تاجزاده: آنچه من از آن دفاع می کنم اصلاحطلبی است نه اصلاحطلبان
?سیدمصطفی تاجزاده معاون وزیرکشور دولت اصلاحات در جمع شورای هماهنگی احزاب اصلاح طلب استان کهگیلویه و بویراحمد با حساس خواندن شرایط کنونی کشور ایران در منطقه و دنیا، یادآورشد:
?ما در شرایط حساسی به سر میبریم.
? کشور همیشه با مشکل مواجه بوده است اما در هیچ دورهای تا این اندازه مشکلات مختلف روی هم به صورت انباشته شده وجود نداشت.
?چند نگاه در مورد ریشه مشکلات وجود دارد که میتوان گفت گروه اول نگاه بدبینانه دارند و معتقدند کارگزاران سیستم دچارفساد سازمانی شدهاند و همه اندیشمندان و سیاست ورزان مورد اتهام هستند اما گروهی دیگر همه خوبی و مسائل مثبت را مربوط به نهادهای انتصابی میدانند.
?نظارت استصوابی کاری کرده است که بجای نظارت ملت بر دولت، این دولت باشد که بر مردم نظارت کند. این جابجایی سبب شده که شایستگان به کنار روند و بسیاری از مشکلات بر جامعه سیطره یابد.
?آنچه بنده از آن دفاع می کنم اصلاحطلبی ست نه اصلاح طلبان. اصلاح طلبی دارای تباری است که از امیرکبیر و مصدق و….شروع میشود.
#امتداد
@emtedadnet
خود انتقادی رمز پویایی اصلاحات است
✍?گفتگوی #سیدمصطفی تاجزاده با شرق
✅ چنین تفکر و حرکت خودانتقادی در هیچ یک از جریانهای سیاسی مخالف و موافق متاسفانه دیده نمیشود. یعنی نه جوانان اصولگرا چنین جایگاهی را برای خود قائلند و نه هواداران آقای احمدی نژاد. حتی در اپوزیسیون خارج از کشور نیز چنین وضعی دیده نمیشود که نسل بعد، ضمن احترام گذاشتن به نسل پیشین خود و با تکریم دستاوردهایشان و البته در جهت تثبیت و تعمیق همان دستاوردها در دوره معاصر به نقد عملکرد آنان بنشینند و راهکار ارائه کنند و نور امید بپراکنند.
✅ من البته موافق عملکرد اصلاح طلبان از سال ۹۲ تا ۹۶ هستم و فکر میکنم که بهترین کار ممکن صورت گرفته است.اما با توجه به تغییر و تحولاتی که در ایران و نیز در سطح بین المللی رخ داده است، بر این باورم که آن مشی بهتنهایی جواب نمیدهد و باید اصلاحاتی در روند اصلاحات صورت پذیرد.
✅ نقد اصلاحات در همه زمینه ها لازم است. هم به لحاظ گفتمانی و این که باید به روز شود و هم به لحاظ ارائه برنامه برای اداره بهینه کشور و حرکت به سوی حکمرانی خوب و هم در زمینه تشکیلاتی و باز کردن دایره و جذب نیرو؛ در همه این موارد اصلاح طلبان نیازمند نقدند.
✅ امروز فقط به رفع اتهامها و ابهامها و زدودن پیرایه ها نباید بسنده کرد. تغییرات جدی در جامعه و جهان رخ داده است و ما متناسب با آنها باید دیدگاههای خود را به روز و نو کنیم. از تبیین ضرورت احترام به حق انتخاب سبک زندگی تا تامین حقوق زنان، از لزوم دفاع از تشکیل اتحادیه و سندیکای صنوف مختلف به خصوص کارگران و معلمان و کشاورزان تا اصلاح سیاست خارجی کشور و این که جهتگیری دیپلماسی کشور در خدمت رفاه میهن قرار گیرد و نه بلندپروازی حکومت. در امور اجتماعی و فرهنگی هم باید شفاف تر از همیشه و با برنامه های روشن تر از پیش به جامعه نشان دهیم که اصلاحات در ایران هنوز گفتمان برتر در همه عرصه هاست.
✅ اصلاحات امنیت ایران را چه در زمان آقای خاتمی و چه در حال حاضر تامین و ایران را از جنگ دور کرده است ، با تحریم ها جنگیده و کوشیده است ایران جایگاه مناسب تری در عرصه بین المللی به دست آورد.
✅ همه پذیرفتهاند اصلاحات مدافع حقوق شهروندی آحاد مردم است و ایران را برای همه ایرانیان می خواهد؛ اما اینها دیگر به تنهایی کافی نیست و مردم انتظار دارند که تلاش بیشتری در جهت رفع مشکلاتشان از یک سو و رفع حبس و حصر و ممنوع التصویری ها و تلاش برای برپایی انتخابات آزاد از سوی دیگر انجام شود.
✅ شورای سیاست گذاری باید به نامه صد نفر توجه جدی کند. همچنان که آقای خاتمی نیز باید بدان بذل توجه نماید و خوب است جلساتی با نمایندگان این عزیزان برگزار کند و از نزدیک انتقادها و پیشنهادهای آنان را بشود. صد البته شورای عالی سیاست گذاری اصلاح طلبان نیز لازم است که با این دوستان به مشورت بنشیند و راهی پیدا کند برای جلب مشارکت همه نیروهای اصلاح طلب، به طوری که شورای سیاست گذاری سخنگوی فقط بخشی از اصلاح طلبان نشود و همه احساس کنند که در روند اصلاحات نقش دارند و سهیم هستند و می توانند فردایی بهتر را برای همه ایرانیان رقم بزنند.
@MostafaTajzadeh
رد ادعای روزنامه جام جم توسط تاجزاده در گفتگو با امتداد: دولت اصلاحات مخالف حمله نظامی به افغانستان بود
?روزنامه جامجم در ادعایی جدید تحت عنوان چرا ایران در سال ۷۷ به طالبان حمله نکرد، نوشته است: "در آن زمان جلسه فوقالعاده شورای عالی امنیت ملی تشکیل شد و اکثر اعضای این شورا به ریاست محمد خاتمی به حمله به افغانستان (طالبان) رای دادند و به عنوان مصوبه شورای عالی امنیت ملی برای رهبری ارسال شد. موضوع حمله به طالبان آن قدر جدی بود که همزمان با طی فرآیند در شورای عالی امنیت ملی، دهها هزار نیروی نظامی در مرزهای شرقی کشور مستقر و آماده عملیات شده بودند، لیکن آیتالله خامنهای بر خلاف رویه معمولشان که مصوبات شورایعالی امنیت ملی را تائید میکنند، به صورت مستدل با این مصوبه مخالفت کردند و ایران را از ورود به جنگی پرخسارت حفظ کردند."
?سیدمصطفی تاجزاده فعال سیاسی و معاون سیاسی وزارت کشور دولت اصلاحات در گفتوگو با امتداد ضمن رد ادعای این روزنامه وابسته به صداوسیما گفت:
?بلافاصله پس از کشتار دیپلماتهای ایرانی توسط طالبان، مرزهای شرقی کشور با نقل وانتقالات سنگین نظامی مسلح شد. تا این مرحله همه موافق بودند؛ اقدامی مقتدرانه در واکنش به جنایتی علیه ملت ایران صورت بگیرد.
? اما در مرحله بعد فرماندهان سپاه به شدت خواهان حمله به افغانستان و اشغال هرات بودند. غیرنظامیانی چون علی لاریجانی رییس صدا و سیمای وقت نیز خواهان جنگ و اشغال هرات بودند.
?اما رییس جمهور خاتمی و اعضای کابینه در شورای عالی امنیت ملی شامل وزیر خارجه و نیز دبیر و دبیرخانه شورا و همچنین فرماندهان ارتش مخالف حمله بودند. در نهایت رهبری نظر مخالفان را تایید کرد.
?وزارت خارجه دولت اصلاحات نیز موفق شد حمایت بینالمللی علیه این جنایت را به نفع ایران جلب کند و این اقدام در آرام کردن فضا موثر بود.
https://goo.gl/3W7BxG
#امتداد
@emtedadnet
???مشکل اصلی آن است که در جامعه ما فعالان سیاسی حاضر به فعالیت حزبی نیستند
✍?مصاحبه نشریه پنجره دانشگاه رازی کرمانشاه با #سیدمصطفیتاجزاده
✅ اگر اصلاحطلبان بتوانند ضمن حمایت قاطع از دولت دکتر روحانی در عین حال مطالبات مردم را با صدای رسا مطرح و طرحهایی برای مقابله با مشکلات جامعه ارایه کنند و با فساد، تبعیض و بیعدالتی صریحتر به مقابله پردازند و از حقوق شهروندان شفافتر دفاع کنند و همینطور ضعفهای دولت را به نقد بکشند، همچنان میتوانند امیدوار باشند که به نسبت رقبا از آرای بیشتر ایرانیان بهرهمند خواهند شد. شرط پایانی هم این است که پاکدستی خود را همچنان حفظ کنند و اجازه ندهند که آلودگیها دامن آنها را تر کند.
✅ اگر ما نتوانیم اصلاحات بنیادین انجام دهیم، جامعه ممکن است دستخوش حوادثی شود که نتیجه آن به سود هیچکس نخواهد بود و خدای نکرده گرفتار درگیریهای داخلی خواهیم شد. بنابراین باید بر آزادی انتخابات تأکید و راه را نه فقط برای اصلاحطلبان بلکه برای همهٔ کسانی باز کنیم که مایلند در چارچوب قانون فعالیت کنند و به استقلال ایران و تمامیت ارضی یا یکپارچگی سرزمین آن وفادارند. اگر شکست بخوریم و به انتخابات آزاد نرسیم، آیندهٔ امیدوارکنندهای نخواهیم داشت.
✅ عملکرد دولت خاتمی در دانشگاه ها و نیز در عرصه فرهنگ و هنر کشور با رضایت قاطبه هنرمندان و فرهنگیان و دانشگاهیان مواجه بود، اگرچه بسیاری از آنان به عملکرد دولت برابر بحران آفرینان انتقاد داشتند.
✅ به نظر من ادامهی وضع موجود بنبست است. تنها با اصلاحات همهجانبه می توان به مصاف مشکلات انباشته شده رفت.
✅ جامعه ما هم به گشایشهای اجتماعی و فرهنگی نیاز دارد و هم به گشایشهای سیاسی نظیر لغو حصر و ممنوعالتصویری و پایان دادن به حبسها و احکام سنگین قضایی برای دانشجویان و فعالان مدنی و زنان و دگراندیشان و البته در رأس همه به آزادی انتخابات نیاز دارد.
✅ یکی از اختلافات جدی ما با دولت پنهان در زمینهٔ سیاست خارجی است.
@MostafaTajzadeh
متن کامل را در لینک زیر بخوانید ؛
http://telegra.ph/%D9%85%D8%B5%D8%A7%D8%AD%D8%A8%D9%87-04-22
سیاستورزی از جنس مادرانه
✍?فخرالسادات محتشمی پور
✅در پنج شنبهای که گذشت ششمین سالگرد درگذشت فریده ماشینی فعال سیاسی، قران پژوه و عضو جبهه مشارکت ایران اسلامی برگزار شد، مراسمی که با عنوان "سیاست ورزی زنانه" و با سخنرانی محمدرضا خاتمی آغاز شد و در ادامه معصومه ابتکار، معاون رییس جمهور در امور زنان و خانواده، فخرالسادات محتشمیپور، نوشین طریقی و خانم فهیمی در آن به ایراد سخن پرداختند.
✅هرچند این همه نامهایی نبود که برای گرامیداشت یاد فریده ماشینی در کنار هم جمع شده بودند که شهیندخت مولاوردی، سیدمصطفی تاجزاده، علی شکوریراد، آذر منصوری، هادی خانیکی، سیدمحمود حسینی، الهه مجردی، حیدری، زهره آقاجری، حسین کاشفی، نرگس کریمی و ... در میان حاضران این نشست به چشم می خوردند.
✅ فخرالسادات محتشمی پور در این مراسم با اشاره به موانع موجود در مقابل زنان مشارکت سیاسی زنان را ضعیف خواند و گفت:
✅مشارکت سیاسی زنان ازآنجهت که نسبت به افزایش آن احساس نیاز نمی شود و نزد برنامه ریزان و سیاست گزاران اولویت و ضرورتی برای آن متصور نیست هم جنان مورد بیاعتنایی و بیمهری قرار دارد.
✅ازآنجاکه زنان بالقوه مادرند و حتی اگر این قابلیت در آنها به فعل درنیاید حس مادری در همه زنان وجود دارد حضور اجتماعی آنان کاملاً متأثر از این غریزه خواهد بود و نقشی که زنان براثر نیاز خود یا ضرورتهای اجتماعی میپذیرند تحت تأثیر حس مادرانه آنان است.
✅از این روز انتظار میرود مدیران زن با درکی متفاوت از هستی، مدیریتی متفاوت از مردان داشته باشند و اگر اکنون در برخی موارد شاهد این تفاوت نیستیم به دلیل تحمیل سلطه و جبر مدیریت مردانه و نحوه ارزشگذاریهاست نه عدم تفاوت نگاه و روش.»
✅در میدان تحزب هم آش همین آش و کاسه همین کاسه است؛ یا باید در چارچوبهای خشک مردانه احزاب بمانی و عمل کنی یا غزل خداحافظی را بخوانی و به سمت ایجاد تشکلهای زنانه بروی. در این میان اما زنان سختجانی از نسل فریده ماشینی بودند که در عرصه سیاستِ مردانه ماندند وسعی در تلطیف آن داشتند.
✅من شاهد بودم که او زیر پذیرش پستهای دولتی نرفت و در سنگر آموزش و پژوهش درجایی که فکر میکرد میتواند موثرباشد ماند و خدمت کرد اما سیاست ورزی را از طریق عضویت فعال در حزب مشارکت ادامه داد. چون از آیات قرآن آموخته بود که تغییر سرنوشت آدمی به دست خود اوست.
✅برای خواندن این سخنرانی روی دکمه "INSTANT" بزنید:
@emtedadent
@MostafaTajzadeh
http://telegra.ph/ششمین-سالگرد-درگذشت-فریده-ماشینی-برگزار-شد-سیاست-ورزی-زنانه--گزارش-تصویری-06-03
زنان بهترین حاملان دموکراسی،صلح و گفتگو
✍?گفتوگوی #سیدمصطفیتاجزاده با «موثق»
✅ در حال حاضر جامعه با مشکلات جدی تری مواجه است و حوادث سرنوشت سازی مثل دی ماه ۹۶ را پشت سر گذاشته که خود ناشی از انباشته شدن و تحقق نیافتن مطالبات قشرهای وسیعی از مردم است. بنابراین باید قاطعتر با نظارت استصوابی مخالفت کنیم و اجازه ندهیم که انتخابات مهندسی و ترکیب اکثریت کرسیهای آن از قبل مشخص شود و در نتیجه مجلسی ضعیف شکل بگیرد.
✅ بنظرم تحولات جدی در سال آینده خواهیم داشت؛ یکطرف تلاش میکند با مهندسی انتخابات گزینش ایرانیان را محدود کند و در طرف دیگر ما باید به سمت انتخابات آزاد حرکت کنیم. این بزرگترین چالش سیاسی در سال آینده خواهد بود.
✅ جریان اصولگرا با حذف و رد صلاحیت گستردهی نامزدهای اصلاحطلب توانست مجلس هفتم را فتح کند. اگر انتخابات آزاد میبود احتمالا نتیجه عکس آن رخ می داد. اگر اصولگراها فکر میکردند که در انتخابات آزاد میتوانند رقیب را پشت سر بگذارند،ٰ تن به رسوایی رد صلاحیت نزدیک به ۱۰۰ نماینده مجلس ششم نمیدادند.
✅ رای ندادن مردم لطمه بزرگی به جریان اصلاحطلبی خواهد زد و از این جهت به سود اصولگراها میشود. اگر اصلاحطلبان تلاش کنند که انتخابات آزاد برگزار شود و مردم احساس کنند در نتیجه پایمردی آنها حکومت به مطالباتشان ولو دیر اما پاسخ داده است، میتوان خطر ناامیدی و قهر قشرهای وسیعی از مردم را پشت سر گذاشت.
✅ درباره انتخابات ریاست جمهوری باید بعد از انتخابات مجلس و اینکه ما چقدر توانستهایم انتخابات مزبور را آزاد برگزار کنیم، صحبت کرد. باوجود این تصور میکنم که فضای غالب اصلاحطلبان این است که ما باید نامزد اختصاصی خود را معرفی و از او حمایت کنیم. البته استقبال می کنیم از اینکه آقای علی لاریجانی بهعنوان نامزد اصولگرایان و رقیب نامزد اصلاحطلبان باشد؛ اگر چه ظواهر بیانگر این است که وی نتواند اجماع اصولگرایان را بهدست آورد و بخشی ازاصولگرایان احتمالا نامزد ویژه خود را معرفی خواهند کرد.
✅ اولا برای ایجاد توازن و عدالت در عرصه مدیریت کشور و ثانیا برای اینکه سیاست در ایران از حالت انحصاری مردانه که با خشونت و عبوسی و تندی همراه است به سمت سیاستی دموکراتیک و تعاملی پیش برود، باید از مشارکت بیشتر بانوان استقبال کرد. حضور زنان میتواند این روند را تسهیل کند، چرا که زنان بهترین حاملان دموکراسی، صلح و گفت و گو در همه جوامع از جمله ایران هستند.
✅ ما تجربه مثبتی از حضور زنان در فراکسیون امید مجلس و شورای شهر تهران داریم. در واقع زنان نماینده در مجلس و در شورای شهر در قیاس با مردان نه تنها ضعیفتر عمل نکردهاند، بلکه کارنامه مثبتی را عرضه داشتهاند. تا آنجا که بسیاری از مخالفان هم به این نتیجه رسیدهاند که باید تعداد زنان در انتخابات به عنوان نامزد افزایش یابد و تلاش کنیم که تعداد بیشتری از آنان به مجلس و شورهای شهر راه پیدا کنند تا بتوانند مطالبات ملت را حتی قاطعتر، صریحتر و شفافتر از مردان دنبال کنند.
✅ اگر ما بتوانیم فضای انتخابات را خیلی آزادتر از آنچه الان شاهدش هستیم بکنیم، آن موقع می توانیم پاسخگوی مطالبات مردم و مشکلات کشور باشیم. در این دوره نیز باید با تمام توان وارد میدان رقابت های انتخاباتی شویم و دولت پنهان را مجبور کنیم تن به قانون دهند و از تنگ نظری و تمامیت خواهی و مهندسی انتخابات دست بردارد.
@MostafaTajzadeh
???شلتاق دولت پنهان
✍?گفتگوی #سیدمصطفی تاجزاده با «فرارو»
✅ اگر معنای شعار اصلاح طلب اصولگرا دیگه تمومه ماجرا این باشد که از حالا به بعد دو جناح اصولگرا و اصلاح طلب نباید به تنهایی در عرصه سیاست ملی نقش ایفا کنند و باید جا برای جریان سوم باز کنند، این شعار درست و حتی به نظر من واقع بینانه است.
✅ کدام ملتی وقتی نتیجه انتخابات را در جهت تحقق منویات خود ببیند، سراغ تظاهرات میرود؟ مردم موقعی به تظاهرات رو میآورند که از دستیابی به حقوق خود با ساز و کار انتخاباتی ناامید شوند. مادام که مردم به صندوق رای امید دارند، دنبال تظاهرات بویژه از نوع خشن آن نمیروند. به نظر من آنچه باعث اعتراضات دی ماه ۹۶ شد، در یک کلمه عبارت است از بی محلی به خواست مردم و لجبازی با پیام آنها.
✅ صدا و سیمای میلی خیال میکند چنانچه مردم را از دولت ناامید کند نامزد آنها رای میآورد و در آن صورت میتوانند کشور را اداره کنند. نمیدانند در شرایط فعلی اگر مردم از دولت ناامید شوند، از کل سیستم ناامید میشوند و به این نتیجه میرسند که جمهوری اسلامی توان اداره صحیح کشور را ندارد.
✅ ریشه مشکلات کشور و مردم به نظارت استصوابی برمیگردد که مانع انتخاب شایسته ترین چهره ها شده است. دولت پنهان نیز به دلیل آزاد نبودن انتخابات شکل گرفته و شلتاق میکند. خوشبختانه با رشد آگاهی عمومی امید به مهار دولت پنهان بالا رفته است.
✅ اصلاح طلبان درمورد بهکار گرفتن نیروهای توانا با مانع مواجه هستند. در انتخابات با نظارت استصوابی بسیاری از شایستگانشان را حذف می کنند و ما مجبور میشویم با تیم امیدمان وارد رقابت شویم نه با تیم ملی خود. در انتخاب مدیران اجرایی نیز مانع میتراشند.
✅ ما در دولت آقای خاتمی به احزاب یارانه پرداخت کردیم اما وقتی اصلاح طلبان دولت را ترک کردند احزاب تضعیف و بعضا منحل شدند. در دولت آقای احمدی نژاد NGO به معنای جاسوسی بود؛ درست مثل امروز که از دید نهاد موازی و انتصابی اطلاعاتی، دوتابعیتی یعنی جاسوس مگر آنکه خلافش ثابت شود! در دولت آقای احمدی نژاد این نگاه حاکم بود که هرکس NGO تشکیل میدهد قصد سوء دارد مگر آنکه خلافش ثابت شود. مانند همین رفتاری که امروز سازمان اطلاعات سپاه با محیط زیستیها می کند. طبق قانون وزارت اطلاعات باید بگوید چه کسی جاسوس است. اما کو گوش شنوا؟
✅ یکی از دلایل حضور اصلاح طلبان در قدرت این است که نقد دولت و حکومت را ممکن می کند. امروز من و شما میتوانیم حاکمیت را نقد کنیم چون دولت آقای روحانی سر کار است و خودش نقد میشود. برای مثال گفت و گو درباره دیپلماسی هسته ای کشورمان در زمان آقای احمدی نژاد ممکن نبود.
✅ دستاورد دیگر حضور اصلاح طلبان در قدر، شفاف سازی امور است. در چه دولتی هزینههای کشور در ماه مثلا فروردین شفاف شد؟ قراردادهای شهرداری کی علنی و شفاف شد؟
✅ دموکراسی یعنی همه باید امکان رقابت و مشارکت در عرصه سیاست و حکومت را داشته باشند. اصولگرا، اصلاحطلب و کسانی که نه اصلاحطلب هستند و نه اصولگرا. همه هم باید همدیگر را تحمل کنیم. حق مخالفت با هر انگیزه را نیز همه داریم چه اعتقادی باشد و چه از روی منافع. اما چارچوب باید قانون باشد. اگر همه جناح ها و همه گروه ها مسئولیت پذیر شوند به حاکمیت قانون میرسیم.
✅ اصل بر این نیست که سیاست ورز محبوبتر باشد یا نوشته هایش را بیشتر بخوانند. اصل بر این است که او موثرتر باشد و جامعه پیشرفت کند و مناسبات دموکراتیک جاری و ساری شود.
✅ مردم در مجموع علل اصلی مشکلات را میشناسند. اگر مشکل جامعه دولت بود که در تظاهرات دی مردم فقط باید علیه دولت شعار میدادند. اما علیه کل سیستم شعار داد…
تاجزاده در نشست هم اندیشی حزب اتحاد قم: نبايد ماجراجويى كرد اما حرف حق زدن ابداً ماجراجويى نيست
جلسه هم انديشی اعضای حزب اتحاد قم با حضور برخی اصلاح طلبان این استان و سيد مصطفی تاجزاده، روز يكشنبه دوم ارديبهشت ماه در در مجمع محققين قم برگزار شد.
در این آغاز این نشست محمد جواد كرخی، رييس حزب اتحاد منطقه قم، گزارش كوتاهی از وضعیت فعاليتهای احزاب اصلاح طلب بويژه حزب اتحاد در قم داد و برخی موانع كار سياسی در قم را متذكر شد.
سپس برخی نمايندگان احزاب ( انجمن اسلامی معلمان، كارگزاران، و...) پرسشهای خود را حول محور مسايل روز طرح نمودند كه تاجزاده به آنها پاسخ داد. ضمن يادداشت به تفصيل پاسخ دادند
تاجزاده گفت: برای تقویت نظام حزبی و احزاب کشور کافی است در انتخابات( چه شوراها و چه مجلس) نیمی از کرسی ها به احزاب اختصاص یابد. به این ترتیب که مثلا برای شهر تهران با ۳۰ نماینده، هر فرد ۱۵ نامزد و نیز یک حزب رای دهد تا احزاب به نسبت آرای کسب شده در سراسر کشور تعدادی کرسی به خود اختصاص دهند و آنها را با شایسته ترین کادرهایشان پر کنند.عملی شدن این پیشنهاد به قدرتمندی مجلس و شوراهای شهر برای پیشبرد امور و مهار مشکلات کمک خواهد کرد.
وی افزود: ما در شش انتخابات اخیر از گزینه های تایید صلاحیت شده حمایت کردیم و امروز هم از تصمیم خود دفاع می کنیم. چرا که در آن زمان بهترین اقدام بود ولی اگر اکنون بخواهیم در انتخابات شرکت کنیم، باید متفاوت رفتار کنیم چرا که فضای ذهنی جامعه ما بعد از دی ماه ۹۶ تغییر کرده است. ما فرزند زمان و مکان خود هستیم و باید متناسب با شرایط هر زمان عمل کنیم.
تاجزاده تاکید کرد: اکثریت مردم بر این باورند اندیشه و جریانی که می تواند کشور را نجات دهد اصلاح طلبی است، ولی وقتی ببینند با رای به اصلاحات هم کاری انجام نمی شود، نه فقط از آنها ناامید می شوند. بلکه از کل ساختار مایوس می شوند. در حال حاضر مشکلات مختلف اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی، سیاسی، محیط زیستی و ... روی هم تلنبار شده اند. این وضعیت از یک جهت فرصتی بزرگ ایجاد کرده است و از جهتی تهدیدی مهلک به شمار می رود چراکه ممکن است ایران را از پا درآورد. فرصت نیز از این جهت که ممکن است ما را مجبور کند که دور هم جمع شویم، یکدیگر را به رسمیت بشناسیم و گفتگو کنیم و از تمامیت خواهی دست برداریم!
معاون سیاسی وزارت کشور دولت اصلاحات گفت: این که در نماز جمعه یک شهرستان دو گروه از مردم دو نوع شعار کاملا مغایر هم سر می دهند بدون آنکه کمترین اصطکاک فیزیکی پیش بیاید از یک سو نشان دهنده فرهنگ سیاسی غنی مردم است و از سوی دیگر آشکار کننده شکاف خطرناکی است که در جامعه بوجود آمده است.
این فعال سیاسی اصلاح طلب گفت: به دلایل عدیده در شرایط کنونی در جمهوری اسلامی کودتا و انقلاب منتفی است. باوجود این مستعد درگیری داخلی است. بنابراین باید بسیار مراقب و هوشیار باشیم. اگر خدای ناکرده ما در چرخه خشونت گرفتار گردیم، شاید بیست سال طول بکشد تا بتوانیم از آن خارج بشویم و شاید هم بیشتر! با توجه به جمیع مسایل و مشکلات صریح بگویم تقدیر ایران فروپاشی است مگر آن که با بَدای گفتگو و همدلی ملی، این قضای محتوم را تغییر دهیم.
تاج زاده تاکید کرد: ما با دولت سايه مشكلى نداريم كمااينكه در اكثر كشورهاى دموكراتيک نيز اوپوزیسیون قانونی چنين دولتی تشکیل می دهد. مشكل ما با دولت پنهان است؛ كسانى كه در پشت نهادهای حکومتی بویژه نهادهای انتصابی پنهان می شوند و از آنها به سود منافع خود سواستفاده می کنند. قدرت دارند اما نه مسئوليت می پذیرند و نه پاسخگو هستند. يكى از مشكلات كشور ما عملکرد جناحی نهادهايى است كه بايد غیرسياسى باشند. اساساً نهادهاى انتصابى مثل شورای نگهبان، سپاه، قوه ى قضاييه و صدا و سيما نبايد جهت و گرايش سياسى از خود نشان دهند.
وی افزود: در جبهه اصلاحات ما در حال حاضر دو گرايش عمده داريم كه بايد در مورد يكى از آن دو اجماع كنيم. گروهی راه حل صبر و انتظار را پیشنهاد می کنند و می گویند بايد صبر كرد تا شرايط کانون قدرت و ثروت را مجبور به عقب نشینی کند و او خود راه بر اصلاح امور و مسئولیت پذیرفتن منتقدان باز کند. گروهی نیز معتقدند بايد از این فرصت استثنایی در اين بزنگاه تاریخی و البته بسیار پرمخاطره حداكثر استفاده را كرد. الان وقت آن است که بگوئیم بايد آزادى بيان و قلم و رسانه تامین شود. شوراى نگهبان نظارت استصوابى را كنار بگذارد چراکه حق ندارد شايستگان ملت را بى دليل كنار بگذارد. صدا و سيما بايد چند صدايى شود و تريبون يك جناح و خط فكرى خاص نباشد. باید از شبکه های داخلی و خارجی هر دو بهره برد و گفت ما از تلگرام كوچ نمى كنيم، زیرا راه مبارزه با انحصار ايجادانحصار جدید نيست. ما بدنبال رقابت آزاد ميان پيام رسان ها هستيم و نه اينكه از يك انحصار به انحصار ديگر درآييم.
تاج زاده تاکید کرد: از ديگر مواردى اصلاحى كه بايد مورد توجه قرار گيرد تاكيد بر شفافيت در نهاد هاى كشور است. مثل همين گام بلندی كه اخيراً شهردارى تهران برداشت و تمام طرح هاى يک ميليارد تومانى شهردارى را با جزئيات در سامانه شفافیت قرار داد تا عموم مردم بتوانند آن را مشاهده و بررسى كنند. مطالبه شفافيت در شهردارى تهران باید به تمام دستگاه ها و استان ها تعمیم یابد. مثلاً مردم قم نيز همين مطالبه را از شهردارى شهر خود بکنند. دستگاه هاى دولتى نيز باید در همين جهت حرکت كنند و اين مهم با مطالبه گرى صريح و شفاف مردم تحقق می یابد.
وی گفت: يكى از دلايل ياس مردم آن است كه كسانى را نمى بيند كه حرف آنها را بزنند و از حقوق آنها دفاع كنند. مشكل اينجاست كه ما زیادی محافظه كار شده ايم. به باور من نبايد ماجراجويى كرد اما حرف حق زدن ابداً ماجراجويى نيست.
تولد نرگس محمدی و دو بازداشت
فخرالسادات محتشمی پور
همین دیروز نرگس جان ۴۶ ساله شد. من نشسته ام سال ها و ماه ها و هفته ها و روزهایی که علی و کیانایش را ندیده می شمارم و سال ها و ماه ها و هفته ها و روزهایی که همسرش را ندیده.
بازجو قبل از خروج همسرش، دراثر مزاحمت های مکرر و مستمر، به او گفته بود بیا بساطت را جمع کن و برو! این پیام بازجوها خیلی آشنا و تکراری است. به بعضی مستقیم می گویند به بعضی غیرمستقیم. البته اگر بدانند کسی واقعا قصد رفتن دارد، ادای ممانعت در می آورند. فقط کافی است مطمئن شوند برگشتی در کار نیست آنگاه خودشان امکان رفتن را مهیا می کنند با کمال میل و با دست و دلبازی فراوان.
به نرگس گفته بودند ما هماهنگ می کنیم بروی. گفته بود با کدام پاسپورت. گفته بودند به این چیزها کار نداشته باش. برو وگرنه تا این جایی وضعیت همین است. او گفته بود کجا بروم؟ زندگی ام، خانواده ام، همسرم، بچه ها این جا هستند. گفته بودند تو برو ما بچه ها را ظرف یک هفته می فرستیم پیش خودت! نرگس گیج شده بود. می پرسید چطور بازجو می تواند چنین پیشنهادی بدهد؟
این گفته اما آشناست. ماشاء الله شمس الواعظین به تازگی در مورد آن نوشته: "پس از آزادی از زندان در نیمه دوم سال ۸۰ به دعوت دانشگاه مگیل کانادا برای ایراد سخنرانی به تورنتو سفر کردم. دو روز از سفرم نمی گذشت که سعید مرتضوی حکم جلب مرا صادر کرد! من باتوجه به سابقه گفته شده، پیام را دریافت کردم و طی مصاحبه ای با رسانه ها اعلام کردم که بلافاصله پس از پایان سخنرانی به تهران باز خواهم گشت.البته ناگفته نماند که از پروتکل آفیس وزارت خارجه کانادا با من تماس گرفتند وگفتند اگر از بازگشت به ایران هراس دارید میتوانید در کانادا اقامت دائمی کنید و یا تا رفع خطر اقامت موقت داشته باشید. من تشکر کردم و گفتم هرچه زودتر به ایران بازخواهم گشت و برگشتم اما این حکم اجرا نشد!"
با روی کار آمدن آقای روحانی بعضی بچه ها تصمیم گرفتند به وطن برگردند اما بازداشتشان پیامی بود برای همه دور از وطن ها که یا خارج از کشور بمانید یا اگر برگشتید باید بروید زندان! برای خانم دکتر وسمقی هم وقتی تصمیم به بازگشت گرفت پیام مشابهی رسید اما او هم تصمیمش را گرفته بود و گفته بود اتفاقا من می آیم که بروم زندان!
محمدرضا هم وقتی به ایران آمد خود را برای زندان رفتن آماده کرده بود اما خبری نشد و این جوان نخبه وطن دوست محجوب دوست داشتنی هم با همان آرامش مثال زدنی به گوشه ای رفت و مطالعات تخصصی اش را آغاز کرد تا این که چند روز پیش مهاجمان انگار قصد بازداشت جانی بالفطره ای را داشته باشند به شکلی غیرقابل باور او را بازداشت کردند و به خانه پدری اش که برادر سه شهید است، ریختند و دستشان درد نکند به واقع کاری کردند کارستان!
نرگس جان در زندان ۴۶ ساله شد. روزهای تولد خودش، آقا تقی و بچه ها می آید و می گذرد و تولد دیگر عزیزانش و او، که بیش از سه سال است از در آغوش گرفتن فرزندانش محروم مانده و حدود یک سال و نیم حتی صدای آن ها را هم نشنید تا سرانجام اعتصاب غذایش کارساز شد، برای دخترک های زندانی بند زنان مادری می کند. بهاره و ساجده و ریحانه که بیرون آمده اند برای او دلتنگی می کنند و او هم دلش برای دخترها تنگ می شود.
عجب زمانه ای است!؟ خرداد ۹۵ که همسرجان پس از ۷ سال به خانه آمد که دیگر بماند و نرود، با خود فکر می کردم خیلی زود همه چیز عادی می شود و گردش روزگار گرد فراموشی را بر سر خاطرات ما هم می ریزد. اما با هر بازداشت تازه ای انگار زخم های ما سرباز می کند و داغ ها تازه می شود. هنوز تعدادی از زندانیان سیاسی ۸۸ از جمله وکیل آزاده عبدالفتاح سلطانی در حبس هستند. تعدادی هم به بهانه و بی بهانه به آن ها اضافه شده اند.
خبر بازداشت محمدرضا را در کردستان شنیدم که پدرش اول انقلاب استاندار آن جا بود. باور نکردم تا فایل صوتی پدر را شنیدم و در درون خود گریستم نه برای محمدرضا که قبل و بعد بازداشتش معصومانه و استوار پای آرمان های عموهای شهیدش ایستاد بلکه برای نظامی که که قدر فرزندان صالح و صادق و مخلص را نمی شناسد و حواسش نیست که عده ای از درون قصد اضمحلالش را دارند!
نرگس و محمد رضا باز هم آزاد می شوند اما در حقیقت پیام مقاومت نرگس محمدی ها برای ماندن و محمدرضا جلایی پورها برای بازگشت به وطن پس از فارغ التحصیل شدن از بهترین دانشگاه های دنیا به سعید مرتضویها این است که اگر بناست کسی این سرزمین را رها کند، خیانت کاران وطن فروش هستند نه بهترین فرزندان ایران.
نرگس جان دیروز در زندان ۴۶ ساله شد و محمدرضا دوباره راهی زندان شد تا تجربه های جدیدی از زندان را برای ما و تاریخ معاصرمان به ارمغان بیاورد. تجربه های ناب و منحصر به فردی که تاکنون از زبان هیچ زندانی سیاسی نشنیده ایم مثل همان ۱۰۰ نکته که سال ۸۸ پس از آزادی برایمان نوشت تا بتوانیم از زندان انفرادی لذت ببریم! و بعضی نکاتش چقدر به درد من خورد.
برادرم آقای سلطانی، خواهرم نرگس و فرزندم محمدرضا دارند تاوان وطن دوستی و نوع پروری خود را می دهند. تاوان صداقت و صمیمیت و اخلاقی بودنشان را، اما همه این ها به کنار من دارم سعی می کنم سعید مرتضوی را در لباس زندان تصور کنم. هم او که در اولین روزهای بازداشت به طور تلویحی حالی همسرجان، و لابد خیلی های دیگر، کرده بود که مرگ و زندگی ات به دست من است! موجود حقیری که وقتی همان روزهای اول بازداشت های فله ای و قبل از دادگاه های فله ای گفت که تاجزاده به جرایم خود اقرار کرده من محکم روی میزش کوبیدم و برسرش فریاد زدم: "تو غلط کردی که گفتی تاجزاده اقرار کرده. سابقه دروغ گویی هایت را از کوی دانشگاه دارم" و اگر وکیل عزیز همسرجان که دست برقضا استاد قصاب مطبوعات دوره اصلاحات و دادستان منفور و متهم کهریزک ۸۸ بود، پادرمیانی نمی کرد نمی دانم کار به کجا می کشید؟!
بازجوی من وقتی در یکی از جلسات بازجویی به او گفتم شما لیاقتتان همین فرقه مشائیه است نه صادقینی مانند موسوی و کروبی، خندید و به همکارش که من البته هیچکدامشان را نمی دیدم گفت: اسفندیار را می گوید. و با اعتماد به نفس تمام ادامه داد: او را هم می آوریم.
من آن زمان شنیده بودم که اختلاف سپاه با احمدی نژاد شروع شده و بازداشت مشائی را بعید نمی دانستم اما در مورد مرتضوی قاضی سرسپرده گوش به فرمان بعید می دانستم به این زودی ها در حد همین دو سال هم نوازش شود چرا که دیگر سرسپرده های گوش به فرمان مسئله دار خواهند شد! اما انگار قرار است صدای چوب بی صدای خدا به همین زودی به گوش مظلومین برسد. به گوش همه آن ها که اگر خاطراتشان را از ظلم و جنایت ها و بداخلاقی ها و کج رفتاری های مرتضوی بنویسند مثنوی صد من کاغذ می شود.
تولد نرگس جان مبارک
عزت و سرافرازی محمد رضا و خانواده عزیزش افزون
عمر ظلم و ستم کوتاه
صلح و آرامش و امنیت ارزانی همه ایرانیان عدالت خواه
دوم اردیبهشت ۱۳۹۷
دولت نظامی؛ فاجعه تمام
گفتگوی آرمان با سیدمصطفی تاجزاده
آرمان- احسان انصاری: اصلاح طلبان تا کجا برای دولت حسن روحانی هزینه خواهند کرد؟آیا فاصله نامحسوس به وجود آمده بین اصلاح طلبان و دولت به معنای عقب نشینی استراتژیک در جریان اصلاحات برای خیز به سوی آینده است؟بدون شک امروز بدنه جریان اصلاحات با این دو سال مهم مواجه شده است.این در حالی است که پس از ناآرامی های رخ داده در ماه های پایانی سال96 که کار را برای ادامه مسیر دولت سخت تر از گذشته کرد در روزهای ابتدایی سال97 نیز دولت روحانی با چالش جدی نوسان قیمت ارز مواجه شد که از نظر روانی تأثیر منفی بر آینده افکار عمومی از خود برجای گذاشت. با این وجود نوع کنش سیاسی اصلاح طلبان و در نظر گرفتن جنبه های مختلف قاعده بازی سیاسی در سال های باقی مانده دولت حسن روحانی در سرنوشت آینده ایران نقش تعیین کننده ای خواهد داشت.سال هایی که همراه با بیم و امید بسیاری خواهد بود. به همین دلیل و برای تحلیل و بررسی این مسأله با دکتر مصطفی تاجزاده چهره برجسته جریان اصلاحات گفت وگو کردیم که در ادامه متن آن را از نظر می گذرانید.
*چرا در ناآرامی های دی ماه سال96 گروه های معترض و رادیکال از جریان اصلاحات عبور کردند؟به نظر شما واکنش اصلاح طلبان به این ناآرامی ها منفعلانه نبود؟تحلیل شما از ریشه این ناآرامی ها چیست؟
✅در شرایط کنونی اصلاح طلبان بین دو جریان متضاد گرفتار آمده اند. یکسو کسانی هستند که به رأی و خواسته های مردم توجه نمی کنند. این در حالی است که در شش انتخابات اخیر اکثریت رای دهندگان با شرکت در انتخابات گوناگون به صورت جدی و شفاف بر مطالبات خود پافشرده اند. با وجود این گروه مزبور به خواسته های آنها توجه نمی کند و می کوشد شرایطی را به وجود بیاورد که منتخبان مردم نتوانند وعده ها و برنامه های خود را محقق کنند و در افکار عمومی شکست بخورند.این عده اقلیت ۱۵ درصدی همچنان تلاش می کند همه قدرت را در اختیار داشته باشد.
گروه دوم اما مردمی هستند که احساس می کنند بیش از این صبر و مماشات فایده ندارد و صندوق رأی به تنهایی قادر به برآورده کردن خواسته های آنان نیست. به همین دلیل نیز راه حل را در اعتراضات خیابانی مانند نا آرامی های دی ماه9 ۹۶ می بینند. به نظر من ریشه اعتراضات دی ماه ۹۶ به عدم تحقق مطالبات مردم باز می گردد.
نگرانی امثال بنده این است که اعتراضات خیابانی در حال حاضر به احتمال زیاد به خشونت کشیده می شود. در نتیجه اگر سرکوب گردد، دوباره فضای امنیتی در میهن حکمفرما می شود و اگر ادامه یابد کشور دچار هرج و مرج می شود.به همین دلیل اغلب اصلاح طلبان به اعترضات خیابانی اخیر نپیوستند و تنها از حق اعتراض مردم نسبت به وضعیت موجود دفاع کردند. حقی که اصل ۲۷ قانون اساسی به صراحت آن را به رسمیت شناخته است.
*پس از ناآرامی های اخیر دولت حسن روحانی و همچنین جریان اصلاحات تحت فشارهای بیشتری نسبت به گذشته قرار گرفته اند. این در حالی است که بدنه جریان اصلاحات نیز پس از مشاهده برخی رویکردهای دولت و همچنین عدم موفقیت نسبی اصلاح طلبان در مجلس با نوعی ناامیدی نسبت به آینده مواجه شده است. به نظر شما در این شرایط چه باید کرد؟
✅پس از هر انتخاباتی معمولا شاهد ریزش آرا هستیم و این پدیده تنها به ایران اختصاص ندارد و در جوامع دیگر نیز دیده می شود. در دو سه دهه اخیر مشکلات اقتصادی، شکاف طبقاتی و تبعیض به صورت آشکار در اغلب نقاط جهان گسترش یافته است. مردم نیز پس از هر انتخاباتی انتظار دارند مشکلات آنها حل شود، ولی در عمل این اتفاق رخ نمی دهد. در نتیجه پس از هر انتخاباتی با توجه به حل نشدن مشکلات مردم پایگاه رأی منتخبان با ریزش مواجه می شود.
در مورد خاص ایران بعضی افراد در عکس العمل به این وضع و روند می گویند که در انتخابات بعدی شرکت نخواهند کرد اما بسیاری از آنان با توجه به شرایط کشور و منطقه و جهان در هنگام انتخابات در تصمیم خود تجدیدنظر می کنند و رای می دهند. زیرا باوجود اعتراضات منطقی و بحق خود احتمالا به این نتیجه خواهند رسید که برغم عدم تحقق کامل مطالباتشان بازهم بهتر است از نامزدهایی حمایت کنند که به صورت نسبی از علایق و دغدغه های آنها بیشتر دفاع می کنند تا کشور دوباره به قهقرا نرود.
به نظر من در شرایط کنونی رویکرد اصلاح طلبان باید قاطع تر وشفاف تر از همیشه از مطالبات مردم دفاع و با فساد و تبعیض مقابله کنند. شهرداری تهران در این زمینه گام مهمی برداشت و تمام قراردادهای بالای یک میلیارد تومان را در منظر افکار عمومی
قرار داد تا فساد در شهرداری تهران به حداقل ممکن برسد. این اقدام ضد رانت و رشوه و بند و بست دکتر نجفی در شهرداری تهران باید در دستور کار دولت روحانی نیز قرار گیرد تا کمر فساد بشکند.
در سیاست خارجی نیز باید به دولت کمک کرد در منطقه و به خصوص در سوریه و یمن بازی «برد-برد» را دنبال کند. دولت آقای روحانی باید تا آنجا که امکان دارد از میزان تخاصمات بکاهد و سایه شوم جنگ را از منطقه دور کند. هرچه در خاورمیانه آرامش بیشتر برقرار شود و از تنش و جنگ فاصله بگیرد، علاوه بر جنبه های انسانی، در وضعیت اقتصادی ایران تأثیر مثبت خواهد گذاشت.
*آیا ناآرامی های اواخر سال گذشته،افزایش لجام گسیخته قیمت دلار در روزهای ابتدایی سال جدید به همراه عدم رضایت مردم از وضعیت اقتصادی خود در حالی که معادلات بین المللی دستخوش تغییرات جدی نسبت به دوران توافق برجام شده زنگ خطر را برای دولت روحانی به صدا در نیاورده است؟
✅مشکلاتی که امروز مردم با آن مواجه هستند نه تنها زنگ خطر را برای دولت آقای روحانی بلکه برای کلیت نظام به صدا درآورده است. به همین دلیل همه کسانی که دل در گروی ایران و استقلال آن دارند و با وقوع هرج و مرج و تجزیه طلبی مخالفند، باید به کمک دولت و ملت بیابند تا ایران دچار مشکلات بزرگ، چه از نوع ونزئلایی و چه از نوع سوریه و لیبیایی آن نشود. ما فرصت زیادی نداریم؛اما دارای امکاناتی هستیم که می توانیم این چالش ها را به فرصت تبدیل کنیم.
همه ما باید توجه کنیم که جامعه ما در شرایط مساعدی به سر نمی برد و سیاست های جاری به بن بست رسیده است. به همین دلیل باید در نحوه اداره کشور تجدید نظر صورت بگیرد. همچنین باید به سمت گشایش های سیاسی و نیز رفع حصر، حبس و ممنوع التصویری حرکت کنیم.
*استراتژی اصلاح طلبان برای سال های باقی مانده دولت حسن روحانی چیست؟چرا اصلاح طلبان به صورت غیر محسوس درمقابل برخی رویکردهای روحانی عقب نشینی کردند؟آیا این عقب نشینی مقدمه یک تاکتیک و استراتژی جدید در فضای سیاسی ایران خواهد بود؟
✅ما وظیفه دشواری درمورد دولت آقای روحانی داریم. از یک سو اصلاح طلبان باید به صورت قاطع از دولت آقای روحانی حمایت کنند. به این دلیل که نظارت استصوابی انتخاب دیگری به جز ایشان برای ما نگذاشته است. توجه کنیم که جایگزین دولت قانونی، دولت پنهان و جایگزین دولت مدنی، دولت نظامیان خواهد بود. همان وضعی که این روزها برخی به صراحت درباره رئیس جمهور نظامی سخن می گویند. به نظر من دولت نظامی یعنی «فاجعه». ما در دوران جنگ دولت نظامی نداشتیم حال آنکه برخی قصد دارند در دوران صلح دولت نظامی تشکیل دهند که جای تعجب و سوال زیادی دارد.
نکته مهمی که در این زمینه وجود دارد این است که حمایت اصلاح طلبان از دولت آقای روحانی به معنای چشم بستن بر نقاط ضعف دولت نیست. آنان باید درمورد ضعف های دولت تذکر لازم را به صورت خصوصی یا علنی به رئیس جمهور بدهند. ما نباید از حمایت از آقای روحانی دست بکشیم. به عکس باید با حمایت انتقادی بکوشیم چراغ امید را همچنان بین مردم روشن نگاه داریم.
*اصلاح طلبان تا کجا برای آقای روحانی هزینه خواهند کرد؟آیا صبر اصلاح طلبان در مقابل برخی رویکردهای محافظه کارانه آقای روحانی که سبب از بین رفتن بخشی از اعتماد بدنه اجتماعی جریان اصلاحات شده اندازه ای دارد؟به نظر شما در سال های باقی مانده از دولت اصلاح طلبان در چه زمینه هایی از دولت حمایت و در کجاها از دولت فاصله خواهند گرفت؟
✅در سال های پایانی دولت آقای روحانی حمایت اصلاح طلبان از او و دولتش احتمالا سبب ریزش بخش هایی از پایگاه اجتماعی اصلاح طلبان خواهد شد. باوجود این چاره ای جز حمایت از او ندارند. اگر اصلاح طلبان از حمایت از آقای روحانی دست بردارند گرفتار وضعیتی به مراتب بدتر از امروز خواهند شد که ما را شرمنده تاریخ خواهد کرد. از سوی دیگر آنها در سال های باقی مانده تا پایان دولت آقای روحانی باید در چند زمینه دیدگاه، طرح ها و پیشنهادهای خود را در زمینه تامین عدالت اجتماعی، مبارزه با فساد، تعامل با کشورهای منطقه و دست برداشتن از سیاست های تهاجمی، ضرورت گشایش های سیاسی و مدنی، تحقق مطالبات قشرهای مختلف مردم بویژه زنان به صورت شفاف با دولت و ملت در میان بگذارند. مخالفت با بگیر و ببندها نیز باید قاطع تر شود.
*تحلیل شما از آرایش سیاسی سال های منتهی به پایان دولت آقای روحانی در کشور چیست؟ اصلاح طلبان چه استراتژی برای دوران پسا روحانی دارند؟ اصولگرایان در چه وضعیتی قرار دارند و با چه چالش هایی مواجه خواهند بود؟
✅وضعیت اصولگراها به مراتب ناامید کننده تر از اصلاح طلبان است. به همین دلیل نیز امروز اقتدارگراها سخن از این می گویند که باید کار را به نظامیان بسپاریم و تنها کسی که می تواند کشور را نجات دهد، یک رئیس جمهور نظامی است. به نظر من بیان این مطلب بیش از آنکه مقابله با اصلاح طلبان باشد، ناامیدی از اصولگرایان است که اقبال مردمی را از دست داده اند و به همین دلیل مجبورند سراغ نظامیان بروند.
ما به تجربه دریافته ایم هرزمان که اصولگراها دچار ضعف شده اند این مسأله روی اطلاح طلبان نیز تأثیر منفی گذاشته و مشکلات اصلاح طلبان نیز بیشتر شده است. از سوی دیگر هر گاه اصولگراها با انسجام بیشتر و برنامه بهتر در صحنه سیاسی حضور یافته اند، اصلاح طلبان نیز وضعیت بهتری پیدا کرده اند. به همین دلیل بنده علاقه دارم که جریان اصولگرا هرچه زودتر بر مشکلات و چالش های درونی خود فائق بیاید و از دوپینگ دست بردارد و به رقابت آزاد و عادلانه سیاسی و انتخاباتی تن دهد. اگر چنین شرایطی به وجود بیاید وضعیت اصلاح طلبان نیز بهتر از گذشته خواهد شد و با انگیزه و نشاط بیشتری در انتخابات آینده حضور خواهند داشت.
*در شرایط کنونی نسل جدید اصلاح طلب از نسل گذشته فاصله گرفته و نسبت به برخی از انگاره های این جریان تردیدهای جدی پیدا کرده است. به نظر شما جریانی که نیازمند بازسازی و بازنگری در مبانی خود است چگونه می تواند نسل جدید که با پرسش های بی پاسخ زیادی مواجه شده را اقناع کند؟
✅ما باید به نسل جدید با حساسیت و توجه بیشتری مواجه شویم. اگر نسل جوان جامعه از جریان اصلاحات فاصله بگیرد، به زیان همه خواهد شد. نسل جوان امروز حرف فردای ایران را خواهد زد و به همین دلیل باید توجهات نسبت به نسل جدید جدی باشد. البته هنگامی که میزان اعتماد نسل جدید به اصلاح طلبان را با رقبای داخلی و خارجی این جریان مقایسه می کنم احساس می کنم که نسل جدید هنوز هم اعتماد بیشتری به اصلاحات دارد اگرچه انتقادهای زیادی به اصلاح طلبان دارد. این نگاه در اقشار دیگر نیز وجود دارد و تنها مختص به نسل جدید نیست. باوجود این اصلاح طلبان باید با تجدید نظر در برخی از رویکردهای خود این احساس را ایجاد کنند که مردم با یک جریان پاکدست و فساد ستیز مواجه هستند که راه حل های معقول و کاربردی برای حل مشکلات کشور دارد. اگر اصلاح طلبان همگام با تحولات جامعه و نیز همسو با مطالبات مردم حرکت کنند، همچنان دست برتر را در بزنگاه های سیاسی آینده خواهند داشت. با چنین شرایطی اصلاح طلبان می توانند با کمک دیگر دلسوزان کشور و مردم کشتی ایران را در دریای پرتلاطم خاورمیانه به سرمنزل مقصود برسانند.
متن کامل را در لینک زیر بخوانید:
http://telegra.ph/مصاحبه-04-18
?پیام معترضان دی را جدی بگیریم
?سید مصطفی تاجزاده عضو شورای مرکزی جبهه مشارکت و معاون سیاسی وزیر کشور در دولت اصلاحات بود. پس از انتخابات ریاست جمهوری ۸۸ هفت سال را در زندان گذراند ولی در همان زمان نیز نامههای سرگشاده مینوشت و مواضع خود را اعلام میکرد. مصاحبه مکتوب ما را با این فعال اصلاحطلب در ادامه میخوانید.
?بامداد: به عنوان شروع بحث، عوامل مختلفی برای شروع اعتراضات دی ماه در ایران مطرح شده اند. شما ریشههای اصلی این اعتراضات را چه میدانید؟
✅ریشه اصلی مشکلات به نظر من بی توجهی به مطالبات مردم و بالاتر از آن لجبازی با رای و پیام آنها است. اکثریت رای دهندگان در شش انتخابات گذشته نشان دادند که چگونه فکر میکنند و چه خواستههایی دارند و به حق انتظار دارند که حکومت، به خصوص بخش انتصابی آن به نظر و خواست آنها احترام بگذارد و راه را برای تحقق مطالباتشان باز کند؛ اما متاسفانه این کار صورت نمیگیرد. در نتیجه نارضایتی مردم به ۷۵ درصد رسیده که امر بسیار خطرناکی است. خوشبختانه ۶۸ درصد مردم باوجود نارضایتی گسترده هنوز خواهان اصلاح وضع موجودند و طرفدار براندازی و سرنگونی نظام نیستند، چراکه فکر میکنند در آن صورت آینده تیره و تار و بدتری خواهند داشت.
?بامداد: بسیاری از تحلیل گران در روزهای نخست سکوت کردند و پس از گذشت چند روز از اعتراضات به تدریج تحلیلهای خود را ارائه دادند. در این میان جهت گیری اصلاحطلبان را چگونه ارزیابی میکنید؟
✅اصلاحطلبان در مجموع در این تظاهرات شرکت نداشتند.علتش هم این بود که این تظاهرات مطالبه روشن، شعار واحد، سازماندهی و رهبری نداشت. ما نگران این بودیم که با گسترش آن راه برای سرکوب بیشتر و امنیتی شدن کشور باز شود. از سوی دیگر سرکوب و امنیتی شدن شرایط بهانه به امثال ترامپ و نتانیاهو بدهد تا بتوانند در عرصه بینالمللی فضا را علیه کشور امنیتی کنند. درعین حال ما به طور قاطع از حق اعتراض و اجتماعات اعتراضی خیابانی دفاع کرديم؛ چون آن را قانونی و حق مردم میدانیم. به علاوه بسیاری از مطالبات تظاهرات کنندگان درست بود و ما آنها را تأیید میکنیم.
ببینید در همه کشورهای دموکراتیک یکی از روشهای بيان مطالبات قشرهای مختلف مردم، تظاهرات خیابانی است. همین دفاع از اعتراض باعث شد که امروز دیگر احدی متعرض اصل این حق نشود و اجتماع خیابانی را اردوکشی خیابانی نخواند، بلکه آن را حق مردم بنامد. الان درصددیم راه کار اجرایی آن را تنظیم کنیم تا مردم بتوانند از حق خودشان استفاده کنند.
اگر ما این دوگانه را رعایت کنیم، بسیاری از مشکلات کشور حل شود. اول دفاع قاطع همه ما، مخالف و موافق با هر عقیده و گرایشی از حقوق ملت. دوم و پس از تثبیت شدن این حق اجازه دهیم هر کس متناسب با آنچه مصلحت میداند اقدام کند. درست مثل بحث حجاب؛ عده ای به آن باور دارند و عده ای ندارند. اما حکومت موظف است که آزادی همه را تأمین کند و اجازه دهد که موسی به دین خود عمل کند و عیسی به دین خود.
?بامداد: به نظر شما آیا اصلاحطلبان میتوانستند بهعنوان واسطه میان مردم معترض و حاکمیت قرار گیرند و نقش میانجی را بازی کنند؟ اگر اینطور فکر میکنید چرا اصلاح طلبان خود را از میدان دور نگه داشتند؟
✅به نظر من اصلاحات یک نقش تاریخی ایفا کرده و میکند و اینکه اجازه ندهد تضاد بین قشرهای مختلف مردم به تعارضهای آشتیناپذیر و ستیزهجویانه تبدیل شود. اگر امروز لیبی، سوریه، یمن و... درگیر جنگهای داخلی و خونين هستند، مهم ترین دلیلش به نظر من عدم وجود یک جریان قوی اصلاحاتی در آن کشورها بوده است. نبود جریان اصلاحاتی آن جوامع را به دو قطب مخالف و متضاد تقسیم کرد و هر کدام فکر میکردند که با سرنگونی یا سرکوب دیگری و با در دست گرفتن کامل قدرت میتوانند از خود و منافع یا آرمانهای خود دفاع کنند.
در ایران جنبش و سپس جریان اصلاحات مانع شکل گرفتن این دو قطب سازش ناپذیر و ستیزه گر شده است و اکثریت مردم بهرغم همه نارضایتی هایی که از حکومت دارند، باز هم دل به اصلاح امور با حفظ نظم و ثبات سیاسی بدهند. علت اینکه پس از اعتراضات مردمی دی ماه ۹۶ حملات بسیاری بهویژه در خارج متوجه اصلاحات شد، همین است. موافقان سرنگونی جمهوری اسلامی میگويند تا وقتی اصلاحطلبان هستند، انقلاب خشونت آمیز منتفی است و دخالت خارجی ناممکن است. به این ترتیب ما افتخار میکنیم که نقش بزرگی در جلوگیری از بروز خشونت در جامعه داريم. با این حال تلاش میکنیم که از حقوق ملت دفاع کنیم و اصلاحات را هرچه عمیق تر و بنیادی تر پیش ببریم. همچنین میکوشیم صریحتر از گذشته با رهبر و با نهادهای انتصابی سخن بگوئیم و به سمت انتخابات آزاد پیش برويم تا تمام قشرهای جامعه احساس کنند که در درون حکومت سخنگو و نماینده دارند، متناسب با پایگاه خویش، و درعین حال از حق اعتراض و تظاهرات خیابانی شهروندان هم دفاع میکنیم.
?بامداد: در این اعتراضات و با توجه به برخی شعارهای سلطنت طلبانه و براندازانه که داده میشد، آیا میتوان گفت که بخشی از مردم ایران از اصلاحات عبور کرده اند؟
✅بله ما ریزش نیرو داشته ایم و بخشی از جامعه از اصلاحطلبان عبور کرده اند. حتی درصد کمی از خود اصلاحات هم عبور کرده اند ولی خوشبختانه هنوز بیشتر از دو سوم جامعه یعنی ۶۸ درصد مردم معتقد به اصلاح امورند و به براندازی باور ندارند و هزینههای آن را بهمراتب بیشتر از مزایایش ارزیابی میکنند. بنابراین از این نظر نگران ریزش آرای مردم از اصلاحطلبان نیستم، زیرا مادام که مردم به اصلاحات باور داشته باشند و از خشونت و دخالت خارجی بپرهیزند، حداکثر این است که از اصلاحطلبان عبور میکنند و به جناح و نامزد دیگری رای میدهند اما از روند و راهبرد اصلاحات عبور نمیکنند و به خشونت دست نمییازند.
البته اگر در این دو سالی که تا انتخابات باقی مانده اصلاح طلبان بجنبند و از فرصت به سود مردم استفاده کنند، فکر میکنم که هنوز هم بتوانند باوجود سایر جریانها، چه اصولگراها و چه جریان سومی که دارد شکل میگیرد، حرف اول و برتر را بزنند.
?بامداد: اگر بخواهیم نگاه آسیب شناسانهای به عملکرد اصلاحطلبان طی این سالها داشته باشیم، آیا میتوان برای آنان نیز نقشی در این حجم از نارضایتی متصور شد؟
✅بدون تردید ما نیز قصورها و حتی تقصیرهایی داشته ایم و باید به خطاهای خود جدیتر از همیشه بپردازیم. ما میتوانستیم سریعتر و گستردهتر و عمیقتر به اصلاح امور بپردازیم که به دلایلی توفیق کافی نداشته ايم. اکنون باید پیام معترضان دی را جدی بگیریم. آنان انتظارات زیادی از اصلاحطلبان دارند. از طرف دیگر راه را باز کنیم برای اینکه جریان سوم جدا از اصولگراها و اصلاحطلبان بتواند در عرصه سیاست و قدرت فعال شود و با حزب و نشریات خود و با برنامه و حتی با نامزدها و نماینده های خود در حکومت حضور یابد تا همه شهروندان احساس کنند که در مدیریت کشور سهیم هستند و مشارکت دارند و کشور مال خودشان است.
?بامداد: در شرایط ناپایدار فعلیِ سیاسی، اجتماعی و اقتصادی ایران، جایگاه اصلاحات و اصلاح طلبان کجاست؟
✅در شرایط ناپایدار کنونی در منطقه و جهان اولین نقش اصلاحات حفظ ثبات و آرامش و جلوگیری از جنگ است و تحکیم و تثبیت صلح. هم در سطح ملی یعنی دور نگه داشتن سایه شوم جنگ از ایران و اینکه ما در جنگ جدیدی مثلا در یمن وارد نشویم و هم در سطح منطقه به سمت این برویم که زخمهای گذشته را التیام بخشیم و اجازه ندهیم که شکافهایی که در منطقه به وجود آمده است، عمیقتر و خونینتر شود.
دوم مسئله تحریم است. نباید اجازه دهیم که اجماع جهانی دوباره علیه ایران شکل بگیرد. این بار نه به بهانه هسته ای بلکه به بهانه تسلیحات موشکی، حقوق بشر و دخالت در منطقه.
در داخل هم ضمن دفاع از حقوق شهروندی همه ایرانیان به نقد سیاست های غلط جمهوری اسلامی بپردازیم. حق اعتراض را تثبیت کنیم و اجازه دهیم که حجاب در ایران مانند بقیه کشورها آزاد شود و هر کس خودش برای خود و برای پوشش خود تصمیم بگیرد. همچنین سیاستهای نادرستی را مثل آنچه در ورزش در جریان است اصلاح کنیم. به لحاظ اقتصادی نیز هیچ چاره نداریم جز اینکه به مطالبات به حق مردم جواب فوری و جدی دهیم. پس باید جلوی هزینه سنگینی را که ایران در منطقه میکند بگیریم و آن سرمایهها را به سمت آبادانی ایران جهت بدهیم و اجازه دهیم با محیط امنی که در داخل و پیرامون ایران ایجاد میشود به سمت جذب سرمایه گذاری خارجی پیش رويم. از نظر سیاسی هم تلاش کنیم که انتخابات آزاد به شعار محوری همه جریان ها تبدیل شود و همه متوجه شوند که نظارت استصوابی جز زیان برای کشور و برای ملت دستاوردی نداشته است و ندارد و ما با انتخابات آزاد، میتوانیم فردایی بهتر برای ایران و ایرانیان رقم بزنیم.
?بامداد: به نظر میرسد پس از انتخابات ریاست جمهوری و به خصوص پس از اعتراضات دی ماه، پایگاه اجتماعی اصلاحات در جهت تغییرات کلان تا حدی متزلزل شده است. چگونه میتوان این پایگاه اجتماعی را مجددا ایجاد کرد؟
✅مهمترین راهکار برای زنده ماندن اصلاحات به نظر من آن است که جامعه را همچنان زنده و حساس و مطالبهگر و بحثکننده نگه داریم به این معنا که مسائل مهم کشور در معرض گفتگوی همگانی قرار گیرد. هیچ چیزی به اندازه گفتگوی آزاد نمیتواند هم به رشد آگاهی مردم کمک کند و هم به تصحیح سیاستهای غلط حکومت بپردازد.
?بامداد: چطور میتوان کماکان به "اصلاحات" امید داشت و مردم را نیز امیدوار نگاه داشت؟
✅طبق آخرین نظر سنجی ایسپا بعد از دی ماه سال گذشته ۳۱/۱ درصد ایرانیان طرفدار براندازی اند و ۶۸ درصد مردم همچنان معتقدند که نظام بماند ولی بکوشد که از درون خود را اصلاح کند. علت اساسی این گرایش باوجود همه نارضایتیها این است که مردم به شدت نگرانند که به سرنوشت کشورهای منطقه دچار نشوند و پای خشونت و خارجیها باز نشود و ایران گرفتار آشوب و هرج و مرج نگردد. از جنبه ایجابی هم وقتی بحث و گفتگو دربگیرد، که به همین علت من به نامهنگاري با آقای مخملباف و احتمالا در آینده با اشخاص دیگری پرداخته ام، استدلالها بیان میشود و جامعه میتواند اصلاحات و رقیبش - که از نظر من یکی بیش نیست و آن هم خشونت است که حتما با دخالت خارجی هم همراه خواهد شد- یکی را انتخاب کند. در این صورت جامعه ما برای اولین بار و به صورت نهادمند خواهد توانست امنیت را با آزادی پیوند دهد و یکی را به نفع دیگری قربانی نکند.
با تشکر از وقتی که در اختیار بامداد قرار دادید.
متن کامل این مصا حبه را درلینک زیر بخوانید:
راست سنتی متوجه نقش "عصر ما" نبود
✍?حامد سیاسی راد: در فضای بسته اواخر دهه شصت و اوایل دهه هفتاد و پیش از عصر اصلاحات، "عصر ما" در کنار "کیان" و "سلام" ظهور کردند و تبدیل به اصلی ترین مجاری فعالیت جریان چپ خط امام شدند، به نحوی که بسیاری از کسانی که امروز به عنوان ژنرال های اصلاحات می شناسیم در این سه نشریه فعال بودند. "عصر ما" ارگان رسمی "سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی" بود؛ سازمانی که آن سالها از دل خاکستر خود پر گرفته بود و بنای ایجاد تغییرات و تاثیرگذاری بر جامعه را داشت و چه ابزاری بهتر از "عصر ما" که آن سالها به خوبی وظیفه گفتمان سازی و توزیع آرای نواندیشانه بخشی از جریان چپ سنتی را انجام داد.
مصطفی تاجزاده از سیاستگذاران "عصر ما" بود و مدتی نیز سردبیری این نشریه را برعهده داشت. کسی که جزو معدود ژنرالهای اصلاح طلب است که در عصر حاضر نیز به دنبال گفتمان سازی است، از ظهور تا افول "عصر ما" می گوید.
?گفتمان تولیدی عصرما تاثیر عمیقی در جامعه گذاشت؛ تاثیری که نتیجه آن را در شکل گیری جنبش اصلاحات دیدیم. از شکل گیری تشکیلاتی که از دل آن «عصر ما» بیرون آمد بگویید.
✅از ابتدا فضای غالب در سازمان، فضای انتشار روزنامه و هفتهنامه نبود. سازمان ادامه گروههای چریکی بود و گروههای چریکی اهل انتشار روزنامه نبودند. بیانیه میدادند. سازمان نیز تا قبل از انشقاق و انشعاب و بیرون آمدن نیروهای چپ از آن، اتفاقی که بعد از سه چهار سال موجب انحلال سازمان شد، چنین عمل می کرد و فقط بیانیه می داد.
همین رویکرد باعث شد که وقتی برای بار دوم سازمان در سال ۱۳۷۰ تشکیل شود، من عضو آن نشوم. اما دوستان این بار تصمیم گرفتند دوهفته نامه عصرما را منتشر کنند. من هم آمدم زیرا از قبل گفته بودم که اگر بخواهید نشریه منتشر کنید، من هم هستم. معتقد بودم جای نشریه خالی است. اتفاق خوبی که افتاد این بود که دوستان برای کادر نشریه دیگر ضابطه عضویت در سازمان را نگذاشتند و برای اولین بار دست باز شد تا صاحب نظرهایی را که عضو سازمان نبودند، برای همکاری دعوت کنیم. برای همین وقتی عصر ما شروع به کار کرد، از آقایان حجاریان، مزروعی، خانیکی و ... و همچنین برخی دوستان جوان مانند آقای قوچانی دعوت کردیم با "عصر ما" همکاری کنند.
بعد از مدتی آقای آرمین سردبیر نشریه به سوریه رفت و عملا من سردبیر نشریه شدم. روش ما به گونه ای بود که "عصر ما" نشریه خواندنی و موثری شد. چون دوهفته نامه بود و هشت صفحه هم بیشتر نبود، در نتیجه فرصت داشتیم و مجبور نبودیم نشریه را با هر مطلبی پر کنیم. سازوکار ما در "عصرما" اینگونه بود که چهار جلسه دو-سه ساعته در فاصله انتشار شماره جدید داشتیم. در هر جلسه هرکس موضوع مهم مورد نظر خود را برای آن شماره پیشنهاد می کرد و پس از بحث و جمعبندی، اولویت ها را مشخص می کردیم و به سه چهار موضوع می رسیدیم. برای هر موضوع یک نفر به عنوان نویسنده تعیین می شد و دیگران نظر خود را بیان می کردند. آنجا که اشتراک نظر داشتیم پیشنهادها توسط نویسنده تبدیل به یادداشت می شد. اگر اختلاف نظر داشتیم آنقدر بحث می کردیم تا به جمعبندی برسیم. به این ترتیب یک مقاله به صورت جمعی نوشته میشد. به همین دلیل نام نویسنده را کار نمی کردیم، چون کار جمعی بود. بعد از نگارش، دو، سه نفر مطلب را می خواندند و نظر می دادند و در آخر به دست من می رسید که عملا شده بودم سردبیر "عصر ما". من هم مطلب را نهایی میکردم و میدادیم برای انتشار. این روند باعث می شد هم موضوعات، موضوعات خوبی درآید و هم محورهای جذابی برای هر مقاله از دل بحث ها درمی آمد و خرد جمعی بود که تعیین می کرد که ما در یک موضوع، از لحاظ تاریخی، سیاسی، فرهنگی و... باید به چه نکاتی اشاره کنیم. بعد از نوشته شدن هم مقاله بررسی می شد که نکته ی ناهماهنگ و ساختارشکنی در آن وجود نداشته باشد تا با مشکلات حقوقی مواجه نشویم.
یک خاطره جالب بگویم. ما نشریه را در دفتر روزنامه "سلام" می بستیم . پس صفحه بند ما حروفچین روزنامه "سلام"بود و صبح ها در "کیهان" کار می کرد. آدم جاافتادهای بود که از قبل از انقلاب کارمند «کیهان» بود. شبهای سهشنبه، دو نفری آنجا می رفتیم تا نشریه چهارشنبه منتشر شود. یک اتفاق خوشمزه هر بار تکرار می شد. جوان ساده و خوبی که در سلام کار می کرد، هر دفعه می آمد و چند دقیقه به کار ما نگاه میکرد و می گفت: «ببخشید! عصرما را چرا نمی بندند؟» می پرسیدیم: «چرا باید ببندند؟» می گفت: «آخر اینجا "سلام" است و پشتش به آقای خوئینی گرم است ولی بعضی مطالبی که بدست ما میرسد، می گویند صلاح نیست در "سلام" کار بشود، ما در "عصر ما" می بینیم! شما که پشتوانه هم ندارید! به کی وصلید؟ چرا شما را نمی بندند؟» من اطراف را نگاه می کردم و می گفتم: «ما از خودشانیم! تقسیم کار کرده ایم. بنا شده ما ژست رادیکال بگیریم.» چند لحظه مکث می کرد و بعد می گفت «نه شما از خودشان نیستید!» و می رفت و ما هم می خندیدیم. دو هفته بعد باز هم می آمد.
ما خیلی صریح و البته محترمانه مطالب را در عصرما مطرح و البته سعی می کردیم که گاف ندهیم و جنبه های حقوقی را رعایت کنیم. تیراژ ما خیلی کم بود، چیزی در حدود شش تا ده هزار نسخه، اما از نظر تاثیر و برد "عصر ما" در بسیاری از زمینه ها حرف اول را می زد، به خصوص در سال ۷۵. البته چند شماره آخر که به مناسبت انتخابات و در دفاع از آقای خاتمی منتشر کردیم و در آن جواب انصار حزب الله را دادیم، با تیراژ دویست هزار منتشر کردیم. از نظر تاثیرگذاری "عصرما" فوقالعاده بود. به خصوص زمانی که تقسیم بندی معروف چهارگانه را ارائه دادیم. اول آن [تقسیم بندی] را جدی نگرفتند، ولی بعد از مدتی همه در همان چارچوب صحبت می کردند. یادم هست دکتر ولایتی گفته بود ما این تقسیم بندی را شوخی گرفتیم ولی حالا وقتی می خواهیم حرف بزنیم مجبوریم آن را رعایت کنیم و می گوییم فلانی راست مدرن یا سنتی است.
?این تقسیم بندی ها چه بود؟
✅جناح های سیاسی را به چهار گروه راست سنتی، راست مدرن، چپ سنتی و چپ جدید تقسیم کردیم. وقتی فردی میخواست موضع فرد دیگری را معرفی کند، از یکی از این چهار دسته استفاده می کرد. در واقع چهارچوب کارآمدی عرضه کردیم. در توصیف آرایش نیروهای سیاسی رقیب نداشت. البته انتقادی از طرف آقای علوی تبار و برخی دوستان دیگر به ما وارد می شد که به جای چپ جدید باید از راست فاشیست استفاده کنید. می گفتند چپ جدید در دنیا اعتبار دارد و جریانی روشنفکری محسوب می شود. اما ما اعتقاد داشتیم اینها به لحاظ مبانی چپ هستند. دو محور اصلی که یکی مبارزه با آمریکا بود و دیگری عدالت اجتماعی، خصلت چپ بود و اینها به هر دو قائل بودند. ما چپ سنتی و خط امامی بودیم و درعین حال بر آزادی در کنار عدالت تاکید می کردیم و اینها چپ جدید، البته به معنای چپ فاشیستی بودند. به یک معنا حق با امثال آقای علوی تبار بود چرا که در دنیا، چپ جدید نسبت به چپ سنتی اعتبار بیشتری داشت. چپ سنتی استالینیستی بود و مذموم و چپ جدید سوسیال دموکرات بود و احترام داشت. در ایران ولی برعکس بود. ما سوسیال دموکرات بودیم و آرمانهای اصلی ما عدالت و حقوق و آزادی بود که بهخصوص بعد از فروپاشی شوروی تبدیل به گفتمانی جهانی شده بود. به جز این انتقاد، همه عملا تقسیم بندی ما را پذیرفتند.
اضافه کنم که کار ما توصیف بی طرفانه و دقیقی از هر چهار جریان بود و بنایمان این بود که وقتی هر کدام از این جریانها توصیف عصرما را بخوانند، نتوانند آن را رد کنند و بگویند غیرمنصفانه توصیف شده اند. شنیدم آقای مهدی نصیری که آن وقت سردبیر "کیهان" بود، می گفت ما اگر خودمان می خواستیم خود را توصیف کنیم، همینطور توصیف میکردیم که "عصر ما" کرد. ما حتی بهتر از خودشان این کار را انجام دادیم چون این توصیفات ماحصل یک کار جمعی بود که از مواضع آشکار و حتی ناخودآگاه جناح ها استخراج کرده بودیم و این که اینها چه نگاهی به آمریکا، به اقتصاد، به سیاست، به فرهنگ، به تاریخ، به حکومت و به انسان دارند.
چهار جریانی که برشمردیم در عین تفاوت، چهار دایره متداخل تشکیل می دادند که بعدها ائتلافهای انتخاباتی ما علیه تکصدایی را ممکن کردند. ما در دوم خرداد برابر راست سنتی توانستیم هم با راست مدرن آقای هاشمی و جریان کارگزاران ائتلاف کنیم و هم با چپ جدید و امثال آقایان پورنجاتی و محمد شریعتمداری و جریان جمعیت دفاع از ارزش ها که در انتخابات نامزد داشتند. بعد از انتخابات نیز بخشی از نیروهای جمعیت دفاع از ارزشها را جذب کردیم ولی عده ای از آنها رفتند سراغ جریانی که امروز به عنوان جبهه پایداری می شناسیم.
?وقتی جریان راست سنتی اقبالی که به «عصر ما» شد را میدید چه واکنشی نشان داد؟
✅آنها تا دوم خرداد نفهمیدند چه اتفاقی دارد می افتد. باهوشهایشان مانند آقای ولایتی قبل از دوم خرداد اعتراف کردند که ما نمی توانیم خارج از چارچوب "عصرما" حرف بزنیم ولی از خود نمی پرسیدند چرا؟ آنها فکر می کردند مهمترین کار ما تدوین آرایش نیروهای سیاسی است، ولی در حقیقت ما داشتیم در کنار "سلام" و "کیان" گفتمانی دموکراتیک را ترویج میکردیم و نتیجه اش شد دوم خرداد. اینها نگاه کمّی داشتند. می گفتند تیراژ "عصر ما" هفت هزار است. دو هفتهنامه هم هست و در واقع میشود روزی پانصد نسخه. این در حالی است که ما صداوسیمایی داریم که مخاطب میلیونی دارد. طبق تحلیل آنها نشریه ای که اگر تیراژ کل آن را تقسیم بر تعداد شهرهای ایران کنیم می شود روزی یک نشریه برای هر شهر، و نتیجه می گرفتند که توان نبودند "عصرما" درحال راه انداختن یک جریان فکری و سیاسی نسبتا جدید است که بزودی راه خود را باز می کند.
?برای مثال آقای نصیری در "کیهان"جواب هر سه نشریه جریان چپ خط امام را می داد. سایر نشریات جریان راست سنتی نیز چنین می کردند. آنها چرا نتوانستند در برابر گفتمانی که تولید می شد و مورد اقبال عمومی قرار گرفته بود، گفتمانی تولید کنند که در جامعه پایگاهی پیدا کند؟
✅به همان دلیل که جریان راست سنتی هنوز هم نمیتواند گفتمان تولید کند. این مشکل تاریخی این جریان است. اگر قرار است در این جامعه حرف نویی زده شود، آن را جریان چپ می زند و نه جریان راست. معمولا هر حرف نویی که در این چهل سال زده شده، حتی اگر غلط، از طرف ما بوده است. امروز هم جامعه از ما انتظار دارد حرف نو بشنود. کسی از بادامچیان انتظار ندارد! نهایت کار نشریات جریان راست سنتی افشاگری است. میگویند کی به کی وصل است و کی جاسوس است و نیمه پنهان او را افشا می کنند و از این کارها. کسی اگر "کیهان" میخواند برای این است که ببیند چه کسی را قرار است بگیرند و حذف کنند. وگرنه کسی برای دستیابی به گفتمان جدید "کیهان" نمیخواند! به لحاظ تاریخی این از مزایای چپ اسلامی در ایران است. در سطح جهانی نیز جریان چپ این مزیت را داشته، هرچند در آن سطح جریان راست هم متفکران بزرگ خود را داشته است. اما در ایران عمدتا این جریان روشنفکری بوده که درست یا غلط، حرفهای نو زده و موج ایجاد کرده، گفتمان ساخته است و دیگران آن را نقد و تعدیل و تکمیل کرده اند. این روند هنوز هم ادامه دارد و حرف و تحلیل را از جریان اصلاحات انتظار دارند. کسی از آقای رئیسی انتظار گفتمان سازی ندارد. حداکثر توان او این است که مثلا بگوید ما یارانه میدهیم و کارانه. اینکه حرف جدید بزند منتفی است.
?گفتید جامعه هنوز هم از اصلاحات انتظار تولید گفتمان دارد. آن سالهای "عصرما" و بعد سالهای بهار مطبوعات سراسر تولید ایده و تحلیل و گفتمان از طرف جریان اصلاحات بود اما حالا و پس از سال ۹۲ اگرچه فضا بازتر است و تشکیلات اصلاحات بازسازی شده است، اما گفتمان سازی نمی بینیم. بهنظر می رسد ایجاد رسانه های جدید نقش مطبوعات یا دانشگاه که اصلیترین ابزار توزیع گفتمان جدید بودند را بسیار کمرنگ کرده است. شما یکی از فعالترین اصلاح طلبان در فضای مجازی هستید. کانال تلگرامی پرمخاطبی دارید و اکانت توئیتر شما از معدود اکانتهای توئیتری اصلاح طلبان است که جریان ساز است. شما حتی در اینستاگرام هم حضور فعال دارید اما وقتی به فعالیت سایرین در فضای مجازی نگاه می کنیم و آن را با گروه های جدید فعال در این رسانه ها قیاس می کنیم، به نظر می رسد نفوذ جریان اصلاحات در رسانه های جدید کم است. آیا میتوان ناتوانی اصلاحات در تولید ایده و گفتمان و راه حل تزریق آن به جامعه را در ضعف در نفوذ این جریان در رسانه های جدید دید؟
✅نفوذ ما کم نیست، حرف جدید ما کم است. اگر سخن جدید داشته باشیم میتوانیم در این رسانهها هم حرف اول را بزنیم. اتفاقات و تحولات زیادی باعث شده که حالا به اصلاحات در اصلاحات نیازمند باشیم. ما به تغییراتی جدی نیاز داریم. "عصرما" در دوران خود پیشتاز بود و حرف اول را میزد. در آن فضای نیمه بسته و در شرایطی که جامعه مثل امروز روشن و پیچیده نبود، نشریه ای قویتر از "عصرما" نداشتیم. امروز ولی شرایط فرق کرده است. مادام که درباره این تفاوت ها بحث نشود و ابعاد آنها روشن نشود و ما جایگاهمان را پیدا نکنیم، نمیتوانیم حرف اول را بزنیم. شاید هم هیچ وقت دیگر نتوانیم. امروز مسائل آنقدر تخصصی و پیچیده شده و نیروهای دیگری به صحنه آمدهاند که ممکن است بتوانند حرف اول را بزنند.
یکی از تفاوت ها همین فضای مجازی است که فقط به صورت فنی رسانه های مکتوب را به چالش نکشیده است. این روند نه تنها در ایران بلکه در همه دنیا دیده می شود. البته فاصله در ایران خیلی زیادتر است اما دلیل اصلی افول مطبوعات ما این است که هیچ حرف مهم و جدی نمی توانند بزنند زیرا از توقیف می ترسند. در نتیجه تمام حرفهای جدی به فضای مجازی منتقل شده است. البته در کشورهای دموکراتیک هم فضای مجازی نسبت به رسانه های مکتوب فعالتر و موثرترند و آینده متعلق به آنها است. در دنیای مجازی نیروهای جدید و جوانی وارد شدهاند که خیلی به روزتر از نسل قدیمی هستند.
از سوی دیگر زمانی تحلیل آقای بهزاد نبوی می توانست کل نیروها را جهت دهد، چون کمتر کسی در موقعیت او و با اشراف او می توانست مسائل را تحلیل بکند. الان ولی کسانی هستند که در تک تک موضوعات تخصصی تر و دقیق تر و جهانی تر می توانند فلان موضوع را تحلیل کنند و روزانه این اتفاق در فضای مجازی می افتد. مزیت آقای نبوی حالا این است که با تجربه و شناختی که دارد نگذارد جهت اصلی مسائل و حوادث گم شود؛ در همین حد. مثلا اگر آقای نبوی بخواهد اوضاع اقتصادی را تحلیل کند، خب حالا ما صدها نفر را داریم که علم اقتصاد خوانده اند، زبان خارجی می دانند و می توانند از ابعاد مختلف، اقتصاد ایران و جهان را از خیلی از سیاستمداران بهتر تحلیل کنند و به فضای مجازی هم دسترسی دارند. گذشت آن زمان که چون ما انقلابی بودیم، پس بهتر از بقیه می توانیم تحلیل کنیم.
در حوزه فرهنگ و سینما و هنر و موسیقی و ورزش و اجتماع و اعتیاد و فرار مغزها و فرار ثروتها و محیطزیست و... نیز نیروهای زیادی هستند که بهتر از ما تحلیل می کنند و فضای مجازی امکان ظهور و رشد به اینها داده است. هر فردی می تواند بیاید و دیدگاهش را بیان کند.
همچنین به علت فضای امنیتی هشت ساله احمدی نژاد ارتباط قوی و سیستماتیک و نسبتا باز گذشته بین نیروهای اصلاح طلب که به واسطه آن تحلیل جمعی دقیقی ارائه می شد، آسیب دیده است. حالا اگر ما بخواهیم در فضای تخصصی حرفی بزنیم، باید کارشناسانه و تخصصی سخن بگوییم.
همچنین شاید انباشت مشکلات و کمبودها از مقدمات حرکت جدیدی شود که مانند کشورهای دموکراتیک حوزه فعالیت دولت بتدریج کوچک بشود و احزاب هم فقط در همان سهچهار زمینه استراتژیک مانند سیاست خارجی و سیاستهای کلان مالی و پولی تخصص یابند و کار جمعی ویژه کنند و الباقی را به خود جامعه بسپارند.
?شرح دادید که «عصر ما» به عنوان ارگان سازمان مجاهدین انقلاب، درب خود را به روی بسیاری از همفکران خارج از سازمان باز کرد. احتمالا آن افراد در آن مقطع با حضور در نشریه سازمان از نام سازمان اعتبار میگرفتند و با تحلیلهایشان به سازمان و "عصر ما"اعتبار می بخشیدند و این یک تعامل دو سویه بود. از سویی جامعه هدف اصلی نشریه هم مشخص بود و از طریق همان جامعه هدف آرا و نظرات عمومی میشد. حالا اما احزاب ما ارگان حزبی ندارند، الا حزب کارگزاران در این زمینه فعالتر از دیگران است. برای مثال حزب اتحاد با تشکیلاتی بزرگ، جامعه هدف خوبی برای یک نشریه حزبی مهیا کرده و از سویی می تواند همین نیروهای تحلیلگری که شما اشاره کردید را هم در نشریه خود سازماندهی کند ولی به این سمت حرکت نمی کند. چرا مدل «عصر ما» قابل تکرار نیست؟
✅در درجه نخست به دلیل فضای امنیتی. اگر حزب اتحاد مطمئن شود که می تواند روزنامه منتشر کند یا یک سایت حرفه ای اینترنتی داشته باشد، می تواند باز هم مثل روزنامه های "نوروز" و "مشارکت" در جامعه تاثیرگذار باشد و نیروهای مستعدی را نیز جذب کند. اما اجازه دهید نکته ای تاریخی در این مورد بگویم.
در زمان اعلام موجودیت مجاهدین انقلاب اختلاف داشتیم. عده ای معتقد بودند پیش از اینکه مبانی فکری جمع تازه تاسیس تدوین شود، نباید اعلان موجودیت کنیم، چون به انشعاب و اختلاف خواهیم رسید. جمعی هم مثل من معتقد بودند وحدت نظر باید در عمل اتفاق بیفتد و ما نمی توانیم پشت درهای بسته بحث تئوریک کنیم و بعد از ده سال بگوییم یافتیم یافتیم. بهتر است سازمان را راهاندازی کنیم و در عمل کمکم به چارچوب فکری مشترکی دست یابیم. این رای آورد و تجربه کار مشترک در دست یافتن به نگاهی مشترک خیلی موثر بود. اعضا سالها با هم کار کردند و با نظرات هم آشنا شدند و دیدگاه واحدی پیدا کردند. نیروهای جدید هم تقریبا در همان چهارچوب و نگاه جذب می شدند و آموزش می دیدند به گونهای که ما کمتر مواجه می شدیم با این که کسی مطلبی بنویسد و با انتقاد جدی دیگران مواجه شود که چرا با مواضع سازمان سازگار نیست.
توجه دارید که انتشار "عصر ما" نقش مهمی در خلق دوم خرداد داشت. ولی پس از پیروزی خاتمی نشریاتی مانند "نوروز" و "مشارکت" به عنوان ارگانهای حزبی در کنار "جامعه" و "توس" و "صبح امروز" و امثال اینها خیلی تاثیرگذارتر از "عصر ما"شدند. دلیلش هم این بود که خیلی از نویسندگان "عصر ما" درگیر مسئول اجرایی شدند. از سوی دیگر دوم خرداد خیلی از نیروهای جدید را به میدان آورد و نیز شاهد فعال شدن بسیاری از چهره های منزوی مانند آقای شمس الواعظین بودیم که کلی ایده و طرح و حرف و برنامه برای مطبوعات داشتند و به همان دلایلی که ما قبل از دوم خرداد موفق بودیم، آنها بعد از دوم خرداد موفق شدند و توانستند نیروهای شایسته و جوانی را جذب کنند و روزنامههای درخشانی راه بیاندازند.
توقیف فله ای مطبوعات به ما ضربه سنگینی زد و ضربه تشکیلاتی را هم وقایع ۸۸ وارد آورد و ما از هر دو جنبه عقب افتادیم. اقتدارگراها از این واقعه خیلی خوشحال بودند. فکر می کردند اگر اصلاح طلبان را هم از جنبه تشکیلاتی و هم از جنبه رسانهای تضعیف کنند، می توانند جای ما را بگیرند. تمام حرفشان هم این بود که ملت باید صداوسیما ببینند یا صدای آمریکا و بین این دو انتخابی باقی نگذارند. آنها فکر می کردند چون اکثریت مردم با سلطه بیگانه مخالفند، پس صداوسیما میتواند انتخاب بی رقیب آنها باشند. الان و بویژه پس از تظاهرات دی ماه ۹۶ فهمیدند که ریزش های ما جذب آنها نمی شود. شاید معدودی بروند ولی اکثریت قاطع آنان از نظام بیرون می روند. بسیاری از اصولگراها فهمیده اند اغلب مردمی که از اصلاحطلبان دور می شوند به جبهه پایداری یا موتلفه نمی پیوندند بلکه می گویند کل سیستم باید برود چون اصلاحات بیفایده است.
به هرحال، ما آثار دو ضربه را که خوردیم می بینیم ولی داریم کمکم خودمان را پیدا می کنیم. البته در مراکزی که متکی به فرد است، راحتتر توانسته ایم خودمان را پیدا کنیم. برای مثال من در توئیتر نقش مؤثرتری دارم تا در تلگرام. فعالیت در تلگرام مستلزم کار جمعی است ولی در توئیتر که فردی است رقیب تاثیرگذار کمتر داریم. ما با میزان وقتی که در توئیتر می گذاریم تاثیر میگذاریم. خیلی از مباحث پیرامون توئیتهایی که مثلا من میزنم شکل می گیرد، چه در موافقت و چه در مخالفت. ولی در تلگرام ما اکنون کانال اصلاح طلبی نداریم که بتواند با "آمدنیوز" رقابت کند. چرا؟ چون اطلاعات سپاه پارسال همه کانالهای اصلاح طلب را بست. سال گذشته چهار، پنج کانال اصلاح طلب داشتیم که پا به پای "آمدنیوز" خبر رسانی می کردند و مانند آن هر کدام بیش از صدهزار مخاطب داشتند. همه این کانالها را بستند، در نتیجه تعداد مخاطبین "آمدنیوز" به یک و نیم میلیون نفر رسید. یک وقت چشم باز کردند و دیدند "آمدنیوز" دارد تعیین میکند که کی تظاهرات باشد و کجا. فهمیدند که با زدن اصلاح طلبان مردم نرفتند به سمت صداوسیما و آقای یامین پور ، بلکه رفتند به سمت کسانی که رسالت خود را زدن کل نظام می دانند. حالا بسیاری از خودشان هم فهمیده اند باید فضا را باز کنند چون خود آنان از پس اینها برنمی آیند. برای نمونه مکاتباتی که من با آقای مخملباف دارم، اصولگراها نمی توانند با آقای مخملباف بحث کنند. فقط می توانند بگویند که می گیریمت و پدرت را درمی آوریم. چیزی ندارند بگویند اصلا! فهمیده اند داستان دیگری اتفاق افتاده است و مانند انتخابات، در جامعه هم سه جناح فعال فعال شده اند. اصلاح طلب، اصولگرا و کسانی که می گویند کل سیستم فاسد و ناکارآمد است و براندازند. در این شرایط البته ما می توانیم حرفهای جدید و جدیتر بزنیم.
من معتقدم از همین فضای بعد از دی ماه می شود به نفع پیشبرد اصلاحات استفاده و تهدیدها را به فرصت تبدیل کرد. باید فشار آوریم تا به همان کسانی که می توانستند پا به پای "آمدنیوز" فعالیت کنند اجازه دهند کانالهای اصلاح طلب را فعال کنند. بعد از مدتی چند کانال میلیونی اصلاح طلب خواهیم داشت. اینها منتقد خواهند بود اما نمیخواهند نظام را براندازند زیرا جایگزین آن را بدتر و وحشتناکتر می دانند. اگر دولت پنهان عقلش برسد دیگر نباید روزنامه "سازندگی" را به سرنوشت روزنامههای قبلی آقای قوچانی دچار کند چون با اینکه منتقد است ولی از نظامی دفاع می کند که کلیتش توسط بخشی از جامعه زیر سوال رفته است. بگذریم از زور تندروها دیگر به جامعه نمی رسد.
نمونه دیگرش همین اعتراض به حجاب اجباری است. حالا به نظر من حاضرند در خیابانها برخورد جدی با بدحجابی نکنند به شرطی که خانم ها هم روسری و شال سر چوب نکنند. امیدوارم جامعه و جوانان نیز بپذیرند که بی حجابی فعلا از نظر حقوقی ممنوع بماند ولی از منظر حقیقی و در عمل سختگیری نباشد مانند ماهواره.
بعضی از دوستان ما توجه ندارند که اتفاق مهمی افتاده که درک آن لازم است. اگر حوادث دیماه نبود دختران خیابان انقلاب را تا چند سال دیگر نمی داشتیم، شاهد استعفای اعتراضی آقای خادم نمی بودیم، به این زودی خانم ها را به مسابقه بسکتبال راه نمی دادند. اگر حوادث دی ماه نبود بسیاری به این صراحت حرف نمی زدند، جبهه ملی تقاضای تظاهرات نمی کرد، احمدی نژاد نامه به رهبری نمی نوشت و درخواست ابطال دو انتخابات را نمی کرد. خود من صراحتی را که در این سه ماه داشته ام قبل از آن نداشتم. من ده سال پیش از آزادی حجاب سخن می گفتم و دوستانم هول می کردند. حالا اعضای مجمع روحانیون و مجمع مدرسین قم از آزادی حجاب دفاع می کنند. اتفاق مهمی افتاده است و درک آن بدون اینکه به افراط کشیده بشویم، خیلی مهم است.
حالا فضای جامعه تا حدی باز شده است و میشود حرف زد. اگر شرایط را درک کنیم می توانیم قدمهای مثبتی برداریم. اگر در این فضا درست حرف بزنیم، باز هم میتوانیم حرف اول را بزنیم، چون ما بر جریانی اتکا داریم که صد و ده سال این جامعه را پیش برده است. جریانی که به کیان و هویت دینی و فرهنگی و ملی این کشور اصالت می دهد. از طرفی به دنبال سازگاری با پیشرفتهای دنیا و آزادی است. این جریان تا اطلاع ثانوی در ایران حرف اول را خواهد زد. اصلاحات در ایران پایگاه بسیار قویتری از اصلاح طلبان دارد. در آخرین نظرسنجی بیش از ۶۸ درصد ایرانیان معتقد به استمرار این نظام و البته اصلاح آنند. این درحالی است که بسیاری از این ۶۸ درصد تعلق خاطر اعتقادی به نظام ندارند و دفاعشان صرفا عقلانی است.
?”عصرما” هم مانند سایر نشریات اصلاحطلب در موج توقیف غرق شد. آیا مجموعه نشریات اصلاح طلب به سمت تدبیری برای مقابله و یا دور زدن این موج توقیف رفتند؟ شما در "عصرما" با توقیف چطور مواجه شدید؟
✅یکی از انتقادهای وارد به اصلاحطلبان مقوله توقیف مطبوعات است. ما کوتاهی کردیم. طرف مقابل تا دوم خرداد نمی فهمید مطبوعات یعنی چه. وقتی بهار مطبوعات راه افتاد و موج بزرگی ایجاد کرد، تازه جریان راست سنتی فهمید که مطبوعات یعنی چه. روزنامهنگاران ما هم جاهایی تند رفتند و میتوانستند بهتر عمل کنند. یکی از انتقادهای من به اصلاح طلبان این است که ما باید خود نشریه منتشر می کردیم و نباید آن را یکجا به نیروهای جوانی می سپردیم که تجربه ما را نداشتند و آنقدر تند بروند که طرف مقابل به وحشت بیفتد و احساس کند تنها راه نجات او بستن فله ای مطبوعات است.
خطای ما این بود که باید بلافاصله بعد از دوم خرداد "عصرما" را تبدیل به روزنامه می کردیم و بعد امثال شمس الواعظین را می آوردیم زیر چتر سازمان تا در یک چارچوب مشخص عمل می کرد. کار افتاد دست کسانی که فکر می کردند ایران سوئیس شده است. اینها از نظر حرفهای درجه یک بودند ولی چنان تندروی کردند که هم حکومت و هم بخش های مهمی از جامعه وحشت کرد. طرف مقابل هم که تا آن زمان نمی دانست مطبوعات یعنی چه و فکر می کرد جریان چپ سنتی با یک روزنامه و یک دوهفته نامه و یک ماهنامه از پس صداوسیما بر نمیآیند، با دیدن بهار مطبوعات به این نتیجه رسیدند که دو جا هست که اگر آنها را بزنیم اصلاحات زمین می خورد؛ یکی دانشگاه است و دیگری مطبوعات. این دو را زدند و "عصر ما" و "سلام" و "کیان" را هم تعطیل کردند. بعد از توقیف، ما یک نشریه داخلی به نام "عصر نو" منتشر کردیم ولی جا نیفتاد و کسی از آن خبردار نشد.
به هر رو کارنامه ما در مواجهه با توقیف فله ای مطبوعات منفی است. نباید زیر بار توقیف می رفتیم. هرچند آن زمان عقلمان نمی رسید و فکر می کردیم با دادن مجوز جایگزین و پیگیری روشهایی که سالهای ۱۳۲۰ تا ۳۲ پی گرفته شده بود، می توانیم با این روند مقابله کنیم و تا حدودی هم کردیم و لقب زنجیرهای را هم گرفتیم. اما این کافی نبود. با شناخت امروز می گویم، همان روزی که ۱۸ نشریه را تعطیل کردند، آقای خاتمی باید کار را تعطیل می کرد و می رفت خانه و می گفت من دیگر رئیسجمهور نیستم. باید می ایستادیم که روزنامه ها باید منتشر شوند، و توقیف هر روزنامه باید طبق ضوابط صورت گیرد. ما آن موقع فکر می کردیم با موج مردمی و اقدام های جایگزین می توانیم توقیف فله ای را جبران کنیم، ولی نشد و این انتقاد به ما وارد است. ما در برخورد با توقیف فلهای مطبوعات ضعیف و منفعلانه عمل کردیم و چوبش را هم کل کشور خورد. امروز خود اصولگراها هم می گویند فساد سیستم را فراگرفته است و این از جمله به دلیل نبود روزنامه های آزاد است. اکنون در فضای مجازی مطرح می شود که فلانی پسرش را استخدام کرده و یک ماشین گران قیمت خریده است. همه به سوءاستفاده از موقعیت حساسیت نشان می دهند. این را قیاس کنید با پنج سال پیش در همان موسسه که فساد مالی بیداد می کرد و کمتر کسی هم توجه می کرد. فضای شیشهای یعنی همین فضای مجازی. مسئولین باید از افشاگری فساد توسط رسانه ها بترسند. در کل مجموعه اصلاحات، چهار یا پنج نفر فرزندانشان جزو ژن برتر شدهاند، در حالی ما صدها اصلاح طلب شناخته شده داریم، ولی این چهار، پنج مورد بزرگ و برجسته می شود و جامعه هم اعتراض می کند و البته حق هم دارد. فضای آزاد نمی گذارد هرکسی هرکاری می خواهد بکند. ما در دوره اصلاحات این را به شکل کلی می فهمیدیم و هرچه پیش رفتیم، بیشتر فهمیدیم که آزادی مطبوعات چقدر به نفع کشور است. چیزی که ما آن زمان نمی دانستیم این بود که با توقیف فله ای، مطبوعات اصولگراها هم سقوط می کنند. مثلا "کیهان" در دوره بهار مطبوعات بسیار خواندنیتر بود. به هرحال ما اشتباه کردیم و کوتاه آمدیم و نباید اجازه میدادیم که تعطیلی غیرقانونی مطبوعات به یک روند تبدیل شود و امروز چوبش را همه داریم میخوریم، چه اصلاحطلب و چه اصولگرا و چه جامعه. اگر توانسته بودیم تندروی بهار مطبوعات را مهار کنیم و از سال ۷۸ مدت ۱۸ سال نگهش می داشتیم، امروز نشریات ایران قویتر از ترکیه و پاکستان بودند.
به نام خدا
✅جناب آقای رییس جمهور
با سلام و ادب
مستحضرید که جمهوری اسلامی ایران به دلیل به رسمیت نشناختن رژیم اسراییل از ابتدای پیروزی انقلاب تاکنون از انجام مسابقه قهرمانان ایرانی با ورزشکاران اسراییلی جلوگیری کرده است، تا به این ترتیب پیام نامشروع بودن "رژیم صهیونیستی" را به گوش جهانیان برساند. اما حاضر نشدن ملی پوشان ما در مسابقات با ورزشکاران اسراییلی، با مخالفت مجامع بین المللی ورزشی مواجه شده است، به طوری که بعضا درصدد تحمیل ممنوعیت و محدودیت به این دسته از ورزشکاران و اخیرا به رشته های ورزشی مانند کشتی برآمده اند.
همچنین مستحضرید که ورزشکاران و مربیان آنها و نیز مدیران فدراسیونهای ورزشی ایران برای فرار از محرومیت های فردی و تیمی به دروغ روآوردهاند، زیرا نمی خواهند دلیل مسابقه ندادن با ورزشکاران اسراییلی را به رسمیت نشناختن "رژیم صهیونیستی" اعلام کنند. به همین دلیل به بهانههایی مانند بیماری ورزشکاران متوسل میشوند. در آخرین مورد ما با شکست عمدی نامآوری از کشورمان به رقیب خود روبرو شدیم از ترس آنکه مبادا با پیروزی دا آن مسابقه با ورزشکاری از اسراییل مواجه گردد. این ملی پوش جوان برای اینکه مسابقه ندادن با کشتیگیر اسراییلی باعث محرومیت همیشگی خودش و احتمالا جریمه سنگین برای کشتی ایران نشود، مسابقه خود را در اوج پیروزی به حریف روسی واگذار کرد.
✅جناب آقای روحانی
جمهوری اسلامی ایران نظام بینالملل را پذیرفته است و از اعضای سازمان ملل متحد به شمارمیرود و روسای جمهور ما در اجلاس سالانه سران آن سازمان سخنرانی میکنند. مهمتر آنکه قطعنامه های شورای امنیت سازمان ملل، عضو آن باشیم یا نباشیم، برای همه اعضا یعنی تقریبا تمام کشورهای جهان، الزام آور است و پیامدهایش دامن ایران و ایرانیان را میگیرد. همچنان که نمونهای از آن را در تحریمهای کمرشکن بینالمللی علیه خود تجربه کردیم و دیدیم که حتی کشورهای دوست ایران نیز ولو به اکراه تن به اجرای قطعنامه های مزبور دادند و فشارهای زیادی را متوجه میهن و مردم ما کردند.
جنابعالی بهتر از من میدانید که سازمان ملل اسراییل را به رسمیت میشناسد و ایران نمیتواند بدون مواجه شدن با محرومیتهای سنگین ورزشی از قواعد و هنجارهای بینالمللی سرپیچی کند. شاید به همین دلیل ورزشکاران فلسطینی در مسابقات جهانی با حریفان اسراییلی خود روبرو میشوند و میکوشند با شکست دادن آنان برای خود و مردم خویش افتخار بیافرینند.
✅جناب آقای رئیس جمهور
سیاست کنونی جمهوری اسلامی در مسابقه ندادن ورزشکاران ایرانی با همتایان اسراییلی به دلایل گوناگون با بنبست مواجه شده است، اگر آن را شکست خورده ننامیم. زیرا ورزشکاران، مربیان، کادرفنی و نیز مسئولان فدراسیونها مجبورند که هم دروغ بگویند و هم مدال و افتخار ازدست بدهند و هم ملت را اندوهگین کنند. پیام نامشروعیت "رژیم صهیونیستی" هم داده نمیشود زیرا علت مسابقه ندادن، بیماری و عدم آمادگی ملی پوش ما ذکر میشود. بهدلایل فوق اغلب ورزشکاران، مربیان، مسئولان فدراسیون ها و نیز بسیاری از مقامات دولتی در جلسات خصوصی و اخیرا گاه علنی مسابقه ندادن با ورزشکاران اسراییلی را تصمیمی غیرقابل دفاع میخوانند و معتقدند جمهوری اسلامی میتواند مانند کشورهایی رفتار کند که موجودیت اسراییل را به رسمیت نمیشناسند و با آن رژیم رابطه سیاسی ندارند، ولی قهرمانانشان با ورزشکاران اسراییلی مسابقه میدهند. درعین حال در عرصه بینالمللی از هر فرصتی برای افشای عملکرد توسعه طلبانه و ضدحقوق بشری صهیونیستها استفاده میکنند.
✅برای حل مشکل پیشنهاد میشود دستور دهید سه نظرسنجی دقیق انجام شود. اگر نتایج نظرسنجیها با آنچه در بالا آمد، یکی بود، در سیاست فعلی تجدیدنظر کنید، قبل از آنکه ورزشکاران و نیز تیمها و رشتههای ورزشی و حتی ورزش ایران با محرومیتهای سنگین مواجه شوند.
۱. چند درصد از مردم با مسابقه ندادن با ورزشکاران اسراییلی به قیمت حذف قهرمانان و رشتههای ورزشی ما موافقند و چند درصد معتقدند آنان باید شجاعانه با حریفان اسراییلی مواجه شوند و با شکست دادشان بر افتخارات خود و ورزش ایران بیفزایند و ملت را شاد کنند؟
۲. چند درصد از ورزشکاران بویژه ملی پوشان کشورمان در رشتههای مختلف شیوه جاری را موفق میدانند و چند درصد آن را ناموفق ارزیابی میکنند؟
۳. چند درصد از مدیران کشور در چهل سال گذشته با هر گرایشی این روش را غلط و ناکام میخوانند و چند درصد به تداوم آن رای میدهند؟
✅رئیس جمهور میتواند نتایج نظرسنجیها را به شورای عالی امنیت ملی یا مجمع تشخیص مصلحت نظام ارجاع دهد تا یکی از آن دو نهاد (ترجیحا مجمع) پس از بررسی همه جانبه موضوع و با توجه به افکار عمومی در اینباره تصمیم بگیرد.
مزید توفیقات جنابعالی را از درگاه خداوند رحمان خواستار است.
سید مصطفی تاجزاده
۱۴ اسفند ۱۳۹۶
گفتوگو با اندیشه پویا
شما سال 1335 در تهران متولد شدید. ابتدا تصویری از خانواده و محلهای که در آن به دنیا آمدید بدهید.
تاریخ تولد شناسنامهای من اول آذر 1335 است اما دقیقاً متولد پنجم شهریور 1336 هستم و بهتازگی شصت سالگی را پشتسر گذاشتهام. من در میدان خراسان به دنیا آمدم که یکی از اصیلترین محلههای تهران است. هم اصالتهای سنتی داشت و هم نسبتاً بهروز بود. یکی از پاتوقهای سخنرانی آقای فخرالدین حجازی بود. مسجد لرزاده را داشت که یکی از چند مسجد معروف و فعال تهران بود و آقای عمید زنجانی ادارهاش میکرد. محلۀ خیلی از فوتبالیستها و ورزشکاران هم بود. بچه که بودم علی پروین و ناصر حجازی در شمارۀ هشت میدان خراسان به هم پنالتی میزدند. قلیچخانی و حاج محمد و حاج قاسم که در تیم ملی بازی میکردند بچهمحل ما بودند. در مجموع محلۀ ما، محلۀ پر تبوتابی بود؛ و شدید مذهبی با بچههای تخس. برای همین هم بود که در رژیم گذشته، ساواک هیچ از این محله خوشش نمیآمد. بچههای گردنکلفت و مقاومی داشت. خانۀ ما تا بعد از انقلاب در میدان خراسان بود و حدود سی سال قبل بود که پدرم از آنجا به چیذر آمد. پدرم بارفروش بود و به لحاظ خانوادگی هم خانوادۀ ما مذهبی و سنتی بود. هر دو پدربزرگ من روحانی بودند. دو داییام هم روحانی بودند و از اول دوستدار و مقلد امام بودند. پدر و مادر من از سال 1342 مقلد امام خمینی شده بودند. من سومین بچۀ خانواده بودم؛ چهار خواهر و دو برادر بودیم.
✅ تا زمانی که دیپلم گرفتید و تا پایان تحصیلات دبیرستان، آیا وارد فعالیت سیاسی و مبازراتی شده بودید؟
نه! فقط سال آخر دبیرستان یکی از دوستانم که عضو حزب ملل اسلامی بود و پیش پدرم در میدان بارفروشان کار میکرد، چندتایی جزوه و کتاب ولایت فقیهِ امام را به من داد و خواندم. تا سال 1354 که دیپلمم را گرفتم عملاً فعالیت سیاسی جدی نداشتم. ورود من به فعالیتهای سیاسی از سال 1354 و از زمانی بود که به امریکا رفتم.
✅ بنابراین شناخت و رابطهای با سازمان مجاهدین خلق که اصلیترین جریان مسلحانۀ مذهبی در آن زمان بود نداشتید؟
از طریق همان دوستی که عضو حزب ملل اسلامی بود قرار بود به محسن خاموشی وصل شوم که به امریکا رفتم و عملاً فرصتی برای برقراری ارتباط نشد. آن زمان هنوز خبر کودتا در مجاهدین خلق پخش نشده و سازمان یک گروه مذهبی بود. در امریکا هم از همان روز اول جزو انجمن اسلامی دانشجویان امریکا و کانادا شدم.
✅ چرا برای ادامۀ تحصیل به خارج از کشور رفتید؟ در خانوادهتان این گرایش وجود داشت؟
نه! در خانوادهمان جزو معدود کسانی بودم که برای درس خواندن به خارج از ایران رفتم. فقط قبل از من یک پسرعمویم رفته بود. یکی از دوستانم برای تحصیل به خارج رفته بود و من را هم تشویق کرد. یکی از دلایلی هم که خارج رفتم این بود که اینجا دانشگاه خوب قبول نشدم. من هر وقت درس خواندم شاگرد اول شدم و هر وقت هم درس نخواندم وضعیتم افتضاح بود، حتا شده بود که پنج تجدید آوردم.
✅ در دهۀ هفتاد هم که فوقلیسانس دانشگاه تهران شرکت کردید، نفر اول کنکور شدید.
بله همینطور است. در مدرسه تا کلاس پنجم همیشه شاگرد دوم بودم. خدابیامرزد آقای رضا اشعری را که از من باسوادتر بود و در کلاس اول روزنامه میخواند. کلاس ششم او را پشتسر گذاشتم و در کلاس هفتم در مدرسۀ اخباری شاگرد اول شدم. از کلاس هشتم به مدرسۀ مروی رفتم و درسم خراب شد. زدم به خط شیطنت. معدل دیپلمم خیلی خوب نبود. چون درس نمیخواندم. خلاصه آنکه در امتحان اعزام به خارج قبول شدم و این تنها راه برای ادامۀ تحصیلم بود. آنجا در امریکا مشکل کنکور نبود و میتوانستم درسم را ادامه بدهم. اما آنجا هم که رفتم دیگر درس نخواندم و عملاً وارد فعالیتهای سیاسی و مذهبی شدم.
✅ تا این زمان فعالیت مطالعاتی و فکری خاصی هم نداشتید؟
به صورت جدی نه. پراکنده و خیلی کم مطالعه داشتم اما مطالعاتم بعد از دیپلم شروع شد. تا دیپلم سرگرم بازیهای روزمرۀ همه جوانها بودم.
✅ چطور شد که در امریکا به صورت جدی جذب فعالیتهای سیاسی شدید؟
اشاره کردم که در ایران دوستی داشتم که همسایۀ ما بود و قبل از من به امریکا رفته بود. او من را تشویق کرد و کمک کرد تا برای ادامۀ تحصیل به امریکا بروم. داود بهرامی نام داشت و در امریکا از فعالان انجمن اسلامی شده بود. در ایران من عضو هیچ فرقهای نبودم، اما اهل مسجد و مذهبی بودم. در آنجا جذب انجمن اسلامی شدم و شریعتی و خمینی و مجاهدین خلق الگو و آرمان ما بود. تا اینکه تغییر ایدئولوژی در سازمان علنی شد. در بدو امر از علاقۀ ما به مجاهدین خلق چیزی کم نشد و با بیان اینکه اینها کودتاچی هستند و آنها اصیل هستند از نیروهای مذهبیشان دفاع میکردیم. در جلسات انجمن عکس امام و شریعتی و حنیفنژاد بود.
✅ فعالیتهای شما ارتباطی با فعالیتهای دکتر یزدی و نهضت آزادی در امریکا نداشت؟
چرا همهمان در انجمن اسلامیای بودیم که دکتر یزدی از پایهگذارانش بود. با دکتر یزدی هم ارتباط داشتیم اما اختلافاتی هم بین ما وجود داشت. ما در کالیفرنیا بودیم و فضای سیاسی دانشجویان کالیفرنیا رادیکالتر از ایالتهای دیگر امریکا بود. اما دکتر یزدی مایل نبود که انجمن اسلامی در امور سیاسی فعال شود. تِز آنها و در حقیقت تِز مهندس بازرگان این بود که انجمنهای اسلامی سرجایش باشد و احزاب هم سرجایشان باشند؛ هر کسی از اعضای انجمن اسلامی که میخواهد فعالیت سیاسی کند مثلاً عضو نهضت آزادی یا جبهۀ ملی بشود. ما میخواستیم فعالیت سیاسی بکنیم اما نمیخواستیم عضو نهضت آزادی بشویم. این مسئله در سال 1356 تشدید شد و باعث شد که ما خودمان یک گروه مبارزاتی تأسیس کنیم. بین بچههای کالیفرنیا و دکتر یزدی در تگزاس اختلافاتی هم بر سر رهبری جریان، و اینکه چه کسی باید حرف آخر را بزند، وجود داشت. یک بُعدِ همۀ اختلافات در همهجا به بحث رهبری برمیگردد. بخش بزرگ دعواها دربارۀ این بود که دکتر یزدی باید حرف اول را بزند یا محمد هاشمی و بهروز ماکویی و نوربخش و... . مثلاً محمد هاشمی با آقای هاشمی مرتبط بود و فکر میکرد کمتر از یزدی با امام ارتباط ندارند.
✅ اساس اختلاف و مرزبندی شما با نهضت آزادی و دکتر یزدی چه بود؟
ما در سال 1356 که گروه فلق را تشکیل دادیم، انقلابی بودیم و به امام گرایش داشتیم و انقلاب میخواستیم. راههای محافظهکارانه و سازشکارانه را رد میکردیم.
✅ از این جهت نباید با دکتر یزدی مشکلی میداشتید؟
بله! از این جهت با دکتر یزدی کمتر و با مهندس بازرگان بیشتر مشکل داشتیم. دکتر یزدی همیشه از مهندس بازرگان رادیکالتر بود. یزدی در امریکا نشریۀ مجاهد را منتشر میکرد به خاطر تعلق خاطرش به مجاهدین خلق. فکر نمیکنم بازرگان موافق این فعالیتهای او بود. برای همین هم میگویم که بعد از انقلاب، اگر به جای مهندس بازرگان دکتر یزدی نخستوزیر شده بود مسیر انقلاب جور دیگری پیش میرفت. به چند دلیل؛ یکی اینکه یزدی میدانست و قبول داشت که امام رهبر انقلاب است و در آن چارچوب میخواست امور را اداره کند، حال آنکه بازرگان خود را سیاسیتر و چیزفهمتر میدانست. دوم اینکه یزدی اصولاً انقلابی بود، حال آنکه بازرگان نبود. سوم اینکه یزدی مدرنتر از بازرگان بود. مهندس بازرگان خیلی شریف اما بهشدت سنتی بود.
✅ محمد هاشمی ادعایی کرده که البته دکتر یزدی تکذیب میکرد. اینکه بعد از دیدار آقای بازرگان با امام در پاریس، به دلیل نوع گرایشهای محافظهکارانهتری که آقای بازرگان داشت، قطبزاده و یزدی بیانیهای نوشته و نواری پر کرده بودند تا از نهضت آزادی جدا شوند اما یکباره موج انقلاب ماجرای این جدایی را پاک میکند.
من از آن نامه اطلاع ندارم. اما تردید ندارم اگر دکتر یزدی عضو نهضت آزادی نبود خیلی جاها بازرگان را علنی نقد میکرد. یزدی به مهندس بازرگان احترام میگذاشت و انصافاً از این جهت هم قابل تقدیر است. هم قطبزاده و چمران و هم یزدی در فضای سال 1357 بهمراتب به امام نزدیکتر بودند تا بازرگان. هر سه نفرشان انقلابی بودند و بهنوعی مبارزۀ مسلحانه را تأیید میکردند. گرایش هر سه نفر آنها این بود که با بچههای مسلمان انجمن اسلامی رابطه بگیرند و بهنوعی مخالف ائتلاف با جبهۀ ملی و کنفدراسیون بودند. مشخصاً دکتر یزدی خیلی جاها به نظر من بازرگان را قبول نداشت، اما در حالی که آیتالله طالقانی را گاه علنی نقد میکرد، هیچگاه مهندس بازرگان را در انظار عمومی نقد نکرد.
✅ از همین اشارۀ شما میخواهم نتیجه بگیرم که یزدی در نقطهای میان اصلاحطلبی بازرگان و انقلابیگریِ پوپولیستی آقای طالقانی قرار داشت. به هر حال یزدی خیلی زود در جریان مذاکرات انقلاب، با منطق سیاسی و واقعبینی سیاسی آشنا شده بود.
بله! یزدی دنیادیده بود. مهندس بازرگان فکر میکرد که اگر شاه برود و ولیعهد بیاید، مشکل حل میشود. سر باورهایش هم شوخی نداشت. چون مردم شیفتۀ امام بودند، نظرش را دربارۀ امام تغییر نمیداد. در آن زمان چنان جاذبۀ امام و افکار انقلابی بالا بود که بعد از انقلاب نیمی از اعضای نهضت آزادی مثل مهندس سحابی و حسن حبیبی و محمدمهدی جعفری انشعاب کردند و از بازرگان و نهضت جدا شدند.
✅ آنهایی که جدا شدند فقط با بازرگان مشکل نداشتند، با دکتر یزدی هم مشکل داشتند. و مسئلهشان اعتقاد به امام نبود؛ مسئلهشان اعتقاد به مبارزۀ حداکثری با امپریالیسم و اقتصاد سوسیالیستی بود.
بله! درست است. اینها ضدامپریالیست بودند اما بازرگان ضدامپریالیست نبود. فقط یزدی به بازرگان وفادار ماند، چون یک شخصیت حزبی بود. مثلاً مهندس بازرگان از امیرانتظام دفاع میکرد، ولی یزدی طرفدار حضور او در دولت نبود.
✅ البته با روحیۀ ضدامپریالیستی شدید و غلیظی که شما و دانشجویان تسخیرکنندۀ سفارت امریکا داشتید، گمان نمیکنم شما به یزدی یا حتا چمران هم رضایت میدادید.
خیلی مخالفت نمیکنم و البته دربارۀ این «اگر»های تاریخی نمیتوان بحث دقیقی هم کرد. اما دو نکته را بگویم. اول اینکه واقعاً امام پذیرفته بود به قم برود و حکومت را به دیگران واگذار کند. دوم هم اینکه تلقی عموم ما این بود که حکومت باید به چهرههایی همچون بازرگان واگذار شود. وقتی بازرگان نخستوزیر شد هیچکس اعتراضی نداشت، این انتخاب برای همۀ ما طبیعی بود.
✅ البته مدتی که گذشت جوانهایی مثل شما و برخی نیروهای انقلابی مسنتر که سابقۀ اجرایی نداشتند، با خودشان گفتند چرا خودمان کشور را اداره نکنیم. آن ترس و نگرانی اولیه نسبت به عهدهداری امور اجرایی، جای خودش را به نوعی اشتیاق برای سهم داشتن در امور داد.
درست است. این روحیه خیلی سریع در ما رشد کرد که چرا خودمان کشور را اداره نکنیم. اما مهندس بازرگان هم چنان موضع گرفته بود که به نظر میرسید جز با کنار زدن او نمیتوان انقلاب را اداره کرد. در حالی که اگر یزدی نخستوزیر بود به نظرم راهی برای تلفیق و همکاری بیشتر باز میکرد.
✅ برگردیم به تشکیل گروه فلق در امریکا. به نظر میرسید که شما میخواستید در نهضت آزادی جذب نشوید، و این گروه را تشکیل دادید. چرا نام فلق را انتخاب کردید؟
بله! ما میخواستیم به ایران بیاییم و مبارزۀ مسلحانه بکنیم، از مجاهدین خلق هم ناامید شده بودیم. بنابراین گروه فلق را تشکیل دادیم و نام فلق هم یک واژۀ قرآنی بود که برای گروهمان انتخاب کردیم؛ مثل گروه منصورون و گروه صف و... . پیشنهاد این اسم را شاید حسن واعظی برادر محمود واعظی که اکنون رئیس نهاد ریاستجمهوری است داد. عملاً اول سال 1357 بود که گروه ما تشکیل شد. خیلی زود چند نفر از ما از جمله آقای یاسینی و واعظی به لبنان و سوریه رفتند تا دورۀ نظامی ببینند. من هم به ایران برگشتم.
✅ چه شد که قبل از انقلاب به ایران بازگشتید؟
با همۀ اختلافی که با دکتر یزدی داشتیم، با او مشورت کردم. دکتر یزدی گفت که از اینجا مثل بقیه به سوریه نرو. در ایران اوضاع بههمریخته است، یک سر به ایران برو تا همهچیز طبیعی جلوه کند و بعد در راه بازگشت به امریکا هماهنگ میکنیم که به سوریه و لبنان بروی برای آموزش نظامی. ما با دکتر یزدی از هیوستون امریکا سوار هواپیما شدیم و به لندن رفتیم. در لندن هم آقای کمال خرازی دنبال ما آمد و من چند روزی مهمان آقای حسین رفیعی بودم. دکتر یزدی هم از آنجا به نجف رفت و به امام ملحق شد و به پاریس رفتند. من برگشتم ایران و شنیدم که دکتر یزدی با امام به پاریس رفته. خیلی حسرت خوردم و دلم سوخت. اگر میدانستم که امام هفتۀ بعد به پاریس میآید حتماً به ایران برنمیگشتم و به پاریس میرفتم.
✅ شما در ایران میخواستید حلقۀ مسلحانه تشکیل دهید؟
اجمالاً میدانستیم که در ایران حوادثی در شرف وقوع است. اما به دنبال گسترش گروه فلق نبودیم. میخواستم چند ماهی در ایران باشم و به سوریه بروم. اما سرعت انقلاب آنقدر زیاد بود که از ایران خارج نشدم.
✅ پس شما تا انقلاب دیداری با امام خمینی نداشتید؟
من نه، اما برخی اعضای دیگر گروهمان به دیدن امام خمینی در پاریس رفتند.
✅ نظر امام دربارۀ فعالیت مسلحانه چه بود؟ موافقت کرده بودند که گروه شما فعالیت مسلحانه داشته باشد؟
امام با فعالیت مسلحانه مخالفت کرده بودند. افراد دیگری هم که به دیدن امام رفته بودند، مثلاً آقای صادقی از گروه صف، امام به آنها هم اذن مبارزۀ مسلحانه نداده بود. امام چندان موافق مبارزۀ چریکی و مسلحانه نبود. تکیۀ امام به مردم بود. احساس میکرد با یک قیام مردمی، احتیاجی به مبارزۀ مسلحانه نیست.
✅ پایگاه روحانیت مساجد بود نه سنگرها و زیرزمینها. امام رهبر مساجد بود و اگر انقلاب به سنگرها و زیرزمین کشیده میشد، متولیان دیگری پیدا میکرد.
نفی نمیکنم اما به گمانم امام میدانست که همواره از حمایت مردمی برخوردار است و احتیاجی به اقدامات دیگر مثل مبارزۀ مسلحانه ندارد. مهندس سحابی میگفت ما ایستادیم تا مجلس خبرگان قانون اساسی برگزار شود، برعکس نظر آقای هاشمی که معتقد بود بهتر است همان پیشنویس پاریس که در آن ولایت فقیه هم نبود به رأی گذاشته شود. چرا؟ آقای سحابی میگوید که تحلیلمان این بود که ما رأی میآوریم. اما وقتی انتخابات برگزار شد، آنها اقلیت محض شدند. بنابراین نگاه امام به مردم و رابطهاش با مردم بسیار واقعبینانهتر از نهضتآزادی بود. در دومین انتخابات شوراها که سال 1381 برگزار شد، دکتر یزدی و دوستانشان باور نمیکردند که در تهران چهل هزار رأی آوردهاند. فکر میکردند یک میلیون رأی دارند.
✅ در آن انتخابات شما هم کاندیدا بودید و رأی نیاوردید.
بله! من نفر اول از رأینیاوردگان بودم. من نمیگویم که ما هیچگاه اشتباه نکردیم یت هیچگاه ذهنی نبودیم، اما آنها از ابتدای انقلاب تصور واقعی از توازن نیروها نداشتند. بگذارید همینجا یک خاطره هم تعریف کنم. سال 1378 چند روز به محاکمۀ آقای عبدالله نوری مانده بود و به دیدن ایشان رفتم. عدهای نشسته بودند و هر کس نظری میداد. میگفتند که برخورد با آقای نوری محال است. آقای نوری نظر من را پرسید. گفتم که شاید، آن هم شاید، اگر برای رئیسجمهور اتفاقی بیفتد چند نفر از مردم توی خیابان بیایند. برای هیچ کس دیگر هم این کار را نمیکنند. البته میدانستم که افکار عمومی با ماست. ولی این به معنای آن نبود که یک میلیون نفر گل دستشان بگیرند و به خاطر تعطیلی روزنامۀ جامعه به خیابان بیایند که برخی دوستان مانند آقای شمسالواعظین تصور میکردند.
✅ خود آقای نوری در چه فضایی بودند؟
ایشان نظری نداد. همچنین به آقای نوری گفتم که ما عضوی از خانوادۀ جمهوری اسلامی بودهایم. ما نمیتوانیم مثل یک جوان هجدهساله صحبت کنیم. در خیلی از اتفاقاتی که افتاده ما سهم داشتهایم. بنابراین لحن و ادبیات ما باید مشفقانه باشد. هستۀ مرکزی دفاعیۀ آقای نوری باید در این جهت میبود که: جمهوری اسلامی برای بقایش باید این اصلاحات را انجام دهد؛ نه اینکه چون حقوق بشر فلان حرف را میگوید ما باید انجام دهیم. یکی از بیرون میآید و میتواند اپوزیسیون باشد، اما ما نمیتوانیم اپوزیسیون بشویم. ما که با این نظام آمدهایم، نمیتوانیم تنزهطلبانه خودمان را کنار بکشیم و نقد کنیم ــ منظورم تنها آقای نوری نیست، این را دربارۀ خودم هم میگویم. اصلاً من یکی از انگیزههایم برای اصلاحطلبی همین است که اگر خشت اشتباهی گذاشتهایم، آن را صاف کنیم. به لحاظ اخلاقی وظیفۀ اصلاحطلبانۀ من بیشتر است تا آن کسی که بیرون از حکومت بوده و در بنا گذاشتن اشتباهات سهیم نبوده است. اکثراً از اصلاحطلبی انگیزۀ سیاسی دارند اما من به حکم سابقهام، اصلاحطلبی را وظیفۀ اخلاقی خود میدانم.
✅ یعنی به تعبیر مایکل والتسر دستتان را زمانی در سیاست آلوده کردهاید...
البته من وقتی فهمیدهام اعتقادی که داشتهام یا کاری که انجام دادهام اشتباه بوده به آن اشتباه ادامه ندادهام. من هر وقت فهمیدم اشتباه کردهام، انقلابی برخورد کردهام. ایستادهام. ممکن است به خاطر جمع و نظر اکثریت، انتخابی را قبول کرده باشم، هرچند مخالف نظرم بوده باشد. اما هیچگاه اقدامی بر خلاف اصولم انجام ندادهام. اگر کار غلطی را دیدهام به خاطر مصلحت خودم سکوت نکردهام. اگر من بفهمم چیزی اشتباه است و آن را توجیه کنم، دروغ گفتهام، نفاق کردهام. با آن موافق نیستم چون منافق نیستم. ما منافق نیستیم ولی لازم نیست اپوزیسیون هم باشیم، چون خیلی از اشتباهات را اول خودمان مرتکب شدیم. در گفتوگوهای زندان گاهی به من میگفتند که ما فلان کار را از خود شما یاد گرفتیم. من میگفتم که خود ما بعد از چند سال فهمیدیم فلان کار اشتباه بوده و انجام ندادیم. میگفتند شما از وقتی زندان افتادید به این نتیجه رسیدید. میگفتم نه، من سال 1376 در معاونت وزارت کشور از دموکراسی دفاع میکردم و هزینۀ آن را پرداخت کردم. ضمناً به این آقایان میگفتم که ما در کنار حماقتهایمان، خیلی کارهای خوب هم کردهایم. کارهای خوب ما را چرا در نظر نمیگیرید؟ یکی از کارهای خوب ما بیانیۀ دهمادهای دادستانی در سال 1360 بود که به مجاهدین خلق گفتیم یا اسلحه یا حقوق قانونی... .
✅ برگردیم به همان ابتدای انقلاب و بازگشت شما به ایران. در ایران، در آستانۀ انقلاب، به کدام نیروهای سیاسی و افراد مشخص نزدیک شدید؟
من چند ماه مانده به انقلاب، بعد از هفدهم شهریور به ایران برگشتم، در آن چند ماه آنقدر تظاهرات در میدان خراسان داشتیم و آنقدر فضا انقلابی بود که احتیاجی به رابطه گرفتن نبود. ما وسط انقلاب پرتاب شده بودیم. البته با افرادی رابطه گرفتم؛ مثلاً با حاج مهدی عراقی، آن هم به واسطۀ رابطهای که با پسرش در همان امریکا داشتیم. شهید بهشتی را هم دیدیم.
✅ آن زمان گرایش ذهنی شما بیشتر به سمت دکتر شریعتی بود یا شهید مطهری؟
ما شیفتۀ شریعتی بودیم و از آقای مطهری ناراحت هم بودیم.
✅ بالأخره ایشان علیه شریعتی موضع گرفته بود.
دقیقاً به همین دلیل از ایشان گلایهمند بودیم. معیار ما شریعتی بود. در امریکا از صد کتابی که منتشر میکردیم نود تایش کتابهای شریعتی بود. بعد از شهادت آیتالله مطهری به ایشان علقۀ خاصی پیدا کردم و با آثارشان ارتباط بیشتری پیدا کردم.
✅ بعد از انقلاب جوانان هفت گروه امت واحده (با محوریت بهزاد نبوی و حضور محمد سلامتی و صادق نوروزی)، توحیدی بدر (با محوریت حسین فدایی)، توحیدی صف (با محوریت محمد بروجردی و حضور محمد عطریانفر)، فلاح (با محوریت محمد منتظرقائم و حضور مرتضی الویری)، منصورون (با حضور محسن رضایی، محمدباقر ذوالقدر، علی شمخانی و هاشم آقاجری)، موحدین (حسین علمالهدی) و گروه شما، یعنی گروه فلق، با همدیگر متحد شدند و سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی را در برابر سازمان مجاهدین خلق، با هدف دفاع از کشور به صورت یک سازمان مسلحانۀ نیمهمخفی تشکیل دادند. این وحدت و ادغام با محوریت و نظر چه کسی صورت گرفت؟
یادم نیست که چه کسی این ایده را داد. برخی از بچهها همدیگر را از زندان میشناختند، مثل بهزاد نبوی و صادق نوروزی و محمد سلامتی، ولی فصل مشترک همه مخالفت با مجاهدین خلق بود.
✅ واقعاً یادتان نیست که محور این ادغام چه کسی بود؟
آن زمان روابط ما دموکراتیک و جمعی بود. اینطور نبود که یک نفر از بالا ایدهای را دیکته کند. اما این فکر در کمیتهها شکل گرفت. اعضای این هفت گروه عمدتاً پس از انقلاب در کمیتۀ استقبال و بعد کمیتۀ مرکزی مجتمع شده بودند. آنجا مدام با موضوع حفاظت از انقلاب، گرفتن اسناد، بازداشت ساواکیها، مبارزه با ضدانقلاب و مانند آن درگیر بودیم. من هم به نمایندگی از گروه فلق آنجا حضور داشتم. وقتی ایدۀ تشکیل سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی آنجا بین گروهها مطرح شد، بلافاصله آن را با چهرههایی همچون آیتالله مطهری مطرح کردیم. آقای مطهری خیلی استقبال کرد. بعد با بنیصدر و جلالالدین فارسی صحبت کردیم.
✅ احتمالاً چون شما از خارج از کشور آمده بودید، واسطۀ ارتباط با بنیصدر خودتان بودید. بنیصدر در اولین گردهمایی مجاهدین انقلاب اسلامی در فروردین 1358 هم سخنرانی کرد.
بله! من رابط با شخص بنیصدر بودم. اصلاً من رفتم دنبال او و برای سخنرانی مراسم افتتاحیۀ سازمان آوردمش. آن موقع بنیصدر خیلی خط امامی و مخالف بازرگان بود.
✅ به این ترتیب شما وارد فعالیت حزبی و تشکیلاتی شدید؛ تا سال 1361 که به دلیل اختلافات داخلی، جناح چپ سازمان استعفای دستهجمعی کرد و شما به وزارت ارشاد رفتید. در این فاصله علاوه بر فعالیت تشکیلاتی در سازمان، چه کارهای اجرایی دیگری انجام میدادید؟ خیلی از دوستان سازمانی شما با همان اهداف کمیتهها وارد اطلاعات نخستوزیری یا وارد بند 209 اوین شدند. شما کجا بودید؟
من فقط در سازمان بودم. نه به اوین رفتم، نه به دادستانی، نه وارد فضای امنیتی شدم و نه اطلاعاتی و نظامی شدم. تماموقت در سازمان کار میکردم و شب هم همانجا میخوابیدم.
✅ عجیب است که شما تا پیروزی انقلاب میخواستید وارد مبارزۀ مسلحانه با شاه بشوید، مثل خیلی از دوستانتان، و بعد از انقلاب بر خلاف آنها وارد فضای پلیسی و امنیتی و نظامی نشدید. عمدۀ دوستان شما وارد این حوزهها شدند.
من اگر سال 1361 از سازمان استعفا نمیکردیم، شاید اصلاً وارد کار اجرایی نمیشدم. علاقۀ من به کار حزبی و سازمانی بود. مجاهدین خلق، چریکهای فدایی و حزب توده فعال بودند؛ ما هم باید در مقابل آنها کار حزبی و تشکیلاتی میکردیم. نسل امروز پست و مقام را حق خود میداند اما ما برای شهادت وارد کار سیاسی شده بودیم.
✅ پس انگار از اول شما اشتباهی رفته بودید سراغ جنگ مسلحانه؟
اگر امروز بپرسید که حتماً میگویم مبارزۀ مسلحانه اشتباه است. اما آن زمان فکر میکردیم که با شاه فقط با زبان اسلحه باید سخن گفت چون هیچ نوع فعالیت سیاسی قانونی را برنمیتافت.
✅ از نوع تصمیمگیریهایتان در سازمان بگویید. محور تصمیمگیریها در ابتدا چه کسانی بودند؟
به لحاظ سنوسال تنها چند نفر مثل آقایان بهزاد نبوی و محمد سلامتی و قدیانی، از ما مسنتر بودند و بقیه کمابیش همسنوسال و همعرض بودیم. مثلاً آقای آرمین یا من، تسلط ویژهای بر بقیه نداشتیم. مناسبات ما خیلی دموکراتیک بود و اینطور نبود که بهزاد نبوی به رغم مسنتر بودنش حرفی را بزند و بقیه بپذیرند و به آن عمل کنند؛ بر خلاف حزب جمهوری که پنج نفر در رأس آن تصمیم میگرفتند و بقیه عملاً تابع آن پنج نفر مرکزی بودند. ما یک سازمان نیمهمخفی ـ نیمهعلنی بودیم، چون معتقد بودیم که توطئههای ضدانقلاب هنوز در جریان است، اما درون خودمان دموکراتیک تصمیم میگرفتیم.
✅ سازمان مجاهدین انقلاب یک سازمان نیمهمخفی ـ نیمهعلنی بود. چقدر از روحیات گروههای چریکی قبل از انقلاب در شما مانده بود؟
سازمان ما یک سازمان نیمهعلنی بود و بهنوعی ادامهدهندۀ همان مشی چریکی بودیم. آن زمان اگر وارد سازمان میشدیم، انگار وارد خانه میشدیم. لباس راحتی میپوشیدیم؛ مثل یک خانۀ تیمی. تا وقتی که ساختمان سازمان، در دورۀ دوم، نو شد و این وضعیت تغییر کرد. در فعالیتهای چریکی برای تمرین مقاومت در برابر ساواک و شکنجهها کارهای سخت میکردند، همدیگر را شلاق میزدند تا آماده باشند و با اولین شلاقی که در ساواک میخورند کم نیاورند. یا تنبیههایی مثل نظافت و انجام کارهای خانۀ تیمی برای دو ـ سه روز معمول بود. این کارها، هم نوعی تحقیر و تنبیه بود و هم نوعی خودسازی. ما تا سال 1360 همین شیوههای تنبیهی را در سازمان خودمان داشتیم. مثلاً اگر کار خلافی کرده بودیم شلاق میخوردیم.
✅ حداکثر چند ضربه؟
پنج یا ده ضربه. قرار نبود آسیب ببینیم. بیشتر حالت تنبیه شدنش مهم بود. فرض کنید من کار اشتباهی کرده بودم، در شورای سیاسی چند ضربه شلاق روی دستم میزدند.
✅ شما خودتان هم تنبیه شدید و شلاق خوردید؟
بله! چندبار شلاق خوردم که دلایلش یادم نیست. یکبار دیگر که جریمه شدم به دلیل ماجرایی در جریان ائتلاف انتخاباتی در مجلس اول بود. ما با حزب جمهوری و جامعۀ روحانیت مبارز میخواستیم یک ائتلاف چهارگانه تشکیل دهیم که بنیصدر هم در آن باشد؛ در مقابل مجاهدین خلق و حزب توده و فداییان و جنبش مسلمانان مبارز و حتا نهضت آزادی. نمایندۀ بنیصدر در جلسهای که با او داشتیم از آنجا که به دنبال اهداف مشخصی بود میخواست که هر طور شده چند نفر خاص را در لیست نهایی بگذارد. سر یکی از نامزدهای موردنظر بنیصدر به توافق نرسیدیم و بنابراین به سمت ائتلاف سهجانبه با جامعۀ روحانیت مبارز و حزب جمهوری رفتیم. حزب جمهوری و جامعۀ روحانیت هر کدام میخواستند که حرف آخر را خودشان بزنند؛ جامعۀ روحانیت از این منظر که معتقد بود از قبل از انقلاب محور بوده و حزب جمهوری هم از این منظر که اعضایشان مثل آقایان بهشتی و هاشمی و موسوی اردبیلی شاکلۀ جامعۀ روحانیت را تشکیل میدادند. دو روز مانده به انتخابات در حزب جمهوری جلسهای برگزار کردیم. من بودم از طرف سازمان، و آقای شاهآبادی از طرف جامعۀ روحانیت و آیتالله خامنهای و تعدادی از اعضای شورای مرکزی حزب جمهوری. بحث آن بود که این انتخابات مهم است و رقبا آنقدر مهماند که ما باید ائتلاف کنیم و سر اسامی کوتاه بیاییم. جامعۀ روحانیت و حزب جمهوری باید مجموعاً سیزده نفر را کنار میگذاشتند تا به لیست مشترک برسیم. هر کدام میگفتند که طرف مقابل هفت نفر را کنار بگذارد و خودشان شش نفر را. من پیشنهاد کردم هر دو طرف شش نفر را حذف کنند و یک نفر را هم که در لیست دو طرف مشترک است حذف کنند. با اینکه به آن فرد که در هر دو لیست بود، ظلم میشد چون کسی بود که هر دو گروه قبولش داشتند، پیشنهاد خوبی برای مصالحه و ائتلاف بود. طرفین پذیرفتند و در کمال ناامیدی به ائتلاف رسیدیم. جلسه تمام شد و من نشستم صورتجلسه را نوشتم و سه طرف امضا کردیم. صورتجلسهای را که نوشتیم صبح فردا روزنامۀ جمهوری اسلامی چاپ کرد و خبر داد که ائتلاف بزرگ شکل گرفته است. چون آن شب تا نیمهشب بیدار بودم، صبح دیر به سازمان رفتم. تا رفتم، سر من ریختند که ماجرا چیست و چرا دیشب خبر ندادی و از صبح همه تماس میگیرند و دربارۀ ائتلاف میپرسند و ما میگوییم بیخبریم. اعضای سازمان مانند بقیۀ مردم با خبر روزنامۀ جمهوری اسلامی مطلع شده بودند؛ واقعیت هم این بود که من نمیتوانستم ساعت دو نیمهشب تلفن کنم و به دوستانم خبر بدهم که ائتلاف کردیم. اما از آنجا که صبح هم دیر آمده بودم، به خاطر این کار غیرتشکیلاتی جریمه شدم و سه روز نظافت کل ساختمان سازمان با من شد؛ اگرچه با اصل کار و تصمیمی که گرفته شده بود موافق بودند.
✅ این تنبیهها در دور دوم فعالیت سازمان در دهۀ هفتاد هم برقرار بود؟
نه! جریمهها پولی شد. مثلاً هر کسی دو دقیقه یا پنج دقیقه دیر میرسید، باید مبلغ مشخصی جریمه پرداخت میکرد.
✅ بهمرور، با حذف دولت موقت و بنیصدر، اختلافات دو جناح چپ و راست در سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی بالا گرفت. شما در ابتدای امر نمیدانستید که اینقدر با هم تفاوت دارید. افرادی در سازمان عضو بودند که بعدها در دو سوی متضاد دو جناح جمهوری اسلامی قرار گرفتند. این تفاوتها ابتدای کار به چشم شما نمیآمد؟
چرا! پیش از تشکیل سازمان یک دعوای جدی بین ما بود. آقای نبوی و اقلیتی میگفتند که ما تا زمانی که ننشستهایم و سنگهایمان را با هم وانکندهایم، نباید اعلام موجودیت بکنیم؛ که اگر بکنیم کارمان به انشعاب میکشد. اما ما که اکثریت بودیم طرفدار اعلام موجودیتِ هرچه سریعتر بودیم. میگفتیم که اعلام موجودیت میکنیم و در عمل به وحدت میرسیم. من بر خلاف آقای نبوی خیلی هم از انشعاب نمیترسیدم. آقای نبوی با تجربۀ فعالیتهای چریکی قبل از انقلاب مخالف انشعاب بود؛ آنجا اگر کسی انشعاب میکرد ضربات جبرانناپذیری به سازمان وارد میشد؛ برای همین هم گاهی کسانی که منشعب میشدند توسط سازمان ترور میشدند. اما بعد از انقلاب، در فضای باز، به نظرم مشکلی نبود اگر چهار نفر هم انشعاب میکردند. پیشنهاد آقای نبوی رأی نیاورد، سازمان تشکیل شد و آقای نبوی هم دلخور شد. بعد که به مشکل خوردیم آقای نبوی بهدرستی میگفت که من این اتفاق را پیشبینی میکردم. البته جواب ما هم این بود که ما نباید از ترس مرگ خودکشی میکردیم. از تشکیل سازمان تا انشعاب، خیلی کارها انجام دادیم که مفید و ضروری بود. ضمناً بر خلاف نکتهای که در سؤال شما بود، اختلافات ما خیلی زود خودش را نشان داد؛ سر راهپیمایی روز کارگر و بزرگداشت دکتر شریعتی. جناح راست سازمان میگفت که روز کارگر یک مناسبت مارکسیستی است و ما نباید در آن مشارکت کنیم. وقتی امام خمینی پیام داد و گفت که خدا هم کارگر است، مشکل حل شد. وقتی در مورد بیانیه دادن دربارۀ دکتر شریعتی به اختلاف خوردیم نزد امام رفتیم.
✅ مشخصاً در ماجرای شریعتی گویا امام به نفع شما نظر ندادند.
چهار نفر از اعضا ــ دو نفر از هر طرف ــ نزد امام رفتند؛ از جمله آقایان نبوی و ذوالقدر. در این ماجرا امام به نفع ما نظر ندادند، اما به نفع آنها هم نظر ندادند. وقتی بیرون آمدند هیچکدام از دو طرف نمیتوانستیم ادعا کنیم که امام به نفع ما نظر داده است. پرسیده بودیم که دربارۀ شریعتی بیانیه بدهیم یا ندهیم. امام هم گفته بود کاری کنید که وحدت حفظ شود. همین.
✅ البته برخی هم نقل کردهاند که امام در این جلسه گفته بود امروز روز پیشرفت کشور است نه روز تجلیل و بزرگداشت افراد.
نه! تا آنجایی که من یاد دارم چنین جملاتی گفته نشده بود. اصلاً کلمۀ «پیشرفت» در ادبیات امام نبود اما «وحدت» بود. تکیۀ امام بر وحدت بود. بقیۀ مسائل برای ایشان اولویت نداشت. امروز ما در جناح اصلاحطلب، سوسیال و لیبرال در کنار هم قرار داریم، چرا؟ به خاطر یک خطر بزرگتر. آن زمان هم اصل وحدت بود، در مقابل جریانهای دیگر.
✅ با اختلافاتی که داشتید این وحدت ممکن بود؟
ما در سازمان با همۀ اشتراکاتی که داشتیم اختلافات جدی هم داشتیم. همه با مجاهدین خلق به لحاظ فکری و استراتژیک مشکل داشتیم، اما در نحوۀ برخورد با آنها اختلاف داشتیم. بعضیها بودند که میرفتند برنامهها را برهم میزدند. اما طیف ما مخالف بود و برای همین هم در پنجم اسفند 1358 شورای سیاسی سازمان که بیشتر از طیف ما بود بیانیهای داد و برخوردهای انحرافی را محکوم کرد. بنابراین جناح چپ سازمان مخالف برخورد فیزیکی بود. البته همانطور که بیانیه نشان میداد نقطۀ عزیمت ما حقوق بشر نبود. معتقد بودیم که برخورد فیزیکی غلط و به نفع مجاهدین خلق است و باعث میشود آنها مظلومنمایی کنند. آن بیانیه را که دادیم طیف مقابل، از ما بهشدت انتقاد کرد و گفت شما حق نداشتید این بیانیه را بدهید، چون مورد تأیید بخش مهمی از اعضا حتا در شورای مرکزی نیست. کار ما در شورای سیاسی غیرقانونی نبود، حق داشتیم بیانیه بدهیم، اما گروه مقابل نقد داشت که شما باید در موضوعات مورد اختلاف در «خط برآیندی» حرکت کنید. ما فراکسیونبندی نداشتیم و تنها راه حفظ انسجام، حرکت برآیندی بود. کما اینکه در دور دوم فعالیت سازمان که من مسئول عصر ما بودم نسبت به برخی مطالب انتقاد داشتم اما میگفتم چون انسجام سازمان و عصر ما باید حفظ شود، برآیندی آن را مدیریت میکنم.
✅ بنابراین شما معتقدید که طیف شما از همان ابتدای انقلاب مخالف برخوردهای تند بوده و بیشتر شیوههای گفتوگویی را قبول داشته، البته نه از منظر دموکراتیک بلکه از این منظر که فکر میکردید با این روش خودتان پیروز میشوید و طرف مقابل هم مظلومنمایی نمیکند.
بله! ما در مورد مجاهدین خلق هم معتقد بودیم که اگر آنها سلاح را زمین بگذارند میشود با آنها رقابت سیاسی کرد. برای همین معتقد بودیم که سعادتی نباید اعدام شود. میگفتیم سعادتی که میگوید سازمان باید صرفاً فعالیت سیاسی کند و اعتقادش این است که فعالیت مسلحانه اشتباه است اگر توی زندان بماند و با اعضایی از مجاهدین خلق که دستگیر میشدند به طور طبیعی گفتوگو کند، میتواند بسیاری از آنان را نسبت به مشی مسلحانه مسئلهدار کند و این انشعاب به نفع کشور است. معتقد بودیم که اگر آنها را به نقطهای برسانیم که فعالیت سیاسی و انتخاباتی کنند، از آنها میبریم.
✅ یعنی میگفتید که سعادتیِ توابشده بهتر از سعادتیِ اعدامشده است.
دقت کنید، ما به دنبال توابسازیِ سعادتی نبودیم. او خودش مخالف مشی مسلحانۀ سازمان بود. این فرق میکند که نظری را به زور و شکنجه به یک نظر تحمیل کنیم و بعد که او شکست و تواب شد، بخواهیم برای ما کار تبلیغی کند. مگر شاهسوندی تواب شد که آزاد گردید؟ او نظر خودش را دارد ولی مخالف رجوی و سازمان است و با جمهوری اسلامی هم مرزبندی دارد. ما از همان زمان به دنبال تبدیل مبارزان مسلح به رقبای سیاسی بودیم.
✅ شما و مشخصاً بهزاد نبوی، با آن سوابق سیاسی که داشت، چرا پذیرفت آیتالله راستی با گرایش دستراستیای که داشت، نمایندۀ امام در سازمان باشد؟
رفته بودیم پیش امام و گفتیم که یک نماینده برای سازمان مشخص کنید. آقای ذوالقدر بدون هماهنگی با بقیه پیشنهاد داد که ما از قدیم با آقای راستی ارتباط داشتیم. امام هم گفت که آقای راستی نمایندۀ من در سازمان باشند. به همین راحتی. اگر ما پیشدستی کرده بودیم و اسم آیتالله مطهری را آورده بودیم، او نمایندۀ امام در سازمان میشد. بعد هم، منظور ما از نمایندۀ امام، کسی بود که به شبهات شرعی ما پاسخ دهد. قرار نبود که او لیدر سازمان باشد. بنابراین اشتباه کردیم و سرمان کلاه رفت. البته نه اینکه آقای ذوالقدر به دنبال کلاه گذاشتن سر ما بود؛ نه آن وقت فضا اینطور نبود. ایشان کمی زرنگی کرد و یک نفر را که با خودشان ارتباط داشت معرفی کرد.
✅ چند ماه پیش، قبل از فوت آقای راستی کاشانی، آقایان نبوی و عربسرخی به دیدن ایشان رفتند. گویا نظرات ایشان در مقایسه با آن دوره خیلی تغییر کرده بود؟
مواضع آقای راستی در این یک دهۀ اخیر قبل از فوتشان بسیار متحول شد، چنان که اواخر نسبت به ردصلاحیت سید حسن آقای خمینی هم اعتراض کرد. اما آنزمان در سازمان خیلی با ما فاصله داشتند. برای اینکه فضای ذهنی ایشان را بدانید چند مثال میزنم. ایشان میگفتند که من تا وقتی مجتهد شدم هیچ کتاب دیگری نخواندم. معتقد بود که اول باید مجتهد میشده و بعد حق داشته کتاب دیگری بخواند. این دیدگاه حتا در سنتیهای ما هم نایاب بود. نظر ایشان این بود که هر کس قبل از اجتهاد به مطالعات دیگری بپردازد ممکن است تحت تأثیر قرار میگیرد. نگران بود که آقای بهشتی که قبل از اجتهاد برای تحصیل به تهران آمده بود، یا آقای منتظری که به زندان افتاده بودند، تحت تأثیر محیط واقع شده باشند. افکار خیلی بسته و عجیبی ایشان داشت. به ما میگفت که عدالت اجتماعی یعنی چه؟ نظرشان این بود که اگر احکام اسلامی را اجرا کنیم، نتیجهاش عدالت است. میگفت اینکه شما میگویید میخواهید فقر را از بین ببرید، یعنی چه؟ اگر این اتفاق بیفتد، آیات قرآن دربارۀ فقر چه میشود؟ وقتی این را به آیتالله موسوی اردبیلی گفتم، خدا بیامرزد ایشان را، گفت باید به ایشان میگفتید پس اگر زنا ریشهکن شود آیات قرآن دربارۀ زنا چه میشود؟ ا جالبتر اینکه برخی به آقای ذوالقدر هم برچسب التقاطی میچسباندند و معتقد بودند بردهداری در قرآن هست و منسوخ نشده است. قبل از اینکه کار ما به اختلاف بکشد، آقای بهشتی به ما پیشنهاد داد که سه نفر از اعضای سازمان به شورای مرکزی حزب جمهوری برویم و مسئولیت استانهای حزب را بگیریم؛ میخواست ادارۀ استانها را که دست بادامچیان و دوستانش بود از آنها بگیرد. ما اشتباه کردیم که این پیشنهاد را نپذیرفتیم. اگر میپذیرفتیم، شاید حزب جمهوری میماند. اما ما در سازمان ماندیم تا کارمان به اختلاف خورد.
✅ جناح شما در سازمان، تیرماه سال 1361، جلسۀ شورای مشورتی سازمان را تشكیل و به انتخاب آزاد در مجمع عمومی سازمان رأی داد؛ تصمیمی كه با انتقاد تند آیتالله راستی مواجه شد و ایشان به شما گفت: «بیجا كردهاید جلسه تشكیل دادهاید، گناه كردهاید، این كار به ضرر خودتان و به ضرر سازمان و در نتیجه به ضرر جامعه و حكومت اسلامی است.» شما انتخابات را بر خلاف نظر آقای راستی برگزار کردید و بعد دو طرف برای وساطت نزد امام رفتید. امام سمت شما نایستاد. شما از ابتدا خودتان را در خط امام تعریف کرده بودید؛ و امام به جناح چپ حزب جمهوری و سازمان و به دانشجویان خط امام نزدیکی بیشتری داشت. اما در اختلافات داخلی سازمان و در دعواهای شما با آیتالله راستی کاشانی، ایشان سمت شما نمیایستاد. چرا؟
اینطور نبود. وقتی ما استعفا کردیم و از سازمان بیرون آمدیم، امام مثل همان کاری که با حزب جمهوری کرد، با سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی هم کرد. بعد از مدتی، سال 13۶۴، امام از آقای راستی خواست که از نمایندگی ایشان در سازمان استعفا کند تا امام هم زیر آن را امضا کنند و در حقیقت تشکیلات را منحل و جمع کنند. آقایان حسین فدایی و علی عسگری که اکنون رئیس صداوسیماست، خیلی تلاش کردند تا نظر امام را عوض کنند. اما نظر امام این بود که سازمان باید بهنوعی منحل شود. آقای راستی استعفانامهشان از سازمان، خطاب به امام خمینی را به گونهای نوشت که گویی ما منحرف بودیم و ایشان حالا که منحرفان را از سازمان بیرون انداخته، کارش تمام شده و استعفا میکند. امام هم زیر نامۀ او نوشته بودند با استعفا موافقت میشود؛ به این ترتیب سازمان منحل شد. اما نامۀ امام که منتشر شد مطرح شد که چه نشستهاید امام زیر نامهای را امضا کرده که در آن نوشته شده شما منحرف هستید. بهزاد نبوی آن زمان وزیر صنایع بود. به واسطۀ علاقهای که امام به بهزاد داشت، قرار شد او نامهای به امام بنویسد و در این نامه بپرسیم که آیا شما نظرات آقای راستی در این نامه را تأیید کردهاید؟ ما جواب امام را برای ثبت در تاریخ میخواستیم. اما یک دفعه دیدیم که پاسخ امام به نامۀ بهزاد نبوی از رادیو و تلویزیون پخش شد. همۀ فشارهایی که در آن چند سال تحمل کرده بودیم جبران شد. امام بهصراحت گفته بود که من فقط با استعفای آقای راستی موافقت کردم نه با محتوای آن نامه. اگر این نامۀ امام نبود و اگر ثبت میشد که ما از نظر امام منحرفیم، فضا برای فعالیتهای بعدی ما تنگ میشد. خاطرهای هم بگویم. قبل از انشعاب، شورای مرکزی سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی سالانه با امام دیدار داشت. چند دقیقهای گزارش میدادیم که چه کارهایی کردهایم. یکبار که گزارش میدادیم، یکمرتبه امام گفتند اگر در یک شهری یک عضو شما ناجور از کار درآمد، اعلام کنید که از ما نیست. پرسیدیم چرا؟ گفتند اگر یک آدم بد داخل شما دربیاید جامعه آن را به همۀ شما تعمیم میدهد و شما اگر میخواهید منشأ خدمت در این کشور باشید باید خوشنام باشید. این حساسیت امام برای من جالب بود.
✅ كمیتۀ سیاسی سازمان در مهرماه سال 1360 در حاشیۀ دیدار با امام تلویحاً تعویض نمایندۀ ایشان را خواستار شده اما پاسخی نگرفته بود. در پایان همان سال هم شما نامهای به امام نوشتید و پرسیدید كه آیا نمایندۀ ایشان «ولایت تامه» بر حزب دارد، اما پاسخی نگرفتید. چرا امام سمت شما نمیایستاد؟
امام مطابق روش خود بین جوانها و یک مجتهد، مجتهد را انتخاب میکرد؛ آن هم مجتهدی که اگرچه سنتی بود پای امام در نجف ایستاده و از ایشان حمایت کرده بود. ..
گویا شرایط آنقدر سخت بود که شما به دیدار برخی مقامات هم رفتید تا راهحلی پیدا کنید. مثلاً در خاطرات سال ۱۳۶۱ آقای هاشمی میخوانیم که «آقای بهزاد نبوی و رفقایش آمدند و از تأیید امام نسبت به آقای راستی كاشانی كه در حقیقت نفی جناح ایشان است ناراحت بودند و چارهجویی میكردند.» آقای هاشمی به شما چه گفت؟
ما اشتباهی کرده بودیم، و این دیدارها و چارهجوییها تاوان آن اشتباه بود. به دیدار خیلیها رفتیم؛ آیتالله هاشمی، آیتالله موسوی اردبیلی و آیتالله خامنهای. همگی با ما همدل بودند. آقای هاشمی طبعاً آقای راستی را نمیپسندید و میگفت که کاش امام نمایندۀ دیگری انتخاب کرده بود که فعالیت حزبی و سیاسی و مبارزه و جوانان را میفهمید. در آن جلسه آقای هاشمی یک جملۀ عجیبی هم گفت. گفت که یادتان باشد امام تهش خودِ ما را هم یک ذره روشنفکر میداند و به ما هم تردید دارد ــ در اینجا با انگشت خودش را نشان میداد. و اینکه امام در دعوایی كه یك طرف آن فقها باشند و طرف دیگرش روشنفكران، با احتیاط رفتار میكند. آیتالله خامنهای هم در دیداری که با ایشان داشتیم گفت که امام آقای راستی را از سمتش برنمیدارد، اما شما میتوانید بروید نزد امام و بگویید که در کنار آقای راستی که خیلی هم موجه است، دو نفر دیگر هم نماینده به سازمان اضافه شوند که یک شورایی از نمایندگان امام تشکیل بشود. علاوه بر این، ایشان گفت که ما مدیریت شما را قبول داریم و پیشنهاد میدهیم که گروهتان را منحل کنید و ما هم در عالیترین سطوح اجرایی شما را به کار میگیریم؛ مشروط به آنکه فرد باشید نه گروه. خلاصه آنکه عملاً سیر حوادث به گونهای شد که ما از سازمان استعفا کردیم و بیرون آمدیم.
✅ در خردادماه 1361 پروندهای علیه بهزاد نبوی به همراه یک عكس خانوادگی در كازیۀ نمایندگان مجلس انداخته شد. کار همین رقبای سازمانی بود؟
خانم ایشان قبل از ازدواجشان حجاب نداشت. عکسهای او را پخش کرده بودند تا در آستانۀ انتخابات وجهۀ بهزاد را زیر سؤال ببرند. همان زمان نبوی درآورد که کار چه کسانی بود و با آن افراد برخورد شد. اما من دقیق به یاد ندارم.
✅ نهایتاً به تصمیم چه کسی از سازمان استعفا کردید و خارج شدید؟
تصمیم گروهی بود. وقتی دیدیم که امام قاطعانه آقای راستی را تأیید میکند و ما هم نمیتوانیم با آقای راستی کنار بیاییم، استعفای دستهجمعی کردیم.
✅ شما سال ١٣۶۱ از سازمان استعفا کردید و تا سال ١٣۷۱ که دوباره سازمان مجاهدین را تأسیس کردید، به نوعی کار تشکیلاتی نکردید. یک دهه بدون کار تشکیلاتی سخت گذشت؟
در این ده سال ما با هم در ارتباط بودیم؛ جلسات هفتگی داشتیم و دور هم جمع میشدیم. اما کار سازمانی نمیکردیم. فضای جنگ بود و خیلی از بچهها به جبهه رفته بودند.
✅ شما چطور؟
من نرفتم.
✅ چرا؟
نمیدانم، شاید به همان دلیل که به اوین هم نرفته و وارد کار نظامی و امنیتی هم نشده بودم. بعد هم، من مسئولیت اجرایی داشتم و معاون وزیر ارشاد بودم.
✅ بله، شما بعد از استعفا از سازمان به سمت کار اجرایی کشیده شدید. سال ۱۳۶۱ به وزارت ارشاد رفتید و مدیرکل مطبوعاتیِ آقای معادیخواه شدید. این اولین تجربۀ اجرایی شما بود؟
بله! هیچ سابقۀ اجرایی نداشتم و اگر امروز مخالف تکرار انقلابم از جمله به دلیل همان است که آن فجایع اجرایی دوباره تکرار نشود. آقای بیژن زنگنه معاون فرهنگی آقای معادیخواه بود و در شورای هماهنگی تبلیغات شرکت میکرد. من هم از طرف سازمان در شورا شرکت میکردم و از همانجا با هم آشنا شده بودیم. آقای زنگنه مرا به وزارت ارشاد دعوت، و در زیرمجموعۀ معاونت فرهنگی، به مدیرکلی ادارۀ مطبوعات و نشریات منصوب کرد. ادارۀ مطبوعات جای حساسی بود و بعداً معاونت شد. برای اینکه بدانید چقدر تازهکار بودم خاطرهای برایتان تعریف میکنم. روز اول رئیس ادارۀ امتیازات به اتاقم آمد و برای اینکه من را امتحان کند، گفت: شما نامهها را اول پاراف میکنید یا امضا؟ من هم که تفاوت امضا و پاراف را نمیدانستم، با زرنگی گفتم: معلوم است، طبق روال. او هم گفت: پس اول پاراف میکنید.
✅ 25 سالتان بود؛ و البته آن زمان مدیریت جوان چندان عجیب هم نبود.
بله! بگذارید خیالتان را راحت کنم، تازه ما جزو باهوشها بودیم. انقلاب شده بود، بالأخره باید یک مدیرکلی را آنجا میگذاشتند. یک دفعه مطبوعات و کتابها و چاپخانههای کل کشور را به من سپرده بودند. منی که تفاوت پاراف و امضا را نمیدانستم.
✅ از اشتباهات خود در این دوره بگویید. چه اشتباهاتی کردید؟
ما هرجا که نسبت به حقوق شهروندی کوتاهی کردیم، اشتباه کردهایم.
✅ دربارۀ «ما» صحبت نکنید. مشخصاً دربارۀ خودتان صحبت کنید.
من هرجا که نسبت به حقوق شهروندی کوتاهی کردهام...
✅ منظورم این بود که مشخصتر صحبت کنید، نه کلی...
ما کارهای خوب زیادی کردیم، اما یکی از کارهای غیرقانونی که کردم این بود که سریع رفتم زیر دوخم حزب توده را گرفتم. کاری با قانون نداشتم. من مدیر توانایی بودم و مدیران چاپخانهها از من میترسیدند. اتوریتۀ خوبی روی آنها داشتم. وقتی سر کار آمدم، همۀ آنها را به تالار وحدت دعوت کردم و آنجا به آنها اولتیماتوم دادم. از آنطرف هم چاپخانههای تودهایها را شناسایی کردم و تصمیم گرفتم این چاپخانهها را از چنگ آنها درآوریم. طرفدار دستگیری نبودم، اما میخواستم امکانات آنها را بگیرم. یک جزوه به نام «پرسشو پاسخ» داشتند که مرتب منتشر میشد و سؤال و جواب با کیانوری بود. جلوی انتشار آن را گرفتم. به چاپخانه گفتم که حق چاپ آن را ندارد. بعد آقای عمویی آمد و گفت به این دلایل باید به ما مجوز بدهید اما من زیر بار نرفتم. چاپخانههای تهران حزب توده را من بستم؛ تقریباً به شکل غیرقانونی.
✅ یعنی به رغم شعار خط امامی که حزب توده میداد، شما هیچ سمپاتی با آنها نداشتید.
به هیچ وجه. از عملکرد آنها در دورۀ مصدق چنان کینهای داشتیم که ذرهای تردید نداشتیم باید جلویشان بایستیم. آنها را وابسته به بیگانه میدانستیم و طرفدار استقلال بودیم. یادم هست که یک قانون دیگر هم بود مبنی بر اینکه فراماسونرها نباید مدیر نشریه باشند. استعلام کردم و متوجه شدم مدیر چند نشریه ــ نشریات اجتماعی و پزشکی بودند ــ سابقۀ فراماسونری دارند. پروندۀ آن نشریات را بستیم. بعد یک آقای دکتر باشخصیتی آمد و به من گفت که چرا نشریۀ ما را تعطیل کردهاید؟ گفتم چون ما استعلام کردیم و جنابعالی فراماسون هستید. گفت که پسرم، آن زمان فراماسونری چیز بدی نبود. گفتم این توجیهات به من ربطی ندارد، من مجری قانون هستم. اینجا که میرسید قانونگرا میشدیم. یک کار دیگر هم که کردم این بود که جلوی اسامی خارجی را برای کالاهای ایرانی گرفتم. نمیگذاشتم که چاپخانهها نام خارجی برای کالاهای ایرانی چاپ کنند، یا به دروغ بنویسند مثلاً ساخت ایتالیا. اما سیاست ما ناموفق بود. باعث شد آن روند همچنان ادامه یابد اما با قیمت بالاتر. فقط فساد را گسترش دادیم. دیالوگهای جالبی هم داشتیم. طرف اسم کِرِم ایرانی را گذاشته بود «پانو». میگفتیم یک اسم ایرانی بگذار. میگفت این اسم یعنی هر کسی که این کِرِم را استفاده کند، پاش نو میشود. میگفتیم اشکالی ندارد، پس به جای عنوان «کِرِم دست و صورت» روی آن بنویسید «کِرِم پا و صورت». بعد هم که سختگیری کردم روی فارسی بودن نامها، اینها رفتند و از لغتنامهی دهخدا یک اسامی غریبِ شبهلاتین پیدا کردند که به گوش احدی نخورده بود.
✅ در حوزۀ کتاب و نشریات چه اقدامات جدیدی انجام دادید؟
ما یک شورا برای نظارت بر کتاب ایجاد و سختگیریهایی را هم اعمال کردیم. مثلاً مقرر کردیم که برخی کتابها در صورتی مجوز میگیرند که مقدمهای ابتدای آنها نوشته شود. مثلاً کتاب شوهر آهوخانم که مجوز میگرفت به این شرط که مقدمهای ابتدای آن گذاشته شود و توضیحی داده شود، تا خدای نکرده جامعه منحرف نشود. گاهی هم ناشر میگفت خودتان این مقدمه را بنویسید و ما به بررسمان میگفتیم مقدمۀ کتاب را بنویسد. ناشرها هم عمدتاً این خواستۀ ما را پذیرفتند، چون تحمیلی بود. اما هیئتی که برای بررسی کتاب تشکیل دادیم، اقدام خوبی بود. در این هیئت تیپهای مختلفی بودند، از دکتر سروش تا حداد عادل، از آقای مهرپورِ حقوقدان تا جامعهشناس و... . از این جمع میپرسیدیم که دربارة فلان کتاب چه تصمیمی بگیریم؟ مجوز بدهیم یا ندهیم؟ بعد هم مقرر کردیم که کتاب از چاپخانه خارج نمیشود تا زمانیکه مجوز ارشاد را بگیرد.
✅ در حقیقت شما پایهگذار سانسور در نشر و کتاب هستید.
سانسور بزرگ یکسال قبل و همزمان با عزل و فرار بنیصدر و مبارزۀ مسلحانۀ مجاهدین خلق آغاز شده بود؛ ولی در زمینۀ نظارت بر انتشار کتاب، از زمان من آغاز شد. البته ما مجوز را بعد از چاپ میدادیم نه قبل از چاپ. بعد از چاپ مجبور بودیم در موارد خاص و حداقلی اعمال نظر کنیم، چون اثر چاپ شده بود. ضمناً هیئتی که برای نظارت بر کتاب تعیین کردیم سلیقهای عمل نمیکرد. ما دنبال محدود کردن جریانهای ضدانقلابی و ضداسلامی بودیم؛ مجاهدین خلق و سلطنتطلب و تودهای. در این هیئت ضابطههایی برای کتاب تدوین کردیم و بر اساس این ضابطهها عمل میکردیم. بعد هم این ضابطهها را به شورای عالی انقلاب فرهنگی دادیم که در آنجا تصویب شد و به نظر من قابل دفاع است. اگر آن ضوابط امروز اجرا شود به نظر من تا 95 درصد مشکلی در سانسور و اعمال سلیقه نخواهیم داشت. در مدتی که من در وزارت ارشاد مدیرکل مطبوعات و نشریات بودم اختلاف بود که برخی کتابهای شریعتی منتشر شود یا نه. اما امام دراینباره هیچ نظر منفیای ندادند. فقط یکبار از طرف امام حساسیت نشان داده شد و آن دربارۀ کتابهای علی دشتی بود. به نظرم امام از کتاب 23 سال دشتی رنجیدهخاطر بودند و به ما گفتند هیچ کتابی از این فرد منتشر نشود. یک وقتی از سیستان و بلوچستان گفتند که اینجا کتابی به نام اسرار آلمحمد توزیع شده که سرشار از اهانت به اهل سنت است. جالب آنکه این کتاب به مناسبت هفتۀ وحدت در سیستان و بلوچستان داشت توزیع میشد. پیگیری کردیم و دیدیم هزینۀ چاپ آن را یک تاجر آهنفروش داده. امام در مورد توهین به اهل سنت و مقدسات آنان، بهخصوص خلفا، حساسیت داشتند. شنیدیم ایشان به ناشر بحارالانوار گفته بودند دو جلد بحارالانوار را که علیه خلفای اهل سنت بود در ایران چاپ نکنند. ناشر گفته بود که آن دو جلد در لبنان چاپ میشود اما امام گفته بودند که در جمهوری اسلامی ملاحظه کنید و چاپ نشود.
✅ به هر دلیل، آقای معادیخواه از وزارت ارشاد کناره گرفت و آقای خاتمی به وزارت ارشاد آمد. شما چرا به معاونت بینالملل وزارت ارشاد رفتید؟
آقای خاتمی که آمد من تا یک سال همچنان مدیرکل مطبوعات و نشریات بودم تا اینکه جای خود را به آقای آرمین دادم و به معاونت بینالملل رفتم. آقای اصغرزاده معاون بینالملل بود و در ادارۀ کل رایزنیهای فرهنگی دچار مشکل و اختلاف و چنددستگی شده بودند. از آنجا که مدتی در امریکا بودم و با فضای خارج از کشور ناآشنا نبودم، به من گفت که یک آدم مدیر میخواهیم که این اوضاع آشفته را جمع کند. بنابراین مدیرکل رایزنیهای فرهنگی در خارج شدم و بعد از مدتی که آقای اصغرزاده نمایندۀ مجلس شد و از وزارت ارشاد رفت، من سرپرست معاونت بینالملل شدم. بعد هم آقای شریعتی معاون شد و سه ـ چهار ماه هم بود اما نتوانست با وزیر کار کند و بنابراین من در بهمن 1363 در حالی که بیستوهفتساله بودم معاون بینالملل وزیر ارشاد شدم و تا زمان پذیرش قطعنامه آنجا بودم.
✅ چرا تا پذیرش قطعنامه؟
جنگ که تمام شد دیگر انگیزه برای کار در ارشاد نداشتم. تا جنگ بود میگفتم کشور در حالت جنگی است و من باید خدمت کنم. اما بعد از جنگ میخواستم بروم سراغ درس. به این ترتیب من از معاونت بینالملل بیرون آمدم و آقای ابطحی جای من معاون بینالملل شد و من مشاور وزیر شدم.
✅ پس اختلافی در کار نبود؟
به هیچ وجه، من خودم رفتم. اتفاقاً از نظر مدیریتی آقای خاتمی مدیریت من را قبول داشت. فردای روزی که او به عنوان رئیسجمهور رأی آورد، به من گفت من از جهت فکری و سیاسی و عاطفی تو را نزدیکترین آدم به خودم میدانم و بهترین فرد هستی برای ریاست دفتر رئیسجمهور؛ اما نمیگذارمت و اول هم خواستم به خودت بگویم. استدلال ایشان این بود که من چون عضو سازمان مجاهدین انقلاب بودم این شائبه پیش میآمد که همهچیز به صورت کانالیزه از سازمان به دفتر رئیسجمهور میآید.
✅ شما که چندان اهل درس خواندن نبودید و در امریکا هم دل به درس خواندن نداده بودید، چه شد که یک دفعه تصمیم گرفتید دانشجو شوید؟
بله، اما تصمیم گرفته بودم که درس بخوانم و این از تصمیمات خوب زندگی من بود. با آقای خاتمی صحبت کردم و گفتم تا الآن ما با مارش نظامی و پیروزیهای رزمندگان سرپا بودیم اما الآن که جنگ تمام شده هر یک از ما بچههای انقلابی باید یک تخصص در یک زمینۀ علمی داشته باشیم. استدلالم این بود که جامعه باید احساس کند به ما نیاز دارد نه به صرف اینکه ما انقلابی یا پاکدست یا فداکار هستیم. گفتم که هم برای من و هم برای بقیۀ بچهها زمان درس خواندن است. از سال 1356 تا سال 1367 که جنگ تمام شد، نسل ما درس را کنار گذاشته بود و استثنا بود اگر کسی درس میخواند.
✅ شما لیسانس هم نداشتید. درست است؟
من با دیپلم به دانشگاه تهران رفتم و از صفر شروع کردم. چهار سال لیسانس خواندم تا سال 1371. پنجاه واحد در امریکا گذرانده بودم و آن واحدها را دستمایه قرار دادم که انتقالی بگیرم از دانشگاه در امریکا به دانشگاه تهران. در واقع از امتیاز انتقال استفاده کردم. کنکور شرکت نکردم و گفتم من پنجاه واحد دارم و انتقالی میخواهم از خارج به داخل. منتها گفتم که آن واحدهایی که گذرانده بودم صفر حساب شوند.
✅ پس بدون کنکور و رانتی وارد دانشگاه تهران شدید؟
بله! بدون کنکور وارد دانشگاه تهران شدم. و بعد از من دوستان دیگر مثل حجاریان و اصغرزاده و امینزاده و خسرو تهرانی هم آمدند دانشگاه تهران. آنها چون مهندس بودند و امکان تبدیل رشته بود، فوقلیسانس علوم سیاسی امتحان دادند و قبول شدند. اما من چون از صفر شروع کرده بودم عقبتر بودم. البته برای فوقلیسانس من هم در کنکور شرکت کردم و نفر اول شدم. دکتری من هم خورد به 1376 و نشد که رسالهام را بدهم و درس را رها کردم. بنابراین واحدهای درسی دورۀ دکتری را گذراندم اما پایاننامه ندادم و دکتری هم نگرفتم.
✅ سال 1371 تصمیم گرفتید دوباره سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی را تأسیس کنید، دوباره با همان اسم. ایدۀ چه کسی بود؟
من سال 1371 در جمع بچههای سازمان نبودم و به صورت دقیق اطلاعی از انگیزههای داخلی آنها در زمان تأسیس ندارم.
✅ شما موافق تأسیس دوبارۀ سازمان نبودید؟
مخالف نبودم اما گفتم نمیآیم چون میخواستم بیشتر فعالیت علمی داشته باشم و اگر کار سیاسی میکنم هم کار سیاسی غیرحزبی داشته باشم. انگیزه نداشتم که برای سازمان وقت بگذارم. البته انگیزۀ یک چیز را داشتم و همان کار دستم داد. به بچهها گفتم اگر این بار بر خلاف دفعۀ قبل خواستید روزنامه منتشر کنید برای روزنامه و نشریه میآیم، چون برای کار مطبوعاتی انگیزه دارم. لذا سال 1373 که عصر ما راه افتاد من وارد سازمان شدم. تازه باز هم به جلسات سازمان نمیرفتم و بیشتر برای عصر ما به سازمان میرفتم، تا اینکه به من گفتند که تو چون مدام اینجایی، عملاً عضو سازمان هم محسوب میشوی.
✅ اسم آقای محمد سلامتی به عنوان مدیرمسئول و اسم آقای آرمین به عنوان سردبیر در شناسنامۀ عصر ما آمده بود. شما چه مسئولیتی داشتید؟
آرمین سردبیر بود. آن زمان برای ما اسم مطرح نبود. مقالات ما هم اسم نداشت و مشخص نبود چه کسی مقاله را نوشته. آقای آرمین یک سال آخرِ قبل از 1376 رفت سوریه و من عملاً سردبیر شدم ولی اسم او همچنان در شناسنامۀ عصر ما میخورد. من تا دوم خرداد در عصر ما بودم و بعد به وزارت کشور رفتم و آقای آرمین دوباره سردبیر شد.
✅ یکی از موضوعاتی که عصر ما را به واسطۀ آن میشناختند، جناحبندیهای سیاسی و تقسیمبندی خودی و غیرخودی بود. از خودی و غیرخودی کردن و شهروند درجهیک و درجهدو، چگونه به «ایران برای همۀ ایرانیان» رسیدید؟
ما یک اشتراک با جناح رقیب داشتیم و یک اختلاف. اشتراک ما با جناح رقیب این بود که میگفتیم به اصل انقلاب و امام و جمهوری اسلامی باور داریم و خودمان را سرباز انقلاب میدانیم و هر کس هم که اصل انقلاب و جمهوری اسلامی و ولایت فقیه را قبول داشته باشد از نظر ما خودی است. میگفتیم در انتخابات با خودیها ائتلاف میکنیم. از آن طرف با غیرخودیهایی مثل نهضت آزادی هم به رغم اختلافمان یک اشتراک داشتیم. میگفتیم شرط فعالیت سیاسی اعتقاد نیست و التزام است و هر کسی حاضر است در چارچوب قانون کار کند حق دارد که از مواهب و حقوق قانونی بهرهمند باشد. بیانیۀ دادستانی که سال 1360 بهزاد نبوی و خسرو تهرانی در تهیۀ آن نقش مهمی ایفا کردند جوهرهاش همین بود. در اینجا اختلاف ما با جناح رقیب این بود که آنها میگفتند غیرخودی بودن، معادلِ نداشتن حقوق است. «ایران برای همۀ ایرانیان» ریشه در همین دیدگاه قدیمیِ ما داشت اگرچه کاملتر بود. ما از همان اولین مقاله دربارۀ خودی و غیرخودی تأکید داشتیم که خودی و غیرخودی بودن مبنایی برای برخورداری و عدم برخورداری از حقوق نیست؛ بلکه مبنایی برای ائتلاف کردن یا نکردنِ انتخاباتی است.
✅ زمانی که آقای نبوی در دولت آقای رجایی وزیر مشاور بود، برنامهای را دولت به مجلس داد دربارۀ دستهبندی نیروهای سیاسی موجود در جامعه. در آن طرح آقای نبوی پیشنهاد کرده بودند که احزاب و گروهها به چهار دسته تقسیم بشوند. گروههای پشتیبان انقلاب، موافق انقلاب، مخالف انقلاب، و متخاصم؛ قرار بود این تقسیمبندی مبنای رابطۀ دولت با احزاب قرار بگیرد. این خودی و غیرخودی کردن، حاکمیتی است، ربطی هم به ائتلاف انتخاباتی ندارد.
بله! این ماجرا مربوط به زمانی است که حاکمیت یکپارچه در اختیار خط امام است و همه با یک زبان صحبت میکنند و هنوز تکثر بعد از جنگ سراغ ما نیامده است. با موضع امروز، آن نگاه پاسخگو نیست.
✅ پس نمیتوانید بگویید که از ابتدا کارکرد خودی و غیرخودی در ائتلاف با احزاب بوده است.
بله! اما توجه کنید که دولت میتواند احزاب سیاسی را به چهار دسته پشتیبان و مخالف و موافق و متخاصم تقسیم کند و بعد بگوید گروه پشتیبان را وزیر میکنم، موافقین را معاون وزیر میکنم، و به مخالفین حقوق شهروندی میدهم و متخاصم، از حقوق سیاسیای مانند یک مخالف برخوردار نیست. ما میگفتیم هر چقدر میخواهید به نسل انقلابی مؤمن امکانات بدهید اما اجازه بدهید مثلاً کیارستمی هم فیلمش را بسازد. او که رانت نمیخواهد. اگر این کار را میکردیم هم کیارستمیِ نوعی راضی بود و هم انصارحزبالله. به همین جهت سال 1376 طرح دادیم که در دانشگاه به نیروهای عرفیگرا هم اجازۀ تشکیل انجمن بدهیم. به چند دلیل خیلی روشن؛ اول اینکه انجمنهای اسلامی رقیب پیدا میکنند و دوباره مثل قبل از انقلاب فعال و پویا میشوند. دوم اینکه خلوصشان حفظ میشود چون شما نمیتوانید به مارکسیستها تشکل ندهید و بعد جلوی نفوذ آنها در انجمن اسلامی را بگیرید. سوم اینکه آنها تا وقتی در موقعیت مظلومیت باشند با هم متحدند و به محض اینکه اجازۀ فعالیت پیدا کنند از هم جدا میشوند و انشعاب میکنند.
✅ وقتی شما در ارشاد بودید، بحثی بود بر سر اینکه به روزنامۀ رسالت چاپخانه بدهید. آقای خاتمی طرفدار این کمک بود. بنابراین شما در دادن امکانات و حقوق به خودیها شبیه به غیرخودیها عمل نمیکردید؛ رانتی برخورد میکردید. هر کسی که خودی بود میتوانست چاپخانه و دلار هفت تومانی داشته باشد.
دقت کن که آقای آرمین که خودی و غیرخودی چند سال بعد در نشریهاش چاپ شد، در اعتراض به همین تصمیم استعفا کرد. برای اینکه میگفت این کار غلط است و خلاف ضابطه است؛ اگرچه آن رانتی به مخالفان دولت بود.
✅ ولی خود شما طرفدار این کمک به روزنامۀ رسالت بودید.
استثناهایی اتفاق میافتاد اما فرض ما این بود که باید ضابطهمند عمل کرد. هم دولت احمدینژاد به مطبوعات یارانه میداد و هم دولت روحانی. احمدینژاد بر اساس خودی و غیرخودی میداد و امروز دولت در اعطای یارانهها شفافسازی کرده است. ما در سال 1380 وقتی به احزاب یارانه دادیم، هیچ حزبی نبود که از ما شکایت کند چون ضابطه گذاشته بودیم. ما یک تقسیمبندی کردیم، اما نه برای اینکه حقوق غیرخودیها را نادیده بگیریم. این اتهامی است که ما هرگز نمیپذیریم. ما از اول انقلاب تا الآن افتخار میکنیم که روی یک اصل ایستادهایم و آن این است که باید حقوق گروه سیاسی مخالفمان را به رسمیت بشناسیم. حتا در عصر ما چون نهضت آزادی تریبون نداشت، میگفتیم حاضریم حرف شما را چاپ کنیم و بعد نقد کنیم و مناظرات قلمی داشته باشیم چون شما میگویید رسانه ندارید. پس خودی و غیرخودی کردن برای سلب حقوق نبود، برعکس برای دفاع از حقوق بود. البته این نقد را میپذیرم که ما از لفظ نادرستی استفاده میکردیم.
✅ در تحلیل جناحبندیها شما چپ بودید و انصار حزبالله «چپ جدید»؛ در مقابل راست سنتی و راست مدرن. یعنی انصار حزبالله را شبیهترین به خود میدانستید؟
تحلیل ما یک تحلیل توصیفی درخشان بود. آقای ولایتی میگفت ما اول فکر کردیم این جناحبندیها کار ژورنالیستی است اما مدتی که گذشت دیدیم در جلسات خودمان هم میگوییم فلانی راست سنتی است یا چپ جدید. انگار دیگر نمیشد خارج از چارچوب این جناحبندی مواضع افراد را توضیح داد. این تقسیمبندی را به هر جریانی که در ایران میدادیم میگفت من همین هستم که در این تقسیمبندی آمده؛ یعنی سعی کرده بودیم بیطرفانه اعتقادات را توضیح دهیم. چهار دایرۀ متداخل به وجود آمد به نشانۀ چهار جناح سیاسی و همپوشانیهایشان. خطری که ما احساس میکردیم از ناحیۀ حاکمیت مطلق «راست سنتی» بود. تکصدایی راست سنتی از نظر ما خطر بود. اگر دولت را هم میگرفتند حکومت یکپارچه دست آنها میافتاد و ما تصور میکردیم با تنگنظریای که آنها دارند اگر حاکم شوند نفس کشیدن را هم از ما دریغ میکنند. کاری که کردیم این بود که اشتراکات چهار جناح را برشمردیم. در جناح چپ جدید هم که اشاره کردید، بیشتر جریان آقای ریشهری میگنجید.
✅ و مهدی نصیری و کیهان.
بله! میگفتیم ما در مبارزه با امریکا و استقلالخواهی و عدالت اجتماعی با اینها اشتراک نظر داریم. اما بر سر آزادی سیاسی و فرهنگی با آنها اختلاف داشتیم.
✅ از همینروست که کسانی مثل عبدالله شهبازی هم در عصر ما مطلب مینوشتند.
آقای عبدالله شهبازی یکی ـ دو مطلب نوشتند در طول چند سال اما فضای غالب عصر ما فضای فکریِ امثال آقای شهبازی نبود.
✅ اما شما مرزبندی جدیتری با راست مدرن و با آقای هاشمی داشتید. آن طیف اصلاً در عصر ما فضایی برای نوشتن و صحبت کردن نداشتند.
ما با راست مدرن در اقتصاد و تا حدودی سیاست خارجی اختلاف داشتیم. اما توجه داشته باشید که ما هیچوقت در برابر آقای هاشمی نایستادیم و اختلاف اساسی ما با سلام، موضعمان در برابر آقای هاشمی بود. تفاوت بارز ما با بچههای سلام این بود که ما بر خلاف آنها معتقد بودیم باید با آقای هاشمی و طیف او نزدیک باشیم و کار کنیم.
✅ یعنی از این حیث فاصلۀ جدی میان شما و طیف روزنامۀ سلام و بچههای آقای خویینیها بود؟
میخواهم بگویم ما از ناطق نوری و راست سنتی بیشتر احساس خطر میکردیم و آنها از هاشمی بیشتر احساس خطر میکردند. ناطق در آن زمان سمبول جریانی شده بود که آمده بود حاکمیت را یکدست کند.
✅ ریشۀ این اختلاف و تفاوت نگاه به کجا برمیگشت؟
به نظر من نگاه آنها به آقای هاشمی بیشتر شخصی بود.
✅ چون آقای هاشمی آنها را از مرکز بررسیهای استراتژیک بیرون کرده بود؟
نه، نه! آن داستان کوچکی بود. احساس آنها این بود که گردانندۀ کشور آقای هاشمی است و هرچه فساد و مشکلات هست به آقای هاشمی و روش او برمیگردد و برای مبارزه با انواع فساد و فشار باید با هاشمی که اختیارات دارد دربیفتیم. اما تحلیل ما برعکس بود. ما معتقد بودیم هاشمی روزبهروز ضعیفتر میشود و قدرتش را از دست میدهد و یک جریان دیگری آمده که میخواهد کل قدرت را بگیرد. نمونهاش مجلس چهارم بود که وزرایی را که آقای هاشمی روی آنها قسم میخورد کنار گذاشت. آنقدر قدرتمند شده بود که هاشمی را در مجلس به گریه انداخت تا از خودش دفاع کند. ما میگفتیم که اگر این جریان، ریاستجمهوری را هم بگیرد همهچیز را گرفته است. بنابراین ما اختلاف داشتیم و در سال 1376 اتفاقاً سلام به نفع ما کوتاه آمد و منطق ما پیروز شد. ما با هاشمی و طیف او ائتلاف کردیم در مقابل ناطق. هاشمی به خاطر ما فحش خورد. اما اتفاقات بعدی این معادله را به هم زد و کاش به هم نمیزد. جنگ با هاشمی از اشتباهات ما بود. دوستانی نقد هاشمی را آغاز کردند که نگران بودند که هاشمی بخواهد چهار سال دیگر برگردد و دور دوم ریاستجمهوری را از خاتمی بگیرد. همانوقت به عصر ما نگاه کنید، اصلاً شبیه فضایی که در عالیجناب سرخپوش میدیدید نبود.
✅ اما فضای عصر ما هم فضای انتقاد از آقای هاشمی بود. مرزبندی داشت با آقای هاشمی. در انتخابات مجلس ششم با لحن تبخترآمیزی خطاب به هاشمی مینوشتید که ما برنامهمان را میدهیم و اگر آقای هاشمی این برنامه را قبول کرد میتوانیم از او حمایت کنیم.
معنایش این نبود که ما با هاشمی مرزبندی حذفی و آنتاگونیستی داشته باشیم.
✅ هاشمی را تحقیر میکردید.
هرگز قصد تحقیر نداشتیم. ما داشتیم با جامعۀ روحانیت مرزبندی میکردیم و میخواستیم هاشمی تکلیفش را مشخص کند. همان مشکلی که با محسن رضایی هم داشتیم. جامعه دوقطبی شده بود و نامزدها یا باید اینطرفی میبودند و یا آنطرفی.
✅ از این مدل سیاسی دفاع میکنید؟
امروز؟ نه. به نظرم نگاه اشتباهی بود. من آن زمان دو دیدار کاری با آقای هاشمی داشتم. با آقای موسوی لاری دیدن آقای هاشمی رفته بودیم. در حاشیۀ آن دیدار، پیغام ما به آقای هاشمی این بود که شما از حقوق ردصلاحیتشدهها دفاع کن و با این پرچم بیا که انتخابات آزاد باشد و همه بیایند. معنای حرفمان این بود که اگر با این پرچم بیایید داخل لیست اصلاحطلبان نیز قرار میگیرید. آقای هاشمی زیر بار نرفت و از اشتباهات او بود.
✅ وقتی که بهتازگی شنیدید آقای هاشمی سال 1376 به آقای ناطق رأی داده، برایتان عجیب نبود؟
برای من، نه. او مسیری را رفت که اصلاحطلبان پیروز شدند اما رأیش را به ناطق داد شاید به این دلیل که اگر هم آنزمان و هم بعداً از او بپرسند بگوید من که به آقای ناطق رأی دادم. هاشمی به هیچ وجه نمیخواست از جناح راست ببرد. بخش مهمی از پایگاهش آنجا بود.
✅ آقای عبدی میگوید منظور آقای هاشمی از آن سخنرانی معروف در نماز جمعه دربارۀ جلوگیری از تقلب قبل از انتخابات 1376، تقلب به ضرر آقای ناطق بوده است.
برو از مردم و نیز از اصولگرایان بپرس منظور هاشمی چه بود؟ این یکی از تلخترین جملاتی بود که آنها از هاشمی شنیدند. ضمناً رابطۀ ما در آن انتخابات با آقای هاشمی فقط یک جمله در نماز جمعه نبود. اگر آقای هاشمی ورود پیدا نمیکرد، اختلافات داخلی کارگزاران بر سر حمایت از آقای خاتمی خاتمه پیدا نمیکرد. محمد هاشمی مخالف بود و میگفت که نباید خاتمی کاندیدای کارگزاران باشد. از آنطرف هم یکی مثل نجفی بود که میگفت اگر از خاتمی حمایت نکنید من استعفا میکنم. کارگزاران وقتی دیدند به اجماع نمیرسند رفتند سراغ آقای هاشمی. آقای هاشمی جملاتی به آنها میگوید که کار را یکسره میکند. میگوید که شما از پس این جناح راست برنمیآیید و فقط چپیها میتوانند از پس اینها بربیایند. با این حال، آقای هاشمی هیچوقت رابطۀ رفاقتیاش را با آقای ناطق به هم نزد. آقای هاشمی آدم پیچیده و باظرفیتی بود.
✅ زمانی که در دولت آقای هاشمی از سرمایهگذاران خارجی دعوت شد، نهفقط سلام که شما هم از درِ انتقاد درآمدید. اعلام خطر کردید که انقلاب به دست نااهلان بیفتد. این دیدگاه عصر ما هم بود. بنابراین به لحاظ رویکردی، رویکرد انتقادیای همچون بچههای سلام به آقای هاشمی داشتید.
بله! به لحاظ اقتصادی دیدگاههای چپ داشتیم که تا سالها بعد هم در ما بود.
✅ در عصر ما حتا بعد از سال 1376 آقای شهبازی مقالهای دارد با عنوان «کمپانیهای جهانوطن صهیونیستی در ایران چه میخواهند؟» دقیقاً همین مواضعی است که امروز دلواپسان دربارۀ قراردادهای نفتی و برجام دارند.
فضای غالب سازمان همین بود، حتا بعد از 1376.
✅ پس شما هم پیام دوم خرداد را دیر دریافت کردید؟
من بعد از 1376 دیگر در عصر ما نبودم و به وزارت کشور رفته بودم. بقیۀ دوستان دربارۀ این مواضع باید توضیح بدهند. همینقدر بگویم که این دیدگاهها فضای فکری شخص من بعد از 1376 نبود
✅ آقای نبوی چه دیدگاهی نسبت به سرمایهگذاری خارجی داشتند؟ چون امروز خیلی طرفدار سرمایهگذار خارجی هستند.
بهزاد واقعگراتر بود اما اگر قبل از 1376 یک مقاله در نقد داووس مینوشتیم، بهزاد نمیآمد بگوید من مخالف هستم. فرضاً اگر هم مخالف بود، رأیگیری میکردیم و نقد سرمایهگذاری خارجی رأی میآورد، چون همهچیز دموکراتیک بود او هم قبول میکرد و برایش هم آنقدر حیثیتی نبود که بخواهد جلوی نقد سرمایهگذاری خارجی در عصر ما را بگیرد. واقعیت این است که هاشمی به لحاظ سیاسی به ما نزدیک شد و ما هم به لحاظ اقتصادی به هاشمی نزدیک شدیم، اگرچه هنوز به عدالت حساسیت داریم.
✅ به لحاظ نگاه دیپلماتیک هم به نظرم شما بهمرور به نگاه آقای هاشمی نزدیکتر شدید. شما در عصر ما حتا طرفدار ائتلاف با طالبان بودید.
آن بیانیه دربارۀ طالبان یک مورد خاص بود. علتش هم این نبود که ما به طالبان نزدیک بودیم. سازمان و مشارکت دربارۀ آن موضوع با هم اختلاف داشتند و من هم چون در هر دو طرف بودم پدرم درآمد تا دو جریان رودررو نشوند. بچههای سازمان میگفتند باید کاری کنیم که امریکا به منطقه نیاید. میگفتند باید کاری کنیم که در افغانستان جنگ نشود و اگر امریکا به افغانستان بیاید و بماند و نیروی نظامی بیاورد در آینده دچار مشکل میشویم.
✅ ولی ائتلاف با طالبان علیه امریکا؟
حرف سازمان این نبود که با طالبان بنشینیم و با امریکا بجنگیم. پیشنهاد این بود که با طالبان مذاکره کنیم و قانعشان کنیم که بنلادن را تحویل بدهند و آنها هم دادگاه بینالمللی برای آمران حملات یازدهم سپتامبر برگزار کنند. سازمانیها میگفتند با مذاکره با طالبان دو اتفاق میافتد. اولاً امریکا ارتش خود را وارد منطقه نمیکند و ثانیاً چون موضع طالبان با تحویل دادن بنلادن ضعیف میشود ما هر امتیازی بخواهیم میتوانیم از آنها بگیریم.
✅ حتا معتقد بودید که طالبان یکسری نیروی تکنوکرات با سواد و مدیریت خوبی هم در شهرها دارد؛ و این طالبان، طالبان قدیم نیست؟
این حرف درستی است. حتا داعش اگر اسلحه را کنار بگذارد و بخواهد کار سیاسی بکند اشکالی ندارد. تبدیل معاند به مخالف یعنی همین.
✅ ولی طالبان هنوز هم همان طالبان است. و عجیب این بود که شما داخل کشور میگفتید که میخواهید با تفکر طالبانی مبارزه کنید و در عرصۀ بینالمللی میخواستید با تفکر طالبانی ائتلاف کنید. این همان چیزی است که امروز دربارۀ ائتلاف امریکا و عربستان بعضی میگویند؟ یعنی نظرتان این بود که نیروهای اصلاحطلب در ایران با طالبان مؤتلف شوند؟
البته در مناسبات بینالملل، قواعد هابزی حاکم است؛ بر خلاف مناسبات داخلی که مبتنی بر قواعد لاکی است. دولتها گرگ دولتها هستند.
✅ اما اعتبار اخلاقی و بینالمللی هم بیاهمیت نیست.
بله! اگر ما با طالبان علیه امریکا مؤتلف میشدیم همین چیزی بود که شما میگفتید. اما مسئله بر سر مذاکره با طالبان بود و قانع کردنشان که برای جلوگیری از لشکرکشی امریکا به منطقه و کشتارهای بعدی آن، بنلادن را تحویل آنها دهند.
✅ جمعبندی این بیانیه ستیز با امریکا بود.
به یک معنا که ارتش امریکا در همسایگی ایران مستقر نشود. نه با آن نیت که مثلاً امریکا را سرنگون کنیم.
✅ نویسندههای عصر ما بیشتر چه کسانی بودند؟
محسن آرمین، سعید حجاریان، بهزاد نبوی، محمد سلامتی، هاشم آقاجری، هادی خانیکی و مزروعی.
✅ مطالب مربوط به جناحبندیها را بیشتر چه کسی مینوشت؟
جمعبندی همۀ ما بود اما بهزاد مینوشت.
✅ بچههای سلام، مثلاً آقای عبدی، در عصر ما نمینوشتند؟
نه! آقای عبدی هیچوقت به عصر ما نیامد.
✅ آقای حجاریان در جلسات عصر ما شرکت میکرد؟
بله! اما عضو سازمان نبود.
✅ جلسات عصر ما متفاوت از جلسات سازمان بود؟
بله! برای هر شماره چهار جلسۀ سهساعته داشتیم. من دبیر جلسه بودم. مینشستیم و میخواستیم که هر کسی موضوعی پیشنهاد دهد. مثلاً ده موضوع جمع میشد. با رأیگیری یک موضوع را دست میگرفتیم. با تفاوت دیدگاههایی که بود بحث میشد و بحثمان در چند محور جمعبندی میشد. یک نفر هم مشخص میشد که این جمعبندی را بنویسد. بعد که مقاله را مینوشت از آن کپی میگرفتیم و به دو ـ سه نفر میدادیم که بخوانند. نظری اگر داشتند اعمال میکردند و میدادند به من؛ و من برآیند همۀ این نظرات را اعمال میکردم. بنابراین یک کار جمعی بود وگرنه حجاریان در همان پنج شمارۀ اول عصر ما را تعطیل میکرد. سعید باهوش بود و مبتکر. همیشه پیشنهاد و حرف تازه داشت. به من هم اعتراض میکرد که تو نظارت استصوابی میکنی و لُب مطلب من را بیرون میکشی و حذف میکنی.
✅ عصر ما و سازمان همیشه به لحاظ ایدئولوژیک برآیندی از نظرات فکری شریعتی و تا حدی هم مطهری بود. در دهۀ هفتاد آقای سروش نقدهای جدیدی را نسبت به شریعتی مطرح کرد و بحثهایی دربارۀ دین و سیاست، و دین و حکومت. به نظر میرسید شما در سازمان خیلی با دیدگاه او مواجهه داشتید؟
خیلی زیاد نه، ولی اختلاف داشتیم. آن زمان ارتباط ما با آقای سروش به گونهای بود که میگفتند اینها جزو حلقۀ کیان هستند. من و آقای آرمین در جلسات چهارشنبههای کیان شرکت میکردیم. وقتی به دکتر سروش حمله میکردند و نمیگذاشتند سخنرانی کند آن را محکوم میکردیم و اطلاعیه میدادیم نه به نام سازمان بلکه با امضای افراد. البته اختلاف استراتژیک هم داشتیم که احتمالاً تا حدی هنوز هم ادامه دارد. دکتر سروش عملاً به همان نتیجهای رسیده بود که مهندس بازرگان رسیده بود: دین از سیاست جداست. از اینرو ما این نظریه را نقد کردیم.
✅ یادم هست سال 1376 همزمان با پایان انتخابات ریاستجمهوری، قرار بود سروش در اردوی دفتر تحکیم در مشهد سخنرانی کند. دانشجویان تصمیم گرفتند سخنرانی را تبدیل به مناظره کنند که دفتر تحکیم در موضع طرفداری از سخنران قرار نگیرد. آقای آقاجری را انتخاب و برای مناظره اعلام کردند اما او نیامد. گفته شد که سازمان به آقاجری اجازه نداده در مناظره با سروش شرکت کند.
نمیدانم آن جلسۀ خاص چرا برگزار نشده؛ باید آن را از اعضای سازمان بپرسید که چرا نمیبایست هاشم آقاجری مناظره کند... . اما این را میگفتم که ما دیدگاه دین و سیاست دکتر سروش را نقد کردیم. جمعی هم این کار را کردیم. آرمین و من و آقاجری بودیم و شاید یک نفر دیگر. نقد ما در عصر ما منتشر شد. به دکتر سروش گفتیم شما این مقاله را نقد کن تا این بحث ادامه پیدا کند. اما ایشان به هر دلیلی وارد نشد و یکی از شاگردانش جوابی نوشت که ما دیگر بحث را جدی نگرفتیم.
✅ در چند شمارۀ عصر ما یک دعوای قلمی با نهضت آزادی داشتید. نقدها به نهضت آزادی را چه کسی مینوشت؟
احتمالاً محسن آرمین. بعد از 1376 بود و من نبودم.
✅ نویسندۀ آن مقالات موضعی تحکمی و ستیزنده با نهضت آزادی دارد. آنها را متهم میکند که چرا قبل از انقلاب در مقام اپوزیسیون حکومت پهلوی هم با امریکا مذاکره میکردهاند.
اینها بحثهای جدلی بود و باید از فعالان عصر ما در آن دوره بپرسید.
✅ آقای بهشتی هم قبل از انقلاب با امریکاییها مذاکره داشت اما شما هیچگاه او را امریکایی نخواندید. توضیحتان چیست؟
اولاً یادم نمیآید که مهندس بازرگان را امریکایی خوانده باشیم. ثانیاً برای ما فرق میکند که کسی از طرف شورای انقلاب برای مشورت و مذاکره برود یا از طرف یک حزب. باید بحث شود که یک حزب سیاسی تا کجا میتواند این کار را بکند و با مقامات سیاسی خارجی به مذاکره بنشیند.
✅ زمانی که شنیدید آقای بهشتی با امریکاییها مذاکره کرده خودتان چه حسی داشتید؟ مسئلهدار نشدید؟
نه! مسئلهدار نشدم. ما با نهضت آزادی یک اختلاف در مبانی انقلاب داشتیم و ربطی به مذاکره با امریکاییها نداشت. ما نهضت را غیرانقلابی میدانستیم و فکر میکردیم انقلاب به آنها تحمیل شده نه اینکه مهندس بازرگان دنبال انقلاب بوده باشد. خودمان را انقلابی میدانستیم و شیفتۀ انقلاب بودیم.
✅ یعنی میگفتید مذاکرۀ نهضت آزادی با امریکا مذاکرۀ یک غیرانقلابی با امریکا بوده و مذاکرۀ آقای بهشتی، مذاکرۀ یک انقلابی؟
نه! میگفتیم آقای بهشتی تهش هرچه را امام بگوید قبول دارد. اگر اشتباهی هم کرده یک خطای فردی است. اما امروز میگویم انقلابیون باید همزمان به مذاکره هم بپردازند.
✅ آقای تاجزاده! سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی یک گروه محدود و بسته بود. عضوگیری جدی نداشت. فراکسیونبندی داخلی هم مثل خیلی از احزاب دنیا نداشت. شما در اشاره به مواضع اعضای سازمان در دورۀ اول، گفتید که تلاش میکردیم در خط برآیندی حرکت کنیم. میخواهم بدانم که آیا سازمان در دورۀ دوم فعالیتش هم چنین اختلافنظرهایی داشت؟ جناحبندیهای داخلی سازمان تقریباً چگونه بود؟
اینطور نبود که سوسیالیستها یک طرف باشند و لیبرالها طرف مقابل؛ یا در سیاست خارجی انقلابیون یک طرف باشند و تعاملگرایان طرف دیگر. اختلافها موردی بود و اگر موردی بپرسید میتوانم بگویم.
✅ مثلاً شما چه تفاوت دیدگاههایی با دیگر اعضای سازمان، مثلاً با آقای نبوی، داشتید؟
اختلافهای من با آقای نبوی از تعریف حزب شروع میشد. من معتقد بودم که حزب تشکیل میشود تا قدرت را در دست بگیرد نه اینکه تنها بر قدرت اثر بگذارد. اما آقای نبوی حزب را کانون فکری و سیاسی میدید که به جامعه جهت دهد و به همین دلیل هم معتقد بود که سازمان میتواند بسته و کوچک باشد. این از اختلافهای ما بود و هنوز هم بهشوخی دربارهاش متلک میگوییم. من معتقدم ما حلقۀ فکری نیستیم و حزب هستیم. البته میتوانیم یک حلقۀ فکری تشکیل دهیم اما دیگر کارکرد حزب را نداریم. سرِ به کارگیری نیروها هم من در مجموع نگاهم حزبیتر از آقای نبوی بود. آقای نبوی در مجموع نیروهایی که در کارهای اجرایی به کار میگرفت تکنوکرات بودند، در صورتی که حزب وقتی سرِ کار میآید در ردههایی خاص، باید اعضای خودش را به کار بگیرد، چون اینها کادر شدهاند و بهترین جمع برای ادارۀ کشور هستند. یکی از اختلافات دیگر من با آقای نبوی این بود که یکبار در کنگره گفتم بنویسیم که یک نفر بیشتر از 25 سال نمیتواند عضو شورای مرکزی باشد. بهتر است یک جا بازنشست شویم، مشاور شویم و هر وقت دعوت کردند برویم و تجربهمان را منتقل بکنیم. الآن هم معتقدم که نسل ما باید بکشد کنار و فضا را به جوانان بدهد تا آنها هم چهارتا خطا کنند و راه بیفتند. اختلاف دیگر ما این بود که من میگفتم حزب باید روزنامه داشته باشد. حزب باید روزنامه داشته باشد تا مجبور باشد در سراسر کشور دفتر بزند و در تمام زمینهها حرف بزند و خطا کند و خودش را اصلاح کند. اینکه در جمع بنشیند و تحلیل کند کار روشنفکری است و نه کار حزبی. یکی از اشتباهات سازمان این بود که بعد از 1376 روزنامه نداشت.
✅ و آقای نبوی روزنامه منتشر کردن را تندروی میدانستند؟
میگفت تا ما ننشینیم و دربارۀ اصول ایدئولوژیک به جمعبندی نرسیم و استراتژیمان را تدوین نکنیم، نباید روزنامه منتشر کنیم. من میگفتم ما در عمل خودمان را پیدا میکنیم کما اینکه عصر ما در عمل هویت پیدا کرد. خیلی از مواضع ما قبل از عصر ما هنوز تدوین نشده بود.
✅ آقای نبوی یک نگاه سانترالیستی قوی دارند.
نه! یک گروه کوچک تشکیلاتی از آدمهای نخبه در ذهنش است. آدمهای سالمی که دنبال قدرت نیستند و فداکار هستند.
✅ میشود گفت که آقای نبوی همچنان محافظهکاریهای تشکیلاتی یک چریک سیاسی را دارند؟
بهزاد در کار حزبی خیلی منضبطتر از ما فکر میکرد. از اول هم معتقد بود که اعلام موجودیت سازمان اشتباه است تا سنگهایمان را وانکندیم و وحدت پیدا نکردیم. یکی از بحثهایی که هیچوقت علنی نشد اما معلوم بود آقای نبوی خیلی به آن اعتقاد ندارد، مشی زندگی شخصی ما بود. در دورۀ چریکی مهم نبود که ما با چه خاستگاه خانوادگی وارد خانۀ تیمی میشویم؛ همهچیزمان یکی بود، مثل زندگی در زندان، مثل زندگی کمونی. اما بعد از انقلاب این مناسبات به هم خورد. یکی رفت جایی که ماهی ده میلیون حقوق میگرفت و یکی هم ماهی یک میلیون. در کار چریکی میشد انتظار واحد از همه داشت که همه فداکاری کنند چون سازمان اعضا را تأمین میکرد و اعضا هم جانشان را میدادند. ولی یک عضو سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی که نگران است که همسرش مریض است و پول ندارد او را برای جراحی بیمارستان ببرد وضعیتش قابل مقایسه نیست با کسی که از پدرش به او ارثی رسیده و به سازمان کمک هم میکند. آقای نبوی اگرچه صراحتاً نمیگفت اما از اعضای حزب انتظار یک آدمِ چریک را داشت. یکی از مواردی که اختلاف داشتم سر درج نام نویسنده در عصر ما بود. من طرفدار این بودم که نام نویسنده روی مقالهاش بیاید، اما بهزاد مخالف بود. میگفت خودنمایی است. به نظر من این بخشی از کار است مثل کار خیر که در احادیث هست اگر ریا هم شد اشکالی ندارد. میگفتم که طرف مقاله نوشته و میخواهد معلوم شود که او این مقاله را نوشته و کار چریکی هم نمیکند. میگفتم باید اجازه داد کمی هم خودنمایی شود. یک تفاوت دیگر ما این بود که من طرفدار فراکسیون در حزب هستم اما آقای نبوی بهشدت طرفدار سازمان منسجم با صدای واحد بود. نه به معنای دیکتاتوری که اتفاقاً بهزاد یکی از دموکراتترین اعضای سازمان بود اما میگفت بحث آزاد بکنیم و در نهایت همگی نظر جمع را بپذیریم. بنابراین سرِ فراکسیون داشتن، سرِ اسم و رسم، سرِ زندگی شخصی اختلافنظر داشتیم. ما وقتی چریک بودیم 24 ساعت با هم بودیم اما بعد از انقلاب که همۀ ارتباطهای ما ارتباط حزبی نبود. حرف من این است که تناسبی باید میان این دو حوزه باشد. اختلاف دیگر ما هم این است که از نظر من حزب حداقلی است و از نظر بهزاد حداکثری است. حزب باید بخش کوچکی از زندگی شما را دربربگیرد. زندگی فردی که اصلاً معتقدم حسابش از حزب جداست.
✅ منظورتان از حداقلی چیست؟
چه کسی گفته ما باید بنشینیم ایدئولوژی تدوین کنیم؟ کتابهای شریعتی و مطهری و سروش و مجتهد شبستری و خیلی نویسنده و اهل فکر دیگر هست. هر کسی خواست میتواند بخواند. حزب باید بگوید من دربارۀ مثلاً هفت مورد موضع دارم. دور هم جمع میشویم و این مقدار مشخص از وقت اعضا را میگیریم. من به نظام پاداش و فداکاری معتقدم؛ یعنی هر چقدر که برای حزب مهم است که یک نفر برایش وقت بگذارد همانقدر هم او پاداش بگیرد.
✅ این دیدگاه از چه زمانی در شما شکل گرفت؟
بهتدریج. در عمل به آن رسیدم. اینکه یکی در وزارتخانه کار میکند و سفر خارجی دارد و امکانات دارد و تعاونی مسکن دارد و یکی صبح تا شب در حزب کار میکند متناسب نیست. من اتفاقاً چون در این زمینهها کمترین توقع را داشتم اینها را میگویم. حواسمان باید باشد. به همین جهت هم وقتی که خانۀ احزاب را تأسیس کردیم، دنبال تشکیل باشگاه احزاب بودیم. درست است که حزب بنگاه کاریابی نیست اما اگر یک نفر از اعضای حزب بیکار شد او را در نظر داشته باشیم. باید توجه داشته باشیم به اعضای وفادار حزب. حزب کادر میسازد تا کشور را اداره کند. دولت سایه در کشورهای دموکراتیک هم یعنی همین.
✅ پس شما بهنوعی در تلاش برای گذار از یک زندگی چریکی به یک زندگی حزبی بودید.
نه اینکه بهزاد صراحتاً بگوید چریک باشید، عملاً انتظار چریک بودن داشت. اما دورۀ چریکی تمام شده است. یکبار نشد که بهزاد بگوید فلانی تو مشکل اقتصادی نداری در زندگیات؟ سازمان چریکی این را نمیپرسید چون خانۀ تیمی داشت و همه در آن زندگی میکردند. اما در سازمان که نباید مثل خانۀ چریکی مدام از تو بپرسند چرا این بیانیه را ننوشتی، چرا دیر آمدی، چرا فلان کار را نکردی و چرا اینجای مصاحبه این را گفتی. عیبی ندارد همۀ اینها باشد اما یکبار هم صدا کنند و بپرسند که چرخ زندگیات میچرخد؟ طرف ممکن بود روی عزت نفسش هیچوقت چیزی نگوید ولی تو هم بپرس که گرفتاری نداری. نمیشود همه از هم انتظار یکسان داشته باشیم اما خانۀ یکی چهارصدمتری باشد و یکی دیگر اجارهنشین باشد. در خانۀ تیمی ــ چه بپسندیم و چه نپسندیم که من نمیپسندم و معتقدم که خانۀ تیمی بهترین افراد را هم تکساحتی میکند ــ حداقل یک عدالت برابریطلبانه وجود دارد. همه مثل هم هستند و مثل هم میخورند. ما نه آن بودیم و نه این. این بحثها هیچوقت تبدیل به بحثهای جدی نشده است. البته در سازمان هم مشکل جدی ایجاد نکرد.
✅ چرا؟
چون خیلی به هم اعتماد داشتیم. هنوز هم معتقدم که نقش و تأثیر اعتماد کمتر از عقیده و فکر نیست. اعتماد که سست میشود همهچیز به هم میریزد.
✅ از اینکه شما عضو جبهۀ مشارکت شدید در سازمان انتقادی نشد؟
چرا شد. قبول نمیکردند که من دو جا باشم ولی پذیرفتند، چون به نفع هر دوتایمان بود. یک وقتی آقای عبدی گفت بیایید سازمان را بزرگ کنید یا اصلاً منحل کنید و بچههای لانه و جاهای دیگر هم بیایند و یک تشکل جدید درست کنیم. اما در سازمان پذیرفته نشد. بسته بودن سازمان کمک کرد به تشکیل مشارکت.
✅ چرا بچههای لانه هیچوقت جذب سازمان نشدند؟
آنها تا سالها اصلاً به کار تشکیلاتی و حزبی اعتقاد نداشتند و تحت تأثیر آقای خویینیها بودند.
✅ چرا آقای خویینیها اعتقاد تشکیلاتی نداشت؟
آقای خویینیها دنبال تشکیلات حزبی نبود و دانشجویان پیرو خط امام هم در نهادها و سازمانهای حکومتی مشغول کار و خدمت بودند. نمیگفتند که ما جریان نیستیم و فکر نداریم و حرفی برای گفتن نداریم اما لزومی نمیدیدند حزب داشته باشند؛ ولی نگاه حزبی بهتدریج خودش را به آنان نیز تحمیل کرد.
✅ چرا این دیدگاه در آقای خویینیها وجود داشت؟
همان تحلیلی که بنیانگذاران امریکا هم داشتند. حزب علیالاصول در ذهن یک انقلابی ــ بهجز دوران مبارزه که امکان مبارزه به صورت فردی وجود ندارد ــ یعنی تقسیمبندی جامعه، یعنی قبیلهگرایی.
✅ یعنی تقسیم قدرت...
بله! یعنی باید قدرت را تقسیم کنیم. چرا امام به آیات خامنهای و هاشمی گفت از حزب جمهوری بیرون بیایید و حزب را منحل کنید؟ گفت شما نباید محدود به حزب باشید و باید فراتر باشید.
✅ یعنی آقای خویینیها به بچههای لانه اجازه نمیداد که حزب تأسیس کنند؟
نه اینکه اجازه ندهد. قبول نداشت و آن بچهها هم خودشان قبول نداشتند. میگفتند دور هم جمع شدیم و سفارت امریکا را تسخیر کردیم. این خاطره را میخواهیم حفظ کنیم و نمیخواهیم تبدلیش کنیم به سرمایهای برای کار حزبی.
✅ اما چرا آنها روزنامه داشتند و شما نداشتید؟
برای اینکه سال 1370 مجمع روحانیون یک بیانیه داد برای انتخابات و هیچجا آن بیانیه را چاپ نکرد و دیدند که بعد از رحلت امام یک تریبون برای حرف زدن لازم دارند. منطق موقعیت به آنها روزنامه را تحمیل کرد. آنها به سلام رسیدند و به ما هم عصر ما تحمیل شد.
✅ بهتازگی آقای نبوی در مذمت نگاه چریکی چندبار صحبت کردهاند.
بهزاد یکی از جدیترین منتقدان من بود برای نوشتنِ نامۀ پدر مادر ما متهمیم. اما در سه ـ چهار سال اخیر خیلی تغییر کرده است. از نظر سیاسی همیشه اعتقاد داشت که یک نیروی سیاسی در عمل باید پاکدست باشد، به لحاظ اخلاقی باید پاک باشد و به لحاظ زبانی هم بهداشتی صحبت کند و بیمحابا حرف نزند. هنوز هم همین اعتقادات را دارد و از این جهت تغییری نکرده. از جهت اینکه مثلاً یکبار از من بپرسد که آیا مشکل مالی داری یا نه، هم عوض نشده. خودش هم به کسی نمیگوید که مثلاً مشکل مالی دارد یا نه. هنوز همان روحیههای انقلابی را دارد. اما او از معدود پیرمردهایی است ــ 75 سالش هست و میتوانم به او بگویم پیرمرد ــ که میتواند بگوید ما اینجا اشتباه کردیم. آقای نبوی در گذشته در پذیرش انتقادها از ما روشنتر و شجاعتر بود اما در بیان آن از ما محافظهکارتر بود، چون معتقد بود اعتراف به اشتباه تبعات سیاسی دارد. میگفت مردم از ما توقع دارند اشتباهاتمان را بفهمیم و تصحیح کنیم و تکرارش نکنیم. اما در چند سال اخیر بهتدریج به جایی رسید که اعلام کرد در انتخابات ریاستجمهوری 1392 رأی ندادم و اشتباه کردم. از بهزاد عجیب بود که اشتباهش را اعلام کند. این بهزاد نبوی، بهزاد نبوی قدیم نیست. در بیان اشتباهات، من طرفدار بیان عمومی هستم، چون جرم عمومی اتفاق افتاده است. بعد هم مسئله فقط حلالیتطلبی فردی نیست. اشتباه را باید بگوییم تا نسل بعد اشتباهات ما را تکرار نکند. در جامعۀ ما به شرط اینکه مردم احساس کنند با آنها بازی نمیشود، اعتراف به اشتباه جواب میدهد. بهزاد از این زاویه با افرادی مانند آیتالله منتظری و مهندس بازرگان قابل قیاس است.
✅ وقتی جزوۀ پدر مادر ما متهمیم شما درآمد برخی انتقاد کردند که شما میخواهید برای خودتان محبوبیتی دست و پا کنید؟ میگفتند خیلی از این اتفاقات را که الآن میگویید اشتباه است، همان زمان هم میدانستید اشتباه است. اما چون میخواستید در قدرت و در بازی نیروهای خودی سهیم باشید آن زمان ترجیح میدادید سکوت کنید. حالا که در قدرت نیستید اما مصلحت میبینید که سکوت نکنید.
من از سال 1376 که معاون وزیر بودم از حقوق شهروندی دفاع کردم.
✅ بعضی میگویند آقای تاجزاده فردی عمل میکند اما این اقدامات فردیاش به نام جمع نوشته میشود.
من نمیخواهم تکرو باشم. تئوری من این است: آنجایی که تاکتیکی است به خاطر احترام جمع سکوت کن. مثلاً دربارۀ اینکه کاندیداهای شورای شهر چه کسانی باشند میگویم ائتلاف مهمتر از این است که من کاندیداها را قبول داشته باشم یا نه. اما چیزهایی هست که برای من استراتژیک است. مشخصاً دربارۀ پدر مادر ما متهمیم مطمئن بودم که جمع حاضر نیست قبول کند که چنین کاری کند. از طرف دیگر احساس میکردم باید این حرفها زده شود. من همیشه میگویم در زندگی مشترک هم یک جایی هست که ممکن است دو نفر به طلاق برسند.
✅ اینجا شما به طلاق رسیدید؟
آن جزوه وقتی منتشر شد جوانان بهشدت استقبال کردند اما همسنوسالان خودم دو دسته شدند. یک عده منتقد بودند و یک عده موافق. مسئله این بود که من فکر میکردم باید برخی حرفها را بزنیم و بعضی از عذرخواهیها را بکنیم. گفتم که تفاوت ما با جناح رقیب در سه چیز است: پذیرش اشتباه، عذرخواهی از مردم و تلاش برای جبران اشتباه. چون جمع حاضر نبود همراهی کند من به صورت فردی مسئولیت نوشتن آن حرفها را بر عهده گرفتم. این را که چقدرش به خاطر شهرتطلبی و قهرمان شدن بود به داوری دیگران وامیگذارم. اما من فکر میکردم کار درستی است و باید انجام دهم.
✅ به فردی شدنِ فعالیتهای سیاسی شما اشاره کردم، چون امروز وقتی به جناح اصلاحات نگاه میکنیم احساس میکنیم که این جریان تبدیل به سه جناح جداگانه شده است و افراد به صورت شخصی عمل میکنند. یک جریان اصلاحطلبانی هستند که بدون هیچ هویتی به طرفدار وضع موجود تبدیل شدهاند. جریان دوم جریانی است به دنبال موقعیت و ثروت و رانت که منتظر است جایی فتح شود تا آنها وارد صحنه شوند. یک جریان هم شورشیان آرمانخواهاند، که احساس میکنند یک تنه بار یک جریان را باید بکشند؛ مثل خود شما. هر کدام هم راه خودشان را میروند و شاید بعد از مدتی هستهای به نام هستۀ اصلاحطلبی باقی نماند؟ به این هزینه، آیا تکروی ارزش دارد؟
واقعیت این است که ما دورۀ خاصی را سپری میکنیم که به نظر من راهکاری هم برای آن نداریم. باید همین وضعیت را ادامه دهیم؛ یک نوع وحدت در کثرت. در انتخابات باید یک لیست بدهیم و به وحدت برسیم، چون خطر پیروزی رقیب جدی است. از طرف دیگر باید حرفها را جوری بزنیم که این سه طیف که شما به آن اشاره کردید ارتباط خود را با هم داشته باشند و دور هم جمع شوند. جوری حرف نزنیم که دیگر نشود جمع شویم. من امروز بهراحتی میتوانم با کارگزاران کار مشترک بکنم. من در میان اصلاحطلبان تقریباً با هیچکس درگیر نیستم. اما یک سؤال مهم این است که چگونه بیهویت نشویم؟ سؤال مهم دیگر این است که اگر کثرت از حد بگذرد چگونه وحدتمان را حفظ کنیم؟ من معتقدم به موازات کار فردی باید چارچوبهایی را به عنوان چارچوبهای اصلی اصلاحات بپذیریم. مثلاً باید بگوییم هر که در مجلس و دولت و شورا رانت خورد، خودمان اول از همه با او تسویهحساب میکنیم. اگر فلان فرد احساس کند که سوءاستفاده کرد جلویش را میگیرند سوءاستفاده نمیکند. بهشخصه به بعضیها گفتهام که این شورا باید پاک بماند و اگر بخواهد ناپاک شود ما خودمان مدعی آن هستیم، چون ما میخواهیم در این جامعه زندگی کنیم. من بعد از شصت سال یاد گرفتهام که سربلند بودن در گرو رأی داشتن نیست. ممکن است اقلیت هم باشیم اما سربلند زندگی کنیم. ما میخواهیم سربلند زندگی کنیم. همچنین باید سازوکارهایی به لحاظ تشکیلاتی بچینیم که وحدت ما از بین نرود و به انشعاب نرسیم. البته انشعاب در بلندمدت اجتنابناپذیر است اما باید امیدوار باشیم که وقتی دچار انشعاب بشویم که فضا آنقدر قانونمند و باز باشد که رقابت آزاد صورت بگیرد. تا آن زمان باید متحد بمانیم. این را هم بگویم که در سازمان یکی از اختلافات ما دربارۀ ترس از انشعاب بود. انشعاب در کار چریکی چیزی است در حد مرگ، اما در فضای دموکراتیک مثل طلاق میماند. خوب نیست اما زمانش که رسید نمیتوانید جلویش را بگیرید، باید بگذارید اتفاق بیفتد و اشکالی هم ندارد.