری های مرتضوی بنویسند مثنوی صد من کاغذ می شود.

تولد نرگس جان مبارک

عزت و سرافرازی محمد رضا و خانواده عزیزش افزون

عمر ظلم و ستم کوتاه

صلح و آرامش و امنیت ارزانی همه ایرانیان عدالت خواه

دوم اردیبهشت ۱۳۹۷

https://goo.gl/Axa462

خواندن 3283 دفعه آخرین ویرایش در سه شنبه, 04 ارديبهشت 1397 ساعت 05:45