اخیرا آقای بهزاد نبودی پیشنهادی با عنوان صلح دوفاکتو مطرح کردهاند. با توجه به شخصیت و تأثیرگذاری ایشان، ارزیابی شما از این پیشنهاد چیست؟
?با مضمون این پیشنهاد موافق هستم. اما تصور نمیکنم با این واژه موافقت چندانی شود. با آشتی ملی که خیلی نرمتر از این بود، بلافاصله مخالفت شد. تلقی هم این بود که مگر جامعه ما قهر است که آشتی ملی به میان بیاید؟ اکنون هم حتماً خواهند گفت که مگر جامعه ما در جنگ است که صلح کنیم؟! آن هم صلح دوفاکتو به این معنا که درست است یکدیگر را قبول نداریم، اما باید یکدیگر را بپذیریم. میدانید که این واژه دوفاکتو متعلق به روابط بینالملل است. روابط بین دو کشور که همدیگر را برسمیت می شناسند، روابطی عادی است. منتها مناسبات شناسایی بر مبنای دو فاکتو یعنی اینکه کشور یا دولت مقابل را به رسمیت نمیشناسیم، اما بالاجبار باید به نوعی آن را تحمل کنیم. بنابراین به نظرم از این واژه خیلی استقبال نشود. اما از مضمون پیشنهاد که اصل درستی است و نیاز ملی است، استقبال خواهد شد. اصلاحطلبان که کاملا موافق هستند و اصولگراها نیز به جز بخشهای افراطی و اقتدارگرا، با این مسئله موافقند.
البته باید یک مساله را برای جامعه توضیح دهیم. آن هم اینکه عرصه سیاست امروز جامعه ما فقط دو طیف اصولگرا و اصلاحطلب نیستند. درست است که این دو در قدرت هستند و بخش سوم جامعه در حکومت حضور ندارد، اما این بخش به طور جدی در جامعه وجود دارد، فعال است و حرف و مطالبه و نظر دارد. هر طرحی که ملی نام بگیرد، باید آنها را هم در بر بگیرد. در غیر این صورت چنین طرحی درون حاکمیتی نامیده میشود که خیلی هم معلوم نیست بتواند پاسخگوی نیازهای جامعه ما باشد. آشتی ملی نیز به همین علت مطرح شد که ما به مشارکت همه ایرانیان نیاز داریم، این طرح باید تمام کسانی که در این جامعه هستند و نظر و پایگاه دارند را به نوعی دربربگیرد و باید بتوانیم آنها را به این مجموعه بیاوریم. تنها اصلاحطلبان و اصولگراها نباشند.
✅منظور شما از طیف سوم مشخصا چه طیفی است؟
?اگر بخواهم آماری بگویم کسانی که نه به آقای روحانی رأی دادند و نه به آقای رئیسی! اینها ۱۸ میلیون هستند. ۲۴ میلیون به آقای روحانی و ۱۶ میلیون به آقای رئیسی رأی دادند. ۱۸ میلیون هم رأی ندادند. واقعیت آن است که طرفداران آقای روحانی اکثریت نسبی هستند و اکثریت مطلق نیستند. یعنی ۲۴ میلیون از ۵۶ تا ۵۸ میلیون واجد شرایط رای دادن.
✅که البته به نظر میآید همین تعداد هم شکننده باشد؟
?شکننده نیست زیرا ۲۴ میلیون عدد خوبی است، اما اکثریت مطلق نیست. به این معنا که ۵۰ درصد به علاوه یک نیست. یعنی اگر از هر دو ایرانی یک ایرانی به آقای روحانی رأی میداد، رأی ایشان باید بین ۲۸ تا ۲۹ میلیون میشد.
✅پیشنهاد آقای نبوی ناظر به صلح درجاست. به این معنا که در جا و با همین وضعیت و شرایط به دلیل تهدیدهای خارجی و امنیت ملی صلح کنیم و شرایط را به همین نسبت نگاه داریم. از طرف دیگر آقای باهنر هم در مصاحبه اخیر خود از لزوم وجود دو مجلس سخن گفته بود. فکر میکنید این دو پیشنهاد و طرح با همدیگر ارتباطی دارند؟
?من در جریان مصاحبه آقای باهنر نیستم، اما مسلم آن است که همه میدانند وضع کنونی مطلوب نیست و بهبود اوضاع، مستلزم تغییرات است. این مسئله را همه به زبان خودشان عنوان میکنند. حتی کسانی که با اصل نظام مشکل دارند هم میگویند که باید تغییر کند تا به ثبات سیاسی دست پیدا کنیم. البته کسانی که به نظام باور دارند میگویند در همین چارچوب میتوانیم اصلاحات لازم را انجام دهیم. اصولگرایان هم به تغییر معتقدند و به همین علت به دنبال حذف انتخابات ریاستجمهوری و نظام پارلمانی هستند. بنابراین همه دنبال تغییرند. زیرا فکر میکنند به بنبست رسیدهایم.
اما به نظر من پیش از صحبت درباره راهحلها، باید درباره واقعیات جامعه خودمان صحبت کنیم. ببینیم که آیا در مورد اینها اشتراک نظر داریم یا خیر! چون اگر در مورد آنها به توافق برسیم، پیدا کردن راهحل سهلتر خواهد شد.
واقعیت این است که ما در ایران گرایشهای متعددی داریم که با توجه به پراکندگی در سطح جامعه و تاثیر در همه قشرها، دارای پایگاه اجتماعی هستند. البته ممکن است یک جناح در یک قشر نفوذ بیشتر یا کمتری داشته باشد. اجمالا می توان گفت در ایران کنونی کسانی هستند که معتقدند اصل انقلاب غلط بوده و ما نباید انقلاب میکردیم و انقلاب ما را به عقب برد. کسانی هستند که معتقدند انقلاب خوب بوده و جمهوری اسلامی اشتباه پایهگذاری شد. افرادی هستند که معتقدند انقلاب و جمهوری اسلامی هم خوب بوده و ما بد عمل کرده ایم و طیف دیگر معتقدند که انقلاب و جمهوری اسلامی در مجموع خوب عمل کردند و اکنون اگر مشکلی وجود دارد به دلیل این است که به صحبتهای رهبر کاملا
عمل نکردیم و اگر حرفهای ایشان کامل عملی شود، شرایط به گونهای دیگر خواهد بود.
هر یک از اینها دارای طرفدارانی در دانشگاه ها و در سراسر ایران هستند. باید با این تنوع چه کار کنیم؟ آیا قصد داریم وجود اینها را به رسمیت بشناسیم یا هنوز در توهم این هستیم که مانند داعش میتوانیم بقیه را حذف کنیم؟ اساس تمام صحبتهای اصلاحطلبان در سالهای اخیر این است که اوج قدرت نظام برای حذف منتقدین سال های ۸۸ تا ۹۲ بود، اما نتیجه عکس گرفت. اکنون حتی یک نفر از آنها ادعا نمی کند که اصلاحطلبان نابود شده و از بین رفتهاند. سال ۹۲ این توهم از بین رفت. ۶ انتخاباتی که از ۹۲ به این طرف داشتیم هر ۶ انتخابات را اصلاحطلبان بردند. حتی در خبرگان رهبری هر جا که نامزد داشتیم و توانستیم رقابت کنیم لیست ما رأی آورد. ولی چون همه را حذف کرده بودند اکثریت خبرگان با آنها شد اما ما انتخابات را بردیم و همه این را میدانند.
بنابراین ما یک جامعه متکثر هستیم، از سلطنتطلب گرفته که فعال هستند و نمادش همین بحران سالگرد تولد کوروش میشود تا گروهها و عقاید دیگر. اینها در جامعه وجود دارند، چه کار میشود کرد؟ آیا میتوان در عصر ارتباطات با بگیر و ببند مسئله را حل کرد؟
البته جریان هایی هستند که اسلحه را انتخاب کرده اند. همهجای دنیا جواب اسلحه اسلحه است. تاکنون راهی پیدا نشده که جواب اسلحه را غیر اسلحه بدهد، منظورم این گروهها نیستند. بنابراین غیر از گروههایی که مسلح هستند، یا اصل یکپارچگی ایران را هدف قرار میدهند و تجزیهطلب هستند، بقیه دستهها واقعیاتی هستند که حتی اگر آنها را قبول نداریم باید آنها را به رسمیت بشناسیم.
✅آیا اصلاحطلبان اینها را به رسمیت میشناسند؟
?ممکن است بخشهایی از اصلاحطلبان این گروهها را به رسمیت نشناسند. زیرا اصلاحطلبان هم یکپارچه نیستند، اما باید بشناسند. اگر از دموکراسی و عدم حذف صحبت میکنیم، نمیتوانیم وقتی به خودمان می رسد بگوییم حذف جواب نمیدهد و بعد خودمان دیگران را حذف کنیم، پس فرق ما با آقای احمدینژاد چیست؟ ما میگوییم که اگر قرار است دادگاه علنی باشد باید برای همه باشد، چرا او دربرابر تقاضای دادگاه علنی بقیه ساکت است و فقط برای بقایی فریاد میزند؟
او که معتقد است قوهقضائیه در دوران مرتضوی خوب بود نمی تواند بگوید که اکنون اوضاع آن قوه بد است.
این دست رفتار با استانداردی دوگانه انجام می شود و غیراخلاقی است. همه حرف من این است که تمام نهادهای قدرت، جناحها، شخصیتها و احزاب یک سؤال را پاسخ دهند، آیا ایران امروز متکثر است یا خیر؟ در این که هر عقیده یا طیف چند درصد جامعه را به خود اختصاص میدهد، اختلاف وجود دارد و همینطور میتوان گفت که درصدها هم ثابت نیست. من هم آن را قبول دارم. ممکن است حتی سال آینده اکثریت و اقلیت تغییر کند، مثلا ۲۴ میلیون ۱۸ یا ۱۶ میلیون شود یا برعکس. اما به هر حال اینها یک واقعیت است، در انتخابات اخیر پیام از رهبری کشور آمد و گفت کسانی که نظام را هم قبول ندارند رأی بدهند، از طرف دیگر آقایان مهندس موسوی، کروبی و خاتمی هم با تمام توان ورود کردند و گفتند که مردم رأی بدهند. با این همه تفاسیر ۱۸ میلیون رأی ندادند. آیا این ۱۸میلیون ایرانی نیستند؟ ما میخواهیم آنها را ببینیم یا خیر؟ اینها وجود دارند و اگر آنها را نبینیم ما کور هستیم، آنها هستند و با ندیدن ما نابود نمیشوند.
اگر اینها را به رسمیت بشناسیم و توهم اینکه ما میتوانیم یک جناح یا جناحهایی را حذف کنیم و نادیده بگیریم را کنار بگذاریم، میتوانیم پیشنهاد هر نامی ازجمله دوفاکتو، دوژوره، آشتی ملی، گفتوگوی ملی، تفاهم ملی یا هر چیز دیگری بدهیم. زیرا دعوا بر سر واژه نیست، مشکل این است که یک ملت متکثر را دو جور میشود اداره کرد، یک نوع صدامی است و دیگری دموکراتیک، یا نصر به رعب یا نصر به رضایت یا نصر به رأی، مشارکت یا هر نام مشابهی که بر آن بگذاریم.
دقت کنیم که جامعه ما به دلیل وجود اقوام کرد، شیعه، سنی و... متکثر است و نباید برای حفظ کشور چنان خشونت و قهری اعمال کرد که احدى جرأت نکند برخلاف منویات حکومت سخن بگوید. این روند شکننده است و کوتاهمدت جواب میدهد، اما در بلندمدت همهچیز را نابود خواهد کرد.
مسیر دیگر مسیر دموکراتیک و غیرتمامیتخواهانه است؛ یعنی دیدن و به رسمیت شناختن کسانی که با ما همفکر، همعقیده، هممذهب، همسلیقه و هممنافع نیستند اما باید این افراد را دید. باید همهجا این سؤال را کرد که آیا این گرایش ها را به رسمیت میشناسید یا خیر و در چه حدی قصد دارید به رسمیت بشناسید؟
به نظر من هر کسی سه اصل را قبول داشته باشد، میتواند در طرح آشتی ملی حضور داشته باشد.
اول، به تمامیت ارضی ایران یعنی یکپارچگی سرزمینی آن به زبان امروز باور
داشته باشد.
دوم به استقلال ایران معتقد باشد و این که مردم ایران باید سرنوشت این کشور را تعیین کنند نه واشنگتن، لندن، مسکو یا پکن. یعنی خود این مردم باید تعیینکننده باشند. چیزی که از مشروطه تا الان دنبال آن هستیم.به خارج وابسته، مزدور و جاسوس نباشد و فکر نکند آمریکایی ها با کولهپشتی سربازانشان میتوانند برایمان دموکراسی بیاورند. تجربه عراق و افغانستان پیشروی ماست و دیدیم که بهار بغداد ۳ ماه طول نکشید. عراق جهنمی شده است که خیلی از عراقیها میگویند اگر صدام بود بهتر بود.
اصل سوم هم این است که به روش خشونتآمیز باور نداشته باشد و به مبارزات مسالمتآمیز معتقد باشد. اگر این سه اصل پذیرفته شود به نظرم میشود یک گفتوگوی ملی، صلح دوفاکتو، صلح ملی و آشتی ملی یا هر واژه دیگری را پیش برد.
افرادی که این سه اصل را قبول دارند، میتوانند دور هم جمع شوند.
✅این سخنان خیلی خوب و آرمانی است اما خیلی دور از ذهن است. شاید بخشی از اصلاحطلبان صحبتهای شما را قبول داشته باشند اما حتی در طیف اصلاحطلبان سخنان شما صحبتهای غیرقابل باوری است، چه برسد به بخشی از حاکمیت که به هیچعنوان زیر بار چنین صحبتهایی نمیرود. راهکار عملی شما در این بین چیست؟
?یکی از راهکارها تبیین آرمان است، ما باید آرمان را مشخص کنیم. ما میگوییم ایران برای همه ایرانیان! چنین چیزی در ۱۰ سال آینده به دست نمیآید و شاید چندین دهه طول بکشد تا به این برسیم. پروسهای درازمدت است، اما نمیتوان از این آرمان گذشت، هر کسی بگوید که چه میخواهید میگوییم ایران برای همه ایرانیان! هر کس شناسنامه ایرانی دارد با بقیه مساوی است. دولت و حکومت جمهوری اسلامی به هر شخصی شناسنامه میدهد یعنی حقوق دارد و به همان دلیلی که هر کس شناسنامه دارد میتواند در انتخابات شرکت کند. به هر کس شناسنامه داده می شود به این معناست که به او ابلاغ کردهایم حقوقی در حد تعیین رئیسجمهور، نمایندگان مجلس خبرگان، مجلس شورای اسلامی، شورای شهر و... دارد. بنابراین آنکه من میگویم، آرمان است. به ما میگویند آشتی ملی چیست و چه کسانی را دربر میگیرد، آیا تنها اصلاحطلبان و اصولگرایان در این طرح حضور دارند؟ ما میگوییم خیر. اگر قرار است ملی باشند همه باید حضور داشته باشند. همه که اصولگرا و اصلاحطلب نیستند. خیلیها هستند که در هیچ یک از این دو طیف نمیگنجند. آشتی ملی یعنی همه ملت! هر کسی با هر سلیقه و گرایش جزو ملت است، اما افرادی که به یکپارچگی سرزمین و استقلال ایران معتقدند و از روشهای خشونتطلبانه پرهیز میکنند، در این آشتی ملی حضور دارند. همین افراد هم به محض کنار گذاشتن اسلحه در این طرح وارد میشوند و این همان سیاست تبدیل معاند به مخالف است.
✅این خیلی زیباست، اما در حد یک آرمان است. راهکار عملی چنین چیزی چیست؟
?بله آرمان است و ما میگوییم که جهتگیریمان این است، اما مشخص است که جریان سیاسی متناسب با شرایط راهحل میدهد و گفتوگو از کسانی شروع میشود که تشکیلات دارند، شناخته شدهاند و رسمیت دارند. باید از این قسمت شروع کرد و طبیعتا شروع آن گفتوگوی بین اصلاحطلبان و اصولگراهاست اما غایت و هدف این نیست. فرض کنید اصلاحطلبان و اصولگراها تفاهم کردند، اما مشکلات کشور از یکسو و تکثر ملت از سوی دیگربه قدری جدی و واقعی است که جز با مشارکت ملی نمیتوان به حل مشکل رسید.
✅گام عملی برای تحقق این غایت چیست؟
?گام عملی این است که اصولگرایان و اصلاحطلبان شروع به صحبت با یکدیگر کنند. پارلمان برای همین است که دبیران کل احزاب قدرتمند در آنجا حضور داشته باشند و برای اداره کشور گفتوگو کنند. اما متسفانه به دلیل اینکه مجلس با نظارت استصوابی از خاصیت افتاده، هیچ گفتوگوی جدی در آنجا صورت نمیگیرد. چرا که مهمترین چهرههای سیاسی ایران خارج از مجلس هستند. چهره های برجسته اصلاحطلب را که ردصلاحیت میکنند و اصولگراهای مشهور نیز رأی نمیآورند. واقعیت این است که اصولگراها مردم و ما را حکومت پس میزند. بنابراین در مجلس و خبرگان گفتوگویی استرتژیک صورت نمیگیرد. مجمع تشخیص هم میتوانست این نقش را ایفا کند که متأسفانه ترکیب آن عمدتا یک طیف را در برمی گیرد.
بنابراین راه عملی این است که در بیرون از مجلس شجاعت به خرج داده و شروع به صحبت کنیم.
بهترین کار این است که موضوعات مشترکی را مطرح و درباره آنها با هم گفتوگو کنیم. مانند روش برجام! از مواردی که همه روی آن اتفاق نظر داریم شروع کنیم. زیرا دیوار سوءظن به قدری بالاست که اگر بخواهیم تمام موضوعات را در دستور کار بگذاریم، نمیتوانیم به نتیجه برسیم. اما میتوان به صورت موردی در موضوعاتی مانند مبارزه با فسا وارد شد و مثلا یک کمیته فراجناحی ضدفساد تشکیل داد. چند چهره پاکدست، سالم و خوشفکر از هر یک از طیفهای اصولگرا و اصلاحطلب و کسانی که نه
اصولگرا نه اصلاحطلب هستند بلکه صاحبنظرند، دانشگاهی و معتبر هستند، حضور پیدا کنند و مثلا کمیته ملی مبارزه با فساد تشکیل دهند و راهحل عملی برای مبارزه با فساد بدهند.
✅یعنی از احزاب مختلف جلو بیایند؟
?احزاب دو جناح به همراه افراد و شخصیت هایی که عضو هیچ حزبی نیستند اما در این زمینه صاحبنظرند. مثلا فرض کنید آقایان راغفر یا فرشاد مومنی مهم نیست که در یک حزب باشند یا خیر، میشود این افراد را دعوت و از نتیجه سالها تحقیقات، کارکرد و مطالعات آنها استفاده کرد.
از سوی دیگر اکنون با وجود فردی مانند ترامپ، دنیا احساس خطر میکند، حداقل چیزی که در رابطه با این فرد میگویند این است که پیشبینیناپذیر و نژادپرست است و با محافل نظامی هم سر و سر خوبی دارد. تاجر است و قصد دارد صنایع نظامی را راه بیندازد. میتوان کمیتهای جدی تشکیل داد که با این فرد چه کاری انجام داد؟ میتوان در این زمینه حرف زد، دیگران را بیاوریم و با گفت و گو به توافق رسید. اختلافات سر جای خود اما منافع ملی را باید در نظر گرفت، ما نمیخواهیم ایران دوباره تحریم جهانی شود.
✅پس از آن آیا توافقات به دولت و مجلس ارائه خواهد شد؟
?هنگامی که توافق شود خودبهخود دولت و مجلس هم ورود میکنند، زیرا وقتی بزرگاناصلاحطلب و اصولگرا در مقاطعی به توافق برسند، چه کسی میخواهد مخالفت کند؟ بنابراین پیشنهاد عملی من برای این کار انتخاب چند موضوع است. مثلا اینکه نظام دو مجلسی باشد یا خیر؟ کجا بحث کنیم که دو مجلس خوب است یا بد؟
ما که از قبل به این نتیجه رسیده بودیم که نظام باید حزبی شود و نمیتوانیم روی افراد حساب کنیم. اکنون اصولگراها هم به این نتیجه رسیدهاند. امروز افراد میآیند و فردا نمیدانیم چه خواهند کرد؟
امروز میپرسند آقای روحانی روی اصول خود هستند یا برگشتهاند؟ البته من قبول ندارم که ایشان از اصول و وعدههایش برگشته باشد زیرا میداند که اگر برگردد، شکست میخورد.اما به هرحال در جامعه زمزمه هایی مبنی بر گرایش ایشان به طیف اصولگرا شنیده میشود. اگر وی لیدر یا نماینده یک حزب بود این اتفاق نمیافتاد. در جانب مقابل جناح اصلاح طلب درمورد شورای شهر حساس است. علت آن کاملا روشن است. زیرا ما ۴ سال دیگر از مردم رأی میخواهیم، اگر ما نتوانیم کارنامه روشنی ارائه کنیم مردم به ما رأی نمیدهند. پس مجبوریم با دقت عمل کنیم.
به نظر من میتوان درباره موضوعات مشخص یک کمیته متشکل از افراد اصلاحطلب، اصولگرا و همان جریان سومی که نه اصولگرا و نه اصلاحطلب هستند و در قدرت هم نیستند تشکیل داد.
خلاصه عرض من این است که آرمان ما ایران برای همه ایرانیان است و هر کسی که آن سه اصل را قبول داشته باشد با او گفتوگو، تفاهم و مذاکره میکنیم. گام عملی هم میتواند این باشد که روی چند پروژه که هم اصلاحطلبان و هم اصولگرایان روی آن توافق دارند، کار کنیم.
✅فکر میکنید برای اینکه این گام عملی برداشته شود، چه کسانی باید پیشقدم شوند؟
?اصلاحطلبان، زیرا آن طرف پیشقدم نخواهد شد.
✅فکر میکنید چطور باید این اتفاق بیفتد؟ چه گام عملیای میتوان برداشت؟
?به نظر من بهترین واسطه برای این کار کسانی هستند که دو طرف آنها را قبول دارند و من نمیدانم چرا در این زمینه جدیت لازم را ندارند، نمیدانم نگرانی از کجاست. مثلا آقای ناطق نوری خیلی میتواند نقش ایفا کند. تعدادی از اصلاحطلبان، اصولگرایان و چهرههای ملی که اصولگرا و اصلاحطلب نیستند را دعوت کند تا صحبت کنیم که با فساد چه کاری باید انجام دهیم. ایشان چند جلسه بیایند و جلسههای بعدی اگر هم نیامدند همان افراد جلسه میگذارند و ادامه میدهند.
✅آقای سید حسن خمینی هم میتوانند این کار را انجام دهند؟
?خیر، اگر ایشان بگویند احتمالا بخشی از اصولگراها نمیآیند. اما اگر آقای ناطق بگویند جز جبهه پایداری به نظرم بقیه حاضر باشند بیایند. یعنی چهرههایی که موقعیتی داشته باشند که اگر از کسانی دعوت کردند به آنها برنخورد و مثلا نگویند که ما قبولشان نداریم.
ببیبید! آقای خاتمی خیلی محبوبتر از آقای ناطق هستند، اما آقای خاتمی نمیتواند این کار را بکند زیرا بسیاری از اصولگراها نمیآیند. به نظر من این تیپپها مانند آقای ناطق نوری که خیلی هم تعدادشان زیاد نیست، میتوانند چنین مجموعه ای تشکیل دهند و نمیدانم علت اینکه آقای ناطق این کار را نمیکند، چیست؟
✅شاید به فکرشان نرسیده، بهتر نیست پیشنهاد دهید؟
?خب با این مصاحبه به فکرشان می رسد! اما تصور میکنم که مسئله پیچیدهتر از این است و ملاحظات دیگری دارند که چنین کاری انجام ندادهاند. اما این کار باید بشود. دربارهدو سه موضوع مشخص باید کمیته مشترک تشکیل داد.
رسانهها هم میتوانند این بحث را باز کنند، متأسفانه ماارتباطمان با یکدیگر قطع است. اصولگرایان باید بفهمند من چطور فکر میکنم. من بارها به صراحت اعلام کردهام و حتی در بازجوییهایم هم گفتهام که نه شما میتوانید ما را حذف کنید و نا ما، زیرا از مشروطه تاکنون ما هم مشروطهخواه داشته ایم و هم مشروعهخواه و این دو نمیتوانند یکدیگر را حذف کنند. ما یک تشکیلات کوچک نیستیم که مرکزیت ما را بزنند و از بین برویم، ما یک جریان اجتماعی هستیم. آیا میتوان هنرمندان، دانشگاه، کارمندان دولت، آموزشوپرورش، معلمان و فرهنگیان را نادیده گرفت؟ اینها پایگاه اصلاحات هستند، حتی در حوزه علمیه قم هستند مراجعی که بین ما و اصولگراها به ما رأی میدهند و صدای آن را در نمیآورند زیرا معتقدند خطر ما برای دین و کشور کمتر از اصولگراهاست و بعضی نیز میگویند که خدمات شما بیشتر از آنهاست. بنابراین خطاب به آن دوستان میگوییم که شما نتوانستید ما را حذف کنید اگرچه گفتید که اصلاحطلبان از بین رفتهاند ما گفتیم مُرده آن است که نامش به نکویی نبرند اما نپذیرفتید. اکنون حتی یک نفر از آنهانمیگوید که اصلاحطلبان پایگاه اجتماعی ندارند و این حرف را پس گرفتهاند و چنین ادعایی ندارند. البته میگویند که مردم کوفی شدند، یعنی اصلاحطلبان اکثریت هستند! کوفی خواندن مردم اعتراف غیرمستقیم به این است که اکثریت مردم با اصلاحطلبانند. حال که اینگونه شده از این توهم دست بردارند. کاری به سوابق، مدیریت، تجربیات و دانش ما که به طور طبیعی در جامعه وجود دارد نداریم.
اینکه میگویم ما باید یک گام جلوتر برداریم به این علت است که جامعه انتظار بیشتری از اصلاحطلبان دارد. اصلاحطلبان در ایران چند کارکرد دارند، یک گفتمانسازی است، از واژهسازی بگیرید تا نظریهپردازی. چند اصولگرا داریم که بخواهد نظریهپردازی کند؟ دوم ابتکارات سیاسی است. سوم سازماندهی مدرن است. البته از منظر سنتی ساماندهی آنها قویتر است. چهارم در مدیریت کشور است. بسیاری از اصولگراها میگویند امام از شما به خاطر مدیریتتان تعریف میکرد. شما را قبول نداشت اما میدانست شما اهل اداره کشور هستید. به قول خودشان آنها یک نانوایی را هم نمیتوانستند اداره کنند یعنی منظور امام این بود که مسئله نان را نمیتوانستند حل کنند.
به هر حال ما آماده ایم زیرا به این نتیجه رسیدهایم یک جناح به تنهایی نمیتواند کشور را اداره کند، باید دست به دست هم دهیم و به سمت موازنه قوا حرکت کنیم. حال نام آن را صلح دو فاکتو یا هر چیز دیگری میگذارید تفاوت چندانی ندارد. منظور این است که شرایط کشور سخت و بحرانی است، نمیتوان دو واقعیت را نادیده گرفت یکی تکثر جامعه و دیگری مشکلات جدیای که وجود دارد و اصلا قابل قیاس با امکانات موجود دولتی نیست، اما بالقوه با امکانات مردم میتوانیم از پس مشکلات بربیاییم به شرط اینکه همه به صحنه ورود کنند.
سید مصطفی تاجزاده در گفت وگو با روزنامه امین: آینده ایران اصلاح طلبانه است
وحید خدادادی-سرویس سیاسی: سید مصطفی تاجزاده معاون سیاسی وزیر کشور دولت اصلاحات معتقد است با وجود شخص آقای خاتمی نگرانی از بابت اصلاح طلبان دروغین وجود ندارد!
وی معتقد است ائتلاف اعتدالیون و اصلاح طلبان موفق بوده است و اگر پیروزی سال ۹۲ نبود ایران امروز حال و روز کره شمالی یا ونزوئلا را داشت. گفتگوی روزنامه امین با مصطفی تاج زاده را میخوانید:
با توجه به ظهور پدیده اصلاح طلبان قلابی برای شروع تعریف جامعی از اصلاح طلبی و چارچوبهای نظری وعملی آن بیان کنید؟
خوشبختانه با حضور آقا ی خاتمی به عنوان رهبر اصلاحات و تشکل های شناخته شده اصلاح طلب فعلا نگرانی چندانی از اصلاح طلبان بدلی یا قلابی نداریم.
آیا احزاب در ایران گروهی از جمع های فصلی است؟ اصلا حزب بماهو حزب در کشور ما وجود دارد؟
معلوم است که احزاب باید در سراسر سال فعال باشند و البته در ایام انتخابات بر فعالیت خود بیفزایند.اما به دلیل مشکلاتی که در جامعه ما وجود دارد، احزاب ما هنوز ضعیف هستند و به نقطه مطلوب نرسیده اند!
دو کار بیشترین تاثیر را در تقویت احزاب دارد:
اول رقابت است. مثل اول انقلاب، که چون همه احزاب آزاد بودند و رقابت جدی و گسترده بود، همه احزاب مجبور بودند که حرفه ای و سراسری شوند و در طول سال مشغول فعالیت!
دوم ایجاد و برقراری ارتباط بین نهاد انتخابات و نهاد تحزب است. به این معنا که باید سهمی به احزاب برای انتخابات داده شود تا کم کم سیاست ورزان ما یاد بگیرند در قالب احزاب وارد انتخابات شوند و مسئولیت بپذیرند!
آیا هنوز اصلاح طلبان مسئول شکست انتخابات ۸۴ و مجلس های هفتم و هشتم و نهم را تنها وتنها شورای نگهبان می دانند؟
ما هیچ گاه مسئول شکست خود را در انتخابات ۸۴ شورای نگهبان نخوانده ایم. آن شکست محصول تفرقه خود ما بود. اما داستان مجلس هفتم تا نهم متفاوت است. در انتخابات مجلس، شورای نگهبان نقش زیادی دارد و آنچنان که سردار مشفق توضیح داد با مهندسی انتخابات از ابتدا اکثریت کرسی های مجلس را برای یک جناح تضمین کرده بودند.
آیا اصلاح طلبان در سال های انزوا توانسته اند زبده یابی و زبده پروری کنند؟ آیا اصلا نیازی به انجام اصلاحات در درون جریان اصلاح طلبی وجود دارد؟
اصلاح طلبی یک جنبش زنده و پویاست، چه در قدرت باشد چه در زندان و چه در جامعه مدنی! تداوم و بالندگی اش نیز نشانگر آن است که در هیچ شرایطی از بین رفتنی نیست! هم چنان که اصول گرایان نیز یک جریان تاریخی هستند و تبار آنان مانند ما به دوره مشروطه باز می گردد. ما مشروطه خواهان را نمایندگی می کنیم و آنان مشروعه طلبان را! هیچ کدام نیز قادر به حذف و نابودی دیگری نیستی. هنر بزرگ ما آن است که ضمن رقابت در مورد مسائلی که با هم اختلاف داریم، بتوانیم در مورد مسائلی که اشتراک داریم به خصوص در مواقعی که ایران و ایرانی در معرض خطر قرار می گیرند، مشترک عمل کنیم.
اساسا اصلاح طلبان توانستهاند خواسته های خود را از قبل ائتلاف با اعتدالیون عملیاتی کنند؟ واین ائتلاف برای آنان مبارک بوده است؟
اگر منظور آن است که سهم طلبی کرده باشیم و قبل از انتخابات معلوم باشد که اصلاح طلبان باید چه میزان و چه درصد از سهام را به خود اختصاص دهند، نه چنین قراری نبوده است و بنا هم بر این نیست! اما اگر سوال این است که ائتلاف اعتدالیون با اصلاح طلبان موفقیت آمیز بوده است؟ بله صددرصد، موفقیت ما از همان روز انتخابات شروع شد که نه ی بزرگی به کانون و مافیای قدرت و ثروت گفتیم و درعین حال خطرات بزرگی از ایران دور کردیم واین بزرگترین دستاورد ائتلاف ما بود. اگر پیروزی سال ۹۲ نبود ایران یا ونزوئلا شده بود یا کره شمالی.
آینده اصلاح طلبی در ایران رابه روند فعلی چگونه پیش بینی می کنید؟
آینده ایران اصلاح طلبانه است! به همین دلیل اصولگراها یکی پس از دیگری گفتمان اصلاح طلبی را سرلوحه فعالیت های خود قرار می دهند! حتی اگر نامی از آن به میان نیاوردند. اما آینده اصلاح طلبان بستگی به خود آنان و عملکردشان دارد. هر قدر کارآمدتر، پاکدست تر، فساد ستیزتر، عدالت طلبانه تر و فقرستیزتر حرکت کنند و برنامه های بهتری برای توسعه همه جانبه و پایدار ایران ارائه دهند و منسجم تر و همدل تر در صحنه حضور یابند، پیروزیشان بیشتر خواهد بود. بر عکس هر اندازه ضعیفتر و نامنسجمتر و بی برنامه تر عمل کنند، طبعا از سوی مردم اقبال کمتری به آنان صورت خواهد گرفت.
شهروندان با موقعیت شناسی مطلوب در فضایی پوپولیستی به خردگرایی رای دادند، چه راهکاری برای حفظ این سرمایه اجتماعی وجود دارد؟
✅موثرترین راه جلب اعتماد مردم ارائه خدمات بهتر و بیشتر به آنان است. تا از رای خود علاوه بر جنبه سلبی آن که مقابله با کانون قدرت، ثروت و رسانه است از منظر ایجابی نیز راضی باشند و احساس کنند دستاورد خوبی به ویژهدر زمینه اقتصادی کسب کرده اند.
راهکار دوم داشتن صداقت با مردم است و گزارش دادن به آنها که صاحب اصلی کشورند.
هر تعداد از وعده ها که تحقق مییابند مردم خود می بینند اما هر بخش از وعدهها که محقق نمی شود، این وظیفه رییس جمهور و شهردار و همکارانشان است که صادقانه با مردم سخن بگویند و دلایل عدم تحقق قول های خود را به استحضار ایرانیان برسانند.
رفع حصر یکی از قول های انتخاباتی رییس جمهور بود،آیا روحانی قادر خواهد بود در ۴ سال آینده این موضوع را حل و فصل نماید؟
حصر به نظر من خاتمه یافته و شکسته است! اگرچه مدتی طول می کشد تا به صورت عادی در آید. خوشبختانه دستور گشایش های بیشتر هم داده شده است و امیدوارم که رفع حصر سرعت بیشتری بگیرد تا خدای نکرده پیش از اینکه دیر شود، به طور کامل برچیده شود.
آیا با تغییر نظام از ریالیستی به پارلمانی موافقید؟دلایل شما در این خصوص چیست؟
من مخالف تبدیل نظام از ریاستی به پارلمانی هستم! چرا که انتخابات در حال حاضر تنها جایی است که مردم می توانند افکار و مطالبات خود را بروز دهند و نشان دهند که کدام فرد، حزب و جریانی از چه میزان اقبال ایرانیان بهره مند است! حذف انتخابات برای برگزیدن رییس جمهور به معنای آن است که عملا همه چیز در اختیار مجلسی قرار گیرد که بر اساس نظارت استصوابی نهادی ضعیف و شکننده و تحت تاثیر کانون اصلی قدرت و ثروت و رسانه خواهد بود! به این ترتیب رییسجمهور تبدیل به رییس دفتری میشود که کارآمدی و کارایی خود را از دست خواهد داد و سیستم خدای ناکرده سرنوشتی مثل رژیم گذشته پیدا خواهد کرد.
ابر چالش های سیاست داخلی ایران را نام ببرید؟
مهم ترین چالش سیاسی آن است که ما نتوانیم به موازات تکثری که در جامعه بوجود آمده و میآید و خود را در عرضه های مختلف نشان می دهد و تحمیل می کند، راهکاری برای همکاری های مشترک و به رسمیت شناختن یکدیگر و نهادی برای حل منازعات پیدا کنیم. به عبارت دیگر هر جامعه ای که متکثر می شود اگر نتواند هم زمان و پا به پای آن راه هایی دموکراتیک نه بر اساس سلاح و زور عریان برای حفظ انسجام وحدت خود پیدا کند، آن جامعه دیر یا زود دچار مشکلات جدی خواهد شد.
عملکرد دولت تدبیر و امید را در کل چگونه ارزیابی می کنید؟ کابینه دوازدهم آیا انتظارات اصلاح طلبان را برآورده کرد؟
من به عملکرد دولت در مجموع نمره قبولی می دهم، اگر چه صد در صد از آن راضی نیستم. علت اینکه نمره قبولی می دهم آن است که می دانم با چه مشکلات عظیمی مسئولیت پذیرفته اند. به نظر من مشکلات دولت کنونی از دولت اصلاحات بیشتر است. اما نمره صد در صد نمی دهم برای این که دولت در این شرایط هم می تواند بهتر از این کار کند.
*به نظر شما آيا روحاني پس از انتخابات با آنچه پيش از انتخابات بود تفاوتي كرده است؟
من تفاوت زیادی میان روحانی قبل و بعد از انتخابات نمیبینم به جز این که طبیعتا در ایام انتخابات گفتمان شفافتری اتخاذ کرد که عمدتا به دلیل گفتمان تهاجمی دو رقیب اصلی او بود. بعد از انتخابات تا حدود زیادی لحن و ادبیات خود را تعدیل کرده و البته آن طراوت ایام انتخابات را ندارد اما در عملکرد تفاوت مهمی با دور اول ریاستجمهوری او نمیبینم و البته آینده معلوم خواهدکرد که آیا روحانی آنچنان که میان بعضی قشرهامطرح است از مواضع خود عدول کردهاست یا بلکه بنا بر مصالحی فعلا فتیله گفتمانی خود را اندکی پایین کشیدهاست.
نظر شما درباره فسادهای منسوب به دولت چیست؟
یکی از دلایلی که من به روحانی رای دادم این بود که فساد در این دولت به محض وقوع آشکار میشود و خود این مساله موجب کاهش فساد میگردد. بویژه اگر ما به گوش باشیم. ما نباید اشتباه اصولگرایان را مرتکب شویم و وقتی دولتی همسو با ما تشکیل می شود، چشم بر خطاها و فسادهای آن ببندیم. ما همچنان باید پرچمدار مبارزه با فساد، رانت و رشوه باشیم و اعتماد مردم را حفظ کنیم و همزمان بکوشیم سیستم را تا جایی که میتوانیم سالم کنیم. بنابراین راه مقابله با فساد افشا و محکومیت آن و خواستار محاکمه مفسدان شدن است،ولو این که از نزدیکان ما باشد. همچنين افشای معیارهای دوگانهای که طبق آن برادران ريیس جمهوری و معاون اول را بازداشت می کنند اما ایرانی ها را آرزو به دل می گذارند که برادران لاریجانی را به محکمه فر بخوانند.
* علت رشد فزاينده مطالبات از دولت معلول چيست؟ اگر ما مي دانستيم كه روحاني با همين مختصات فكري و دايره اختيارت محدود قرار است رئيس جمهور شود چرا امروز بخشهايي از بدنه اجتماعي او دچار سرخوردگي شده اند؟
امروز نه تنها در ایران بلکه در دنیا مردم به کاندیدایی رای میدهند و پس از مدت کوتاهی درصد قابل توجهی از آنان اظهار یاس و ناامیدی میکنند. باوجوداین در انتخابات بعد دوباره همین وضع تکرار میشود حتی اگر به رقیب نامزد قبلی رای بدهند. علت آن است که مردم با مشکلات زیادی حتی در کشورهای مرفه و پیشرفته مواجه اند و انتظار دارند با هر انتخابات تحولی قابل توجه در وضع زندگی و معیشتشان رخ دهد ولی چنین اتفاقی تقریبا در هیچ کشوری رخ نمیدهد. بنابراین مردمی که با انگیزههای مختلفی به نامزدی رای میدهند، پس از مدت کوتاهی احساس میکنند به مطالبات خود دست نیافته اند و اظهار ناامیدی میکنند. به نظرسنجي ها در کشورهای دموکراتیک مثل آمریکا، انگلیس، فرانسه و ... نگاه کنید. ۶ ماه بعد از هر انتخاباتی درصد قابل توجهی از آنان از رئيسجمهوری یا نخستوزیری که انتخاب کردهاند اظهار ناامیدی میکنند. با همه این احوال امیدوارم عملکرد دولت روحانی به گونهای باشد که همین قشرها را امیدوار سازد و به این نتیجه برسند انتخاب درستی کردهاند.
*آيا رابطه اصلاح طلبان و روحاني نيازمند بازشناسي و بررسي مجدد است؟مهمترين مطالبه ما از روحاني چه بود كه در انتخابات از او حمايت كرديم؟ آيا در اولويت بندي مطالبات تغييري حادث شده است؟
مهمترین مطالبه ما از روحانی وعدههایی است که به مردم دادهاست. من درمورد همکاران آقای روحانی سکوت کردم چرا که معتقدم باید دست رئیسجمهوری باز باشد تا هر کس را که فکر میکند بهتر میتواند برنامههایش را عملیاتی کند برگزیند. مطالبات اصلاحطلبانه نیز ندارم چون روحانی کف مطالبات ما را میتواند نمایندگی کند، نه سقف آن را اما از یک خواست نمیگذرم و آن وعدههایش به مردم است و مردم بر اساس آنها به روحانی رای دادهاند. باید دلایل هر کدام را که توان تحقق آن را ندارد به مردم بگوید و بقیه را نیز به منصه ظهور برساند. بنابراین پیشنهاد می کنم همه ما منحصرا از او تحقق این وعدهها را بخواهیم و البته توضیح در مورد هر مطالبهای که محقق نمیشود.
*ارزيابي شما از اتفاقاتي كه اخيرا در توئيتر و در روزنامه ها توجهات را جلب كرده كه به نوعي از جمله آسيب هاي اجتماعي ناميده مي شوند، وبعضا در جامعه مدني كنش هايي را به وجود آورده چيست؟ از جمله آن ها مي توان به مسائله كولبران و مالباختگان پديده و كاسپين و ديگر موسسات مالي،اعتراضات كارگران اراك كه به درگيري هايي منجر شده بود چيست؟
ما در مواردي به برشمرديد كوتاهي داشته ايم اما سكوت نكرده ايم. اگرچه به نظر من نيز بايد جدي تر و بيشتر به اين موارد بیانديشيم؛ آن را طرح كرده و حتي به آن اعتراض کنیم. اميدوارم كه بعد از اين شاهد چنين نقصان و كوتاهي اي نباشيم.
*واكنش اصلاح طلبان نسبت به اين نوع اعتراضات بروز كرده در بخش هايي از جامعه چه بايد باشد؟
بهترین روش آن است که ما بر حمایت خود از دولت تاکید کنیم و هم زمان بر ماهیت و هویت اصلاح طلبانه خود پافشاری کنیم. یعنی در عالم نظر مرتب برای جامعه در دو بعد سلبی و ایجابی اصلاحات را تعریف کنیم. ما مخالف فقر،فساد ،تبعیض، رانت، رشوه،جنگ،انسداد و سرکوبیم و از آن سو طرفدار ایران برای همه ایرانیان هستیم و از حقوق هر ایرانی صرف نظر از عقیده و سلیقه و باورهایش دفاع می کنیم. پافشاری بر این مواضع اجازه نمی دهد که گفتمان اصلاح طلبی کم رنگ شود و تاکید بر حمایت از دولت این فرصت را از دولت پنهان می گیرد تا بتواند بین ما شکاف ایجاد کند و در فرصت مناسب هر دوی ما را البته جدا جدا قربانی کند.
*اعتراضات دانشجويي نسبت به وزير پيشنهادي علوم را چطور ارزيابي مي كنيد؟ در مجموع وزراي پيشنهادي رئيس جمهور بر بدنه اجتماعي جريان اصلاحات تاثير مثبت داشت يا منفي؟
آقای دکتر غلامی را نمیشناسم و درباره او نظری ندارم اما با مطالبات دانشگاهیان از رئیسجمهوری آشنایی دارم که مهمترین آن این است که با فضای امنیتی دانشگاهها مقابله کند و اجازه ندهد حقوق دانشجو یا استاد و حتی کارمندی به دلیل گرایشهای سیاسی و عقیدتی تضییع شود. از حرکتهای اعتراضی دانشجویان بسیار خوشنود بودم. برای اولین بار بعد از ۸۸ دانشجویان توانستند تجمع های اعتراضی برگزار کنند، مطالبات خود را فریاد کشند و بدون کمترین تنشی اجتماعات اعتراضیشان را به پایان رسانند. این حرکت مبارکی بود که نشان از ظرفیت بالای جامعه به طور کلی و جامعه دانشجویی به طور اخص دارد. ما میتوانیم خواستههای مدنی خود را فریاد بکشیم بدون اینکه تنش و مشکل خاصی پیش بیاد. ضمنا این اجتماعات برای رئیسجمهوری،وزیر علوم و سایر وزرا آموزنده است که در جامعه ی زندهای مشغول خدمت هستند و نباید ذرهای از مطالبات مردم فاصله بگیرند.
البته موافق هستم که جامعه دانشگاهی انتظار کابینهای کارآمدتر داشت اما روحانی با تانی کار را پیش برد.دو دلیل داشت؛ یکی دخالت های بیسابقه رهبر در چینش کابینه و انتخاب وزرا بود و دوم رعایت حال جناح اصولگرا تا این که دولت بتواند از حمایت همه قشرها بهرهمند شده و جامعه دو پاره نشود و کابینه او به اصلاحطلبان منحصر نگردد و خشم و کارشکنی جناح اصولگرایان را برنيانگیزد.
*مطابق آمار موسسه پژوهش و برنامه ريزي آموزش عالي كشور ازسهم دوره هاي روزانه دولتي درآموزش عالي كشور از 20 درصد در سال 80 به 5/13درصد در سال 93 كاهش پيدا كرده است. به نظر شما اين روند پولي سازي دانشگاه ها مطلوب است؟ در اين خصوص توصيه شما به عنوان يك اصلاح طلب به دولت چيست؟
حتما این وضعیت منفی است. هر چقدر آموزش عالی پولیتر شود به این معنا است که قشرهای ضعیف کمتر میتوانند از آموزش عالی بهرهمند شوند، که شرط پيشرفت در بسیاری از امور است. من مخالف آن نیستم که دانشگاههای خصوصی داشته باشیم. مخالفم که به قیمت داشتن چنین دانشگاههایی، دانشگاههای دولتی محدود شوند و اقشار زیادی از مردم امکان فرستادن فرزندان خود را به دانشگاه ها برای کسب تحصیلات عالی از دست بدهند. این نه با قانون اساسی سازگار است و نه با شعارهایی که رهبران انقلاب دادند و نه با تجربه جوامع بشری می خواند، آنجا که عدالت هنوز یکی از اصلی ترین دغدغه ها است.
*چرا احزاب يا جناح ها نتوانند مانيفست ديدگاه مشخصي از گفتمان خود به جامعه ارائه كنند ؟ارتباط با بدنه اجتماعي چقدر بايد مورد توجه اصلاح طلبان قرار بگيرد؟
من به قدرت افکار عمومی ایمان دارم و معتقدم در هر زمینه ای که افکار عمومی بتواند خود را به معرض نمایش همگانی بگذارد، حرف اول و آخر را خواهد زد به همین دلیل نیز، اعتدالگرایان می کوشند مانع بروز و ظهور این پدیده شوند. انتخابات این امکان را از آنان گرفته است. به همین دلیل با اصل انتخابات در تضاد هستند چون نمی خواهند معلوم شود که چند درصد مردم به چه جریان و گرایشی باور دارند. بنابراین هرکجا که افکار عمومی را بتوانیم به نفع این وعده ها بسیج کنیم، دولت و حتی حکومت مجبور است برای تحقق آن ها گام هایی بردارد.
چنين خصلتي از احزاب ايران آيا نشات گرفته از محدوديت ها است يا اساسا سياستمداران ايران نيازي به چنين مانيفستي احساس نمي كنند؟
کم کاری حتما از سوی ما صورت گرفته است اما بیشترین لطمه را حوادث سال ۸۸ و بعد از آن از نظر تشکیلاتی بر ما وارد کرد. اکنون که به تدریج اوضاع غیر امنیتی می شود، احزاب اصلاح طلب نیز یکی پس از دیگری احیا میشوند و به سمت وضعیت مطلوب حرکت میکنند. اگرچه این حرکت کند و تدریجی است.
*حل مساله حصر به نظر شما در شرايط كنوني چطور مي تواند اتفاق بيفتد؟
حصر چنان برای اقتدارگرایان بی منطق و پر هزینه شده است که اخیرا به این دروغ متوسل شده اند که گویی آنان خواهان رفع حصر هستند و در مقابل ما اصلاح طلبان مانع آن هستیم و از این طریق نان می خوریم. پاسخ من به این تبلیغات یک جمله است. اگر به راستی ما مخالف هستیم و شما موافق، چه دلیلی برای ادامه آن دارید؟ طبق منطق خودتان باید هر چه سریعتر حصر را پایان دهید تا نان ما نیز آجر شود. ولی واقعیت آن است که آنها از رفع حصر از این جهت نگران هستند که می دانند رفع حصر به معناي آن است كه فضاي امنيتي خاتمه می یابد و ما وارد دوره نويني میشويم و آن ها از همين مساله نگران هستند. هرچند با توجه به مجموعه شرايط بنظر میرسد که حصر رو به پایان است و دير يا زود شاهد حضور عزيزانمان در ميان مردم خواهيم بود.
سید مصطفی تاجزاده
آبان 96
من به دفاع از حقوق پایمال شده هر انسانی فارغ از عقیده او معتقدم تا حکومت ها کمتر بتوانند ( یا اساسا نتوانند) با سوءاستفاده از قدرت و امکانات خود به شهروندان ستم کنند.
در جمهوری اسلامی هم حقوق همه باید یکسان رعایت شود. تفاوت نمی کند که متهم آقای طاهری باشد یا آقایان خزعلی، شهابی یا بقایی. خانم ها وسمقی، آذرمنصوری و شهیدی باشند یا آقایان محمدرضا خاتمی، نعیمی پور، شکوری راد، صفایی فرهانی، جلایی پور و کاشفی که اخیرا در دادگاهی غیرعلنی و بدون حضور هیات منصفه به ناحق به یک سال زندان محکوم شدند.
چنین نگاه و دفاعی را من فطری و ذاتی همه ی انسان ها می دانم. از پیامبر اسلام هم همین درس را آموخته ایم. ایشان با جوانان مکه پیمانی برای دفاع از حقوق ضعیفان بست. پس از مبعوث شدن، هرگز از عهدی که با جوانان بت پرست برای ستاندن داد ستمدیدگان بسته بود، برائت نجست و تا پایان عمر با افتخار از آن یاد می کرد. عهدی که "حلف الفضول" خوانده شد؛ "پیمان جوانمردان".
یکی از تفاوت های ما و احمدی نژاد در این است که او فقط از همکاران خود حمایت می کند. حتی بین آنان نیز فرق می گذارد. مثلا چندی پیش آقای داوری مشاورش به ناحق به دوسال زندان محکوم شد و او عکس العمل خاصی نشان نداد. قبل از او رحیمی معاون اولش را رها کرد. ولی نوبت بقایی که شد، گویی نظم و نظام آفرینش بهم خورده است و خود را به زمین و زمان می زند تا مانع محکومیت او شود.
جالب آنکه احمدی نژاد درحالی علیه قوه قضائیه شمشیر از رو بسته است و به مفاسد آن می تازد که هنوز از قانون شکن ترین و بدنام ترین مقام قضایی بیست سال اخیر یعنی سعید مرتضوی تمام قد دفاع می کند! افزون برآن به روی خود نمی آورد که هم زمان با معاونش، حقوق بسیاری از متهمان دیگر دستگاه قضایی بیشتر از بقایی درحال نقض شدن است و او فقط از ظلم به یک نفر می نالد!؟
همین جا در پاسخ کسانی که می پرسند چرا شما برای زندانیان غیراصلاح طلب کاری نمی کنید، می گویم که من همان دفاعی را که از اصلاح طلبان می کنم، از محکومان غیراصلاح طلب نیز کرده ام و خواهم کرد، اگرچه برخی روش هارا شخصا نمی پسندم یا مصلحت نمی بینم.
برای مثال موافق اعتصاب غذا، جز درموارد استثنایی نیستم و خود نیز در طول هفت سال اسارت انفرادی به آن متوسل نشدم. بجای اعتصاب غذا، ۶۶ ماه روزه گرفتم. علت آن است که سیاست ورزی در ایران که زندان رفتن هم گاه بخشی از آن است را همچون دوی "ماراتن" می دانم نه دوی "سرعت".
واقعیت آن است که ما انسان ها نمی توانیم به آرمان های مهم خود مثل استقرار دموکراسی سریع دست یابیم. نیل به چنین اهدافی زمان می برد. به همین دلیل معتقد به کار درازمدت هستم که در آن "استقامت" و "استمرار" و هم چنین "امیدواری" و "روشنگری" کارساز است و حرف اول و آخر را می زند. به باور من مردم یعنی صاحبان اصلی این سرزمین خود باید به تدریج و به شکل کامل به حقوق خویش آگاه شوند و از آزادی های خود مراقبت کنند.
بر این اساس از هر زندانی که دست به اعتصاب غذا زده است، تقاضا کرده ام و در آینده نیز خواهش خواهم کرد که اعتصابش را بشکند و از روش دیگری برای بیان اعتراض های خود استفاده کند. درعین حال از حقوق او دفاع خواهم کرد. این روش را مسئولیت هر شهروند می دانم که انسانی و اسلامی نیز هست. اگر همه ما به دفاع از حق مظلوم اهتمام داشته باشیم، فردای بهتری از منظر اجرای عدالت و مهار ستم و خودسری خواهیم داشت.
سید مصطفی تاجزاده
ابان 96
یکم
۱. شورای نگهبان اشتباه می کند زیرا لغو عضویت منتخب زرتشتی مردم یزد قانون شکنی آشکار است. آن شورا خود مصوبه مجلس درباره نحوه برگزاری انتخابات شوراها و چگونگی تشکیل آنها را تایید و آن را به قانون تبدیل کرده است.
۲. شورای نگهبان اشتباه می کند زیرا اجرای هر قانونی تا زمانی که تغییر نکند، برای دولت و ملت حق و مسئولیت ایجاد می کند.
۳. شورای نگهبان اشتباه می کند زیرا حق تفسیر قوانین عادی به عهده مجلس است. آن شورا مفسر اصول قانون اساسی است.
۴. شورای نگهبان اشتباه می کند زیرا اکثریت رای دهندگان در دارالمومنین یزد به یک هم وطن زرتشتی خود، پس از یک دوره چهار ساله مجددا اعتماد کردند و به او رای دادند. لغو عضویت منتخب مردم حق الناس را نقض می کند.
۵. شورای نگهبان اشتباه می کند زیرا چنین نظری نه تنها مارا به دوران ماقبل مشروطه برمی گرداند، همچنان که آقای خاتمی گفت، بلکه اساسا تاریخ ایران را نادیده می گیرد. کیست که نداند ایرانیان در طول دوران اسلامی از شایستگان مسیحی و یهودی و زرتشتی در بخش های مختلف حکومتی استفاده می کردند؟
۶.شورای نگهبان اشتباه می کند زیرا حتی اصولگراها نیز به آن اعتراض می کنند. درست است که قالیباف و رییسی و حداد و جلیلی سکوت کرده ند، ولی اعتراض بخش های مهمی از اصولگراها علنی شده است.
۷. شورای نگهبان اشتباه می کند زیرا لغو عضویت سپنتا نیکنام به دلیل زرتشتی بودن معنایی جز آپارتاید دینی ندارد
۸. شورای نگهبان اشتباه می کند زیرا اتفاقی نیفتاده است که لازم آمده باشد که اعضای آن مقابل قانون و افکار عمومی و نیز آنچه در سطح جهان می گذرد، قیام کنند.
✅۹. شورای نگهبان اشتباه می کند زیرا به نام آن می گویند که اگر کسی برخلاف نظر شورا سخن بگوید، گویی قصد براندازی دارد و در هر حال علیه نظام اقدام کرده است.
✅۱۰. شورای نگهبان اشتباه می کند زیرا اکثریت قاطع ایرانیان با هرگرایش و سلیقه سیاسی و با هر دین و مذهبی با نظر تازه و در حقیقت با بدعت جدید آقایان جنتی و یزدی مخالفند و آن را غیرقانونی، وهن اسلام، ضد همبستگی ملی و ترسیم کننده چهره ای طالبانی_داعشی از ایران و ایرانیان ارزیابی می کنند.
?دوم
✅۱.چه اتفاقی افتاده است که تمام اعضای شورای نگهبان ناگهان به این نتیجه رسیده اند که عضویت مجدد یک هموطن زرتشتی در شورای شهر یزد، صرفا به دلیل مسلمان نبودن، برخلاف موازین قانونی و شرعی است، آنهم در عصری که ما به دلیل مشکلات عدیده و نیز تهدیدهای ترامپ بیش از همیشه به جلب رضایت و اعتماد و مشارکت آحاد ایرانیان نیاز داریم.
✅۲. در دوره ای شاهد اصرار بر اعمال آپارتاید دینی هستیم که مسلمانان در کشور های غیراسلامی به مناصب حکومتی دست می یابند، و ایرانیان مهاجر نیز یکی پس از دیگری به پارلمان ها و بخش های اجرایی کشورهای مزبور راه می یابند.
✅۳. اینکه شیخ محمد یزدی برای تحقق دیدگاه خود به تهدید متوسل شده است، ایرانیان را به یاد انذار آیت الله طالقانی درباره "استبداد نعلین" می اندازد. او متوجه نیست که گفتن اینکه "نظر ما قانونی، شرعی، قطعی و غیرقابل تغییر است" و "مخالفت با آن در حکم براندازی و مخالفت با اصل نظام است" جز دیکتاتوری شورای نگهبان مفهومی ندارد.
✅۴. آقایان جنتی و یزدی ظاهرا خود نیز می دانند که نظر جدیدشان چقدر بی مبنا و برخلاف خواست عمومی است. به همین دلیل اصرار دارند که بگویند هر دوازده عضو شورا به آن رای دادند و قطعیت و غیرقابل تغییر بودن بدعت تازه خود را به رخ ملت می کشند. غافل از آنکه در ایران عصر ارتباطات نمی توان اقدام غیرقانونی و برخلاف خواست ملت را با تاکید بر اجماعی بودن آن مصوبه، قانونی و شرعی خواند و منتقدان را با تهدید ساکت کرد.
✅۵. این نظریه زودتر از آنچه جنتی و یزدی تصور می کنند، طرد خواهد شد. زیرا ایرانیان داعشیگری از هر نوع خود را برنمی تابند، اگرچه ممکن است به زور دگنک مدتی آن را تحمل کنند.
?سوم.
✅داستان حذف سپنتا در ایران از یک منظر شبیه ماجرای محکومیت دریفوس در فرانسه است. تا لغو این نظریه غیرقانونی و خطرناک که تثبیت آن انتخابات را بی معنا و جمهوریت نظام را هدم می کند، باید که از پا ننشینیم.
علی لاریجانی رقیب ما در ۱۴۰۰ است
*1محمدرضا عارف اخیرا از عدم ائتلاف با نیروهای اعتدالی برای سال 98 سخن گفته است. چقدر این موضعگیری، موضع جریان اصلاحات است ؟ضمنا خود جنابعالی چه نظری در این باره دارید؟ اساسا دستاوردهای این ائتلاف به قدری بوده است که همچنان اصلاحطلبان خواهان استمرار ائتلاف باشند؟ از سوی دیگر اگر این ائتلاف باید استمرار یابد برای عدم تکرار وقایع تلخی مثل بیمعرفتی برخی اعضای فراکسیون امید و ماجرای انتخابات ریاست مجلس چه باید کرد؟
باید ببینیم که چرا ما ائتلاف کردیم تا بعد به این پرسش پاسخ دهیم که آیا تداوم ائتلاف ضروری است یا خیر. یادآور می شوم که اصلاح طلبان در سال 92 در شرایطی از دکتر روحانی حمایت کردند که کشور با وضعیت بسیار اسفناکی مواجه بود. نرخ رشد اقتصادی منفی بود، بیکاری بیداد می کرد و تورم نیز نزدیک به 40 درصد رسیده بود. تحریم ها مانع فروش نفت ما شده و آن را به کمتر از یک میلیون بشکه در روز رسانده بودن. به لحاظ سیاسی نیز جناح اصولگرا در این توهم به سر می برد که اصلاح طلبان مرده اند و آنان حاکم مطلق چند دهه آینده ایران خواهند بود.
در چنین شرایطی ما از دکتر روحانی حمایت کردیم که گرچه از اصولگرایان برخاسته بود اما گفتمانی اصلاحی در پیش گرفته بود و برنامه ای که از آن سخن می گفت و دفاع می کرد، به مراتب به اصلاح طلبان نزدیک تر بود. از اینرو ما راه نجات کشور را در آن می دیدیم که از نامزدی حمایت کنیم که شعارش چرخش سانتریفیوژها همراه با چرخش چرخه های اقتصادی کشور بود. به نظرمن آن ائتلاف کاملا موفق بود و در تداوم آن به حماسه های 94 و 96رسیدیم و مجلس شورا و شورای های اسلامی شهر و روستا را هم پوشش داد.
امروز همان خطرات کم و بیش ایران را تهدید می کند. ترامپ هم درصدد است که حتی اگر نتواند برجام را پاره کند، مانع دستیابی ایران به امتیازات ناشی از برجام شود. به لحاظ اقتصادی درست است که دولت تورم را مهارکرده اما بیکاری همچنان بیداد می کند و با وجود نرخ رشد مثبت اقتصادی اما جامعه احساس می کند که بخش های زیادی از اقتصاد کشور در رکود بهسر می برد و چشم انداز کاملا روشنی نیز دیده نمی شود.
اصولگرایان افراطی یا همان جبهه پایداری نیز درصددند تا دستاوردهای چند سال اخیر را به محاق برند و دوباره با راهبرد "انسداد در داخل و تنش در خارج"، کشور رابه قهقرا برند.
در چنین شرایطی عقل سلیم حکم می کنم که ما ائتلاف را ادامه دهیم و هیچ دلیلی برای نقض آن نداریم. البته تا انتخابات 1400 فاصله ای به اندازه 4 سال پیش رویمان است و در این فاصله انتخابات مهم مجلس برگزار می شود.
بنای ما همچنان بر ائتلاف است مگر آنکه خدای ناکرده مشکلاتی پیش آید یا با تغییر شرایط ما به سمت تغییر راهبرد خود پیش برویم ولی در شرایط عادی اصل بر تداوم ائتلاف است. بنظر من ادامه ائتلاف هم ممکن و هم مفید است و حتی ضروری.
2*آقای دکتر! برخی احزاب اصلاحطلب صراحتا اعلام کردهاند که دوران ایدئولوژی به پایان رسیده و اکنون عصر استراتژی است. در واقع گفته میشود بایستی استراتژی بر ایدئولوژی تقدم داشته باشد. این موضعگیریها را چگونه ارزیابی میکنید و آیا بخشی از اصلاح طلبان در حال عبور از گفتمان اصلاح طلبی برای استمرار و تحکیم قدرت هستند؟ اگر این موضع گیری عبور از گفتمان نیست چه معنی دارد؟ آیا میتوان اینگونه استنباط کرد چنین رویهای ممکن است به وجهه اجتماعی جریان اصلاح طلب آسیب بزند.
آنچه اصلاحات را در معرض خطر قرار می دهد، آن است که نتواند پاسخگوی مشکلات مردم باشد و چهره ای کارآمد از خود در اداره کشور ترسیم کند. این مسئله بیشترین اهمیت را دارد.
درکنار آن آلودگی به فساد است که می تواند همچون خوره ای به جان اصلاحات بیفتد و آن را از درون بپوساند. بنابراین باید مبارزه با فساد چه در سطح ملی و چه در سطح جناحی به طور جدی در دستور کار همهی ما قرار داشته باشد.
سوم سهم خواهی و قبلیه گرایی و نیز تضعیف دولت و کوبیدن بر طبل ناامیدی و یاس است. معنای سخن من آن نیست که دولت بهترین عملکرد را دارد و کارآمدترین افراد را به کار گرفته است بلکه ما باید ضمن دفاع قاطع از دولت و تلاش برای تحقق وعده هایی که روحانی داده است، اولا صرفا به جنبه های منفی دولت انتقاد کنیم و ثانیا از تذکر نقاط مثبتش غافل نشویم. و البته بگونه ای رفتار نکنیم که این شبهه ایجاد شود که هدف ما از دفاع از روحانی گرفتن پست و مقام بوده است. آنچه برای ما اهمیت استراتژیک دارد، اجرای وعده های روحانی است نه افرادی که به کار می گیرد. البته هرقدر این افراد کارآمدتر باشند، آن وعده ها زودتر و عمیق تر تحقق می یابند اما ما از آن سر باید به مساله بنگریم و از روحانی بخواهیم که وعده هایش را نه فراموش کند و نه برای اجرا نکردن آنها بهانه بتراشد. اگر چنین مسیری را دنبال کنیم، دکتر روحانی نیز مجبور می شود برای تحقق وعده های خود، از شایسته ترین افراد استفاده نماید.
3* اگرچه زود است اما از هماکنون برخی از انتخابات 1400 میگویند. آیا جریان اصلاح طلب ممکن است عطف به پیروزی در سالهای 92 و 96 مجددا از یک اصولگرا در انتخابات ریاست جمهوری دفاع و حمایت کند. گمانه زنیها حول محور نام علی لاریجانی است.
به نظر من تحولات مهمی پیش رو داریم. بسیار زود است که بخواهیم درباره انتخابات 1400 نظر قطعی دهیم. باوجود این به نظر می رسد که اصلاح طلبان در آن انتخابات نامزد خاص خود را داشته باشند. از نامزدی آقای لاریجانی به عنوان کاندیدای اصولگرایان استقبال می کنیم تا با او رقابت کنیم. البته فکر می کنم که اصولگرایان در مورد آقای لاریجانی به اجماع نرسند و حداقل با دو نامزد در انتخابات شرکت کنند و شایدم 3 نامزد. ولی اگر بتوانند درمورد آقای لاریجانی به اجماع برسند، انتخابات رقابتی خوبی خواهیم داشت. در یک طرف وی حضور دارد و در طرف دیگر نامزد اصلاحطلبان.
4* سعید حجاریان چندی پیش اذعان کرد کفگیر اصلاحطلبان ته دیگ خورده است. او با توجه به آرایش کابینه چنین اظهارنظری را مطرح کرده بود. آیا به راستی اصلاحطلبان دچار قحط الرجال شده اند؟ چندی پیش اصلاح طلبان معتقد بودند که جریان راست با چنین مشکلی روبه روست.
اصلاح طلبان مدیران برجسته و باتجربه زیادی دارند که متاسفانه به دلایل واهی و سیاسی مانع رسیدن آنها به مناصب عمومی می شوند. در نسل جوان نیز چهره های خوش آتیه ای دارند که البته با همان گرفتاری نسل قبل خود مواجه اند. گویی توافق نانوشته ای وجود دارد که چهره های توانا نباید در عرصه مدیریت حاضر شوند و از این نظر کشور با چالشی جدی مواجه است.
5* زمزمههایی مبنی بر اختلاف اصلاح طلبان و حزب کارگزاران شنیده میشود. این اختلافات را در قالب نقد درون گفتمان باید تعریف کرد یا شروع یک تشتت؟
اختلاف دیدگاه در میان اصلاح طلبان از ابتدا وجود داشته، هم اکنون هم هست و در آینده نیز وجود خواهد داشت. علت آن روشن است. هر جریانی که بر عقلانیت تکیه کند، به طور طبیعی پذیرفته است که در درون آن اختلاف نظر وجود داشته باشد، چراکه علایق، سلایق و منافع اشخاص و احزاب مختلف است و هریک بخش هایی را نمایندگی می کند چه به لحاظ فکری و سیاسی و گاهی هم اقتصادی. هنر اصلاحات این است که با اینکه اختلاف نظرها را نفی نمی کند و آنها را به رسمیت می شناسد، باوجوداین سعی می کند که در مقاطع مهم رویه واحدی را پیش بگیرد و متحد عمل کند. روشن تر بگویم. ما اذعان داریم که در عالم نظر، اختلاف نظرهای زیادی میان اصلاح طلبان وجود دارد و مفتخریم که با همه اختلاف نظرها در انتخابات یکپارچه و متحد عمل می کنیم. در عرصه سیاست عمل واحد مهم است وگرنه به لحاظ نظری اختلاف حتی در درون تک تک احزاب نیز وجود دارد و هیچ دو فرد حزبی همانند هم فکر نمی کنند.
6*چقدر انتقادهای اخیر به محمدرضا عارف را به جا میدانید. همچنان عده ای میگویند او بیش از حد ساکت و محافظه کار است و توانایی اداره فراکسیون امید را ندارد.
مردم با امید زیادی به فهرست امید رای دادند و انتظار دارند که برگزیدگانشان در عرصه های مختلف فعال باشند. به نظر من بخشی از گله های مردم وارد است. فراکسیون امید و در راس آن دکتر عارف باید بیش از گذشته تلاش کنند. ببینید مدتی است که تعدادی از مردم از اینکه پس اندازهایشان را بانک ها و صندوق های مختلف عملا نابود کرده اند، اعتراض دارند و حتی در شب های سرد تحصن کردند و در مقابل نهاد قوه قضاییه خوابیدند. انتظار این است که فراکسیون امید کمیته ای تشکیل دهد به دیدار این افراد رود و حرف هایشان را بشنود و مسائلشان را پیگیری کند و برای حل آنها فعال شود. همچنان که انتظار می رود در زمینه های سیاسی ، اجتماعی ، فرهنگی و بویژه در مواردی که مشخصا نقض قانون محسوب می شود، قاطعانه تر، در نطق های پیش از دستور، بیانیه های دسته جمعی، با ملاقات های مختلف با مقامات و سخن گفتن با رسانه هااعتراض خودشان را بیان کنند.
البته تا به حال فراکسیون امید کارهای مثبت و خوبی انجام داده است اما به نظر من هم کافی نیست و در شان این ملت نیست. نمایندگان باید فعال تر در صحنه حاضر شوند.
8*نظر جنابعالی درمورد ماجرای اخیر در خصوص اهدای تبلت و خودرو به اعضای جدیدالورود شورای شهر تهران چیست؟شانتاژ رسانه های محافظه کار بوده یا خبط اعضاء؟
من پیشتر در یادداشت کوتاهی در این زمینه نظر خود را اعلام کردم و اینکه در شرایط عادی دادن یک خودرو و یک تبلت به اعضای شورای شهر تهران اشکال ندارد اما در شرایط کنونی که همه از کمبود بودجه می نالند و وضعیت جامعه نیز به شدت آسیب پذیر شده است، خرید و اعطای این اجناس به نظر من در اولویت قرار نداشت.
9* دیپلماسی حسن روحانی در ایام اخیر را چطور دیدید؟ از نطق او در سازمان ملل گرفته تا پاسخی که به ظهارات رئیس جمهوری آمریکا در خصوص برجام داد؟
در دوئلی که چه ماه پیش در سازمان ملل میان دکتر روحانی و ترامپ اتفاق افتاد و چه در سخنرانی اخیری که ترامپ کرد و بلافاصله آقای روحانی پاسخ او را داد، در هر دو پیروز قاطع و با فاصله، آقای روحانی بود. علت هم خیلی روشن است. جهان خواهان صلح، هم زیستی مسالمت آمیز و آرامش است و آقای روحانی بر این موج سوار است و ترامپ در نقطه مقابل درصدد به آشوب کشیدن بیشتر منطقه حساس خلیج فارس و خاورمیانه است که هم اکنون نیز بیشترین نزاع های جهانی در آن در جریان است. تفاوت آقای روحانی با رئیس دولت قبل در این است که آقای احمدی نژاد تمام دولت های بزرگ جهان را علیه ایران و ایرانی به اتحاد و اجماع رساند. آقای روحانی درست در نقطه مقابل او این اجماع را شکست و تقریبا همه دنیا را علیه ترامپ بسیج کرده است. به گونه ای که به محض اینکه آقای ترامپ سخنانی ماجراجویانه بر زبان می آورد، پیش از ایران مقامات اتحادیه اروپا، روسیه، چین و دیگر کشورها از آن اظهارات برائت می جویند یا به ترامپ انتقاد می کنند که چرا چنین سخنانی را به زبان می آورد و حال آنکه اکنون زمان بیان این اظهارات نیست و این مطالب می تواند به آتش جنگ و تروریزم در منطقه و در سطح جهان دامن بزند.
بنابراین مادامی آقای روحانی بر این خط سوار است، یعنی بر خط صلحی که افکار عمومی جهان آن را می طلبد، از پشتیبانی جهانیان بهره مند است. خط جنگ و تحریمی که ترامپ دنبال می کند حتی در داخل آمریکا با مخالفت بخش های عظیمی از مردم و عظیم تر از آن با انزجار نخبگان امریکا مواجه است.
10*عملکرد محمد علی نجفی در شهرداری تهران چگونه ارزیابی میکنید؟ انتصابهای او با دو انتقاد روبه رو شده است. اول عدم انتصاب زنان و دوم انتصاب، ابقا و ارتقای برخی مدیران قالیبافی.البته اخیرا ایشان دو خانم را به عنوان شهردار انتخاب کرده اند اما این دو نیز جزو مدیران دوره قالیباف بوده اند.
آقای نجفی در مجموع یکی از مدیران موفق در جمهوری اسلامی است که هم با درایت عمل کرده و هم با پاکدستی و همینطور نسبت به فساد و رانت هم حساسیت های زیادی دارد. فکر می کنم عملکرد ایشان در مجموع مثبت است و روز به روز هم بهتر خواهد شد. به دلیل اینکه آشنایی بیشتری با شهرداری پیدا می کند. اگرچه به دلیل حضور 6 ساله در شورای شهر تاحدود زیادی با این دستگاه آشنا است و امیدوارم کارنامه اش در 4 سال آینده به گونه ای باشد که همه ما خوشحال باشیم ازینکه به لیست امید رای دادیم و اعضای این لیست هم چنین انتخاب شایسته ای کردند. البته معنای حرف من این نیست که آقای نجفی بهتر و دقیق تر از این نمی توانست عمل کند و یا در آینده نباید عمل کند. اما اگر برایند را در نظر بگیریم به نظر من نمره قابل قبولی به دست می آورد.
11* اخیرا دکتر عارف جلساتی را تحت عنوان « استمرار را امید» با حضور برخی نمایندگان مجلس و شورای شهر و همچنین شهردار تهران برگزار کرده است که گفته می شود جهت پاسخگو کردن اصلاح طلبان در قدرت است. نظر جنابعالی درباره این اقدام آقای دکتر عارف چیست؟
من از هر اقدامی که منتخبان مردم را به تلاش بیشتر تشویق کند و بر آنها نظارت نماید، استقبال می کنم.
سید مصطفی تاجزاده
مهر 96
روزنامه جوان: سخنرانی اخیر روحانی افكار عمومی را به هم ریخت./ اگر دموکراسی داشتیم محاكمهی برهمزنندگان آسايش عمومی مجازاتی سخت داشت.
حق با روزنامه ی جوان ارگان سپاه پاسداران انقلاب اسلامی است!؟
اگر دموکراسی داشتیم نهادهای اجماعی (امنیتی، اطلاعاتی و نظامی) که بهدلیل دسترسی به سلاح یا اطلاعات محرمانه الزاما باید غیرسیاسی و غیرحزبی مدیریت شوند و نیز نهادهایی که نقش داوری و قضاوت را در اختلاف بین جناح ها و بین حکومت و مردم و بین بخش های مختلف حکومتی بعهده دارند، به یک حزب و جناح سیاسی فرونمی کاستند و به یک جناح مصونیت مطلق نمی بخشیدند و بی پناهی کامل را سهم جناح دیگر نمی کردند؛
اگر دموکراسی داشتیم نماینده ولی فقیه در سپاه نمی گفت که وظیفه ذاتی سپاه مهندسی معقول و منطقی انتخابات است و سردار مشفق علنا و با افتخار عملکرد ستاد مهندسی انتخابات را شرح نمی داد؛
اگر دموکراسی داشتیم فرماندهی سپاه از بودجه دفاعی کشور امپراطوری رسانه ای تشکیل نمی داد تا همچون ارگان یک جناح به مخالفان تک صدایی و طرفداران دموکراسی بتازد؛
اگر دموکراسی داشتیم صدا و سیما تک صدا نمی بود و بلندگوی جناح اقلیت نمی شد و امکان بیان صدای همه را، چه مطالبات ۲۴ ملیونی که به روحانی رای دادند و چه ۱۸ ملیون ایرانی که در انتخابات شرکت نکردند، در کنار بیان خواست های رای دهندگان به رئیسی فراهم می کرد؛
اگر دموکراسی داشتیم رییس قوه قضاییه همچون لیدر حزب و جناح سیاسی مخالف به دولت نمی تاخت و به جای آنکه به تنهایی بیشتر از مسئولان قضایی تمام کشورهای جهان درمورد مسایل بی ارتباط با مسئولیتش اظهار نظر کند، به رتق و فتق مشکلات و شکایات مردم از دستگاه قضایی زیر نظر خود می پرداخت؛
اگر دموکراسی داشتیم مطبوعات فله ای توقیف نمی شدند و احزاب قانونی برخلاف نص قانون در محاکم غیرعلنی و بدون حضور رهبران و حتی بدون حضور وکلایشان محاکمه و منحل اعلام نمی شدند؛
✅ اگر دموکراسی داشتیم قوه قضاییه به دلیل اینکه یک کانال تلگرامی اتهاماتی را متوجه خانواده رییس آن می کند، عزم خود را برای بستن تلگرام که طبق گزارش وزارت اطلاعات ۹۰ درصد کانال ها و گروه هایش اجتماعی و خانوادگی هستند، جزم نمی کرد؛
✅ اگر دموکراسی داشتیم متهمان را چند ماه در سلول انفرادی نگاه نمی داشتند تا به آنچه بازجوها می خواهند، اعتراف کنند. دادگاه ها نیز فرمایشی حکم نمی دادند و حقوق بشر در تمام زمینه ها در مجموع رعایت می شد؛
اگر دموکراسی داشتیم نخست وزیر کشور و همسرش و نیز رییس مجلس میهنمان بدون تشکیل دادگاه به حبس ابد انفرادی توام با محدودیت های ویژه به نام حصرخانگی محکوم نمی شدند و به شکایت منتقدان نیز از جنتی و مدیریت صدا و سیما و سردار مشفق سخنگوی ستاد مهندسی انتخابات رسیدگی می شد تا سلامت انتخابات برای همیشه تضمین شود؛
گر دموکراسی داشتیم محجوب ترین و محبوب ترین رئیس جمهور ایران بدون تشکیل دادگاه صالح ممنوع التصویر نمی شد؛
اگر دموکراسی داشتیم برادران رئیس قوه قضاییه و نیز طوسی مانند بستگان دیگر مقامات محاکمه می شدند و سعید مرتضوی چنین آسوده خاطر گردن کشی نمی کرد؛
اگر دموکراسی داشتیم روزنامه ی جوان نیز نمی توانست در نقش ارگان جناح مخالف رئیس جمهور ظاهر شود و با تهدید او به محاکمه و مجازات سخت، اذهان عمومی را در این شرایط حساس مشوش کند.
سید مصطفی تاجزاده
پیامدهای گسترده و در موارد مهمی ناخواسته و ناشناخته انجام همه پرسی در اقلیم کردستان بررسی این مسئله را ضروری و فوری کرده است.
یکم. بزرگترین نگرانی مخالفان ایرانی همهپرسی اخیر سرایت اندیشه و مطالبه استقلالخواهی و تجزیهطلبی به ایران است.
افزایش تنش و ناآرامی و احیانا آغاز دور جدیدی از درگیری های خشونت بار در کنار مرزهای میهن،
مخدوش شدن حق شناخته شده بینالمللی "تغییرناپذیری مرزها" و شروع دومینوی درهم ریختن مرزها و بی ثباتی بیشتر در خاورمیانه آشوب زده کنونی،
حضور اسرائیل در مرزهای تحریک پذیر غربی جمهوری اسلامی با تشکیل دولت متحد آن رژیم،
رشد قوم و فرقه گرایی پساداعشی و آماده شدن بستر برای تشکیل "سنیستان" و "شیعیستان" و در نتیجه خطر افزایش پاکسازی قومی و دینی و مذهبی در عراق و به تبع آن در سوریه و یمن و افغانستان و پاکستان و ...،
سواستفاده داعش از درگیری های جدید کرد/عرب و ترک/ کرد و نیز شیعی/ سنی،
تقویت نظامیگری و جنگ افروزی و نیز تضعیف روند دموکراتیزاسیون و صلح طلبی در منطقه با تشکیل دولت های تک قوم و تک مذهب،
از دغدغه های دیگر مخالفان استقلال کردستان از عراق بشمار می روند که هر چند تک تک بجا و قابل توجه و تامل اند، اما هرگز نباید مطلق شوند و ما را از سویه های دیگر این رخداد مهم غافل کنند و با هراساندن مقامات خدای ناکرده تصمیمهای نادرستی را به ایشان تحمیل نمایند تا بی آنکه خود بخواهند، به تحقق اهداف فوق یاری رسانند و بویژه کردهای ایرانی را به طرح مطالبات واگرایانه سوق دهند.
دوم. کردها نیز مانند سایر اقوام این سرزمین نخست ایرانیاند. بالاتر از آن و با اطمینان می توان گفت که هیچ قومی نمی تواند خود را از کردها ایرانی تر بخواند. این قوم مرزداران غیور ایران در طول تاریخ بوده اند و حکومت ها نه تنها در سرحدات غربی، بلکه گاه در دیگر مناطق مرزی نیز از وجود طوایف سلحشور کرد برای پاسداری از ایران و ایرانیان بهره برده اند.
طبق آخرین پیمایش سراسری قاطبه اقوام ایرانی از کرد و لر و بلوچ و عرب و ترکمن و گیلک و... خود را ایرانی می دانند و ایرانی بودن را وضع طبیعی خود تلقی می کنند. آنان هیچ خصومت یا تعارضی بین کرد یا ترک بودن با ایرانی بودن نمی بینند.
پیوند و نزدیکی تاریخی، نژادی، قومی، زبانی و فرهنگی کردها نیز با ایران و ایرانیان انکار ناپذیر است. پس نباید با سخنان و اقدام های نابخردانه و برخلاف منافع و مصالح ملی این نگرش همگرا را به نگاه جداخواهانه تغییر داد.
سوم. مطالبات کردها که بخش مهمی از آنها ذیل خواستههای اهل سنت در ایران می گنجد، هم به حق هستند و هم دست یافتنی.
۱. آنان خواهان رفع تبعیض و بهرهمندی کامل از حقوق خویشند و براستی "ایران را برای همه ایرانیان" میخواهند. در نقطه مقابل واقعیت تلخ آن است که جمهوری اسلامی در مجموع در چهار دهه عمر خویش در رأس ساختار حکومت به طور جامع رفتار نکرده و به اهل سنت، اعم از کرد و ترکمن و بلوچ اجازه حضور در بسیاری از مراکز قدرت را نداده است. در حال حاضر آنان در کابینه، مجمع تشخیص مصلحت نظام، شورای نگهبان، شورای عالی قضایی، هیئت رئیسه مجلس خبرگان و متاسفانه اخیراً هیات رئیسه مجلس شورا و نیز در شوراهای اسلامی کلانشهرها حضور ندارند. ما هنوز استاندار سنی نداریم و در رده های اول نظامی نیز به ندرت فرماندهی از اهل سنت مییابیم.
این محدودیت و ممنوعیت مبنای قانونی و سیاسی و ملی ندارد. پاسخ راهگشای رهبری به مولوی عبدالحمید نشان میدهد تاکید بر حقوق شهروندی اهل سنت غیرشرعی نیز نیست.
از سوی دیگر تجربه مثبت دولت اصلاحات در تشکیل شوراهای اسلامی شهر و روستا در سراسر ایران پیش روی ماست. شهرهای دارای اکثریت سکنه سنی از جمله در مناطق کردنشین توانستند نمایندگان هم مذهب خود را برگزینند و شهردارانی سنی انتخاب کنند. این تجربه چنان مثبت بود که بدون کمترین چون و چرایی در دولت های بعد تداوم یافت. انتصاب فرمانداران سنی و افزایش مدیران کل شایسته از اهل سنت در استانداریهای مختلف همین بازتاب مثبت را داشت و به همین دلیل در دولتهای نهم و دهم نیز ادامه پیدا کرد و در دولت روحانی به سطح سفیر ارتقا یافت.
روند فوق را باید با سرعت، اگر چه بهدقت، گسترش داد و ثابت کرد همچنان که ایرانیان اهل سنت شامل کردها در دوران انقلاب و در دفاع مقدس دوشادوش سایر هموطنان خود مشارکت و فداکاری کردند، در دوره صلح و ثبات نیز در اداره و مدیریت کشور سهیم هستند و در هیچ حال نادیده گرفته نمیشوند.
۲. دومین مطالبه مرزنشینان کشور شامل کردها اعم از شیعه و سنی، توزیع عادلانه امکانات است به گونهای که نرخ رشد اقتصادی و پیشرفتهای علمی و فنی در مناطق پیرامونی ایران به شکل عام و اهل سنت به طور خاص به استانهای مرکزی نزدیک شود. این عادلانه و نیز به مصلحت نیست که سیستان و بلوچستان، آذربایجان غربی، کردستان و خراسان شمالی محروم ترین استان های ایران باشند.
۳. سومین مطالبه مشترک اقوام در ایران اعم از شیعه و سنی حفظ و تکریم زبان مادری و استفاده از آن است. همان حقی که قانون اساسی به رسمیت شناخته و لازم است که اجرای کامل و سریع دو اصل ۱۵ و ۱۹ قانون اساسی در دستور کار دولت و دیگر نهادهای حکومتی قرار گیرد.
۴. جلوگیری از اهانت به مقدسات اهل سنت که نمونه اخیر آن را در یادداشتهای انتقادی برخی اصولگراها دیدیم، چهارمین مطالبه به حق آنان است. باید بیاحترامی به مقدسات اهل سنت در ایران خاتمه یابد.
.
چهارم. در اتخاذ راهبرد جمهوری اسلامی درمورد رفراندوم اخیر توجه به مسائل زیر ضروریست:
۱. هموطنان کرد ما برخلاف کردها در ترکیه و سوریه و عراق، با کشور خود احساس بیگانگی نمی کنند، حتی وقتی که از حکومت و دولتمردان در تهران ناخشنود باشند. جمهوری اسلامی هرگز نباید با مسئله کردها به گونهای مواجه شود که گلهها و انتقادهای هموطنان کردمان در برخی زمینه ها با قوای حکومتی به تضاد کردها با ایران و تمامیت ارضی آن تبدیل شود. بر این اساس ایران هرگز نباید علیه کردها در عراق دست به سلاح ببرد، زیرا تبعات ویرانگر زیادی دارد و از جمله هموطنان کرد ما را به شدت و سرعت تحریک میکند و کشور را با مشکلات عدیده روبرو می نماید.
به بیان روشن حتی اگر منطق غلط «جنگ پیشگیرانه» بوش پسر را بپذیریم که در خارج از مرزهای کشورش جنگ به راه انداخت تا مثلا مانع فعالیتهای گروههای تروریستی در درون امریکا شود، باید توجه کنیم که این راهبرد دستکم درباره عراق در همسایگی ما صدق نمی کند. جنگ با کردها در آن سوی مرزهای کشور دیر یا زود ایران را گرفتار جنگ در درون مرزهای خود میکند.
۲. اقلیم کردستان بعد از هیجانات و خوشحالیهای ناشی از همه پرسی استقلال از مشکلات فراوانی رنج می برد. درست است که خواست اکثریت قاطع ساکنان آن دیار استقلال کردستان و جدایی از عراق است اما؛
اولاً احزاب و جریانهای سیاسی قدرتمند آن دیار اختلافات سیاسی تاریخی و هژمونیخواهانه و سیادتطلبانه دارند.
ثانیاً اوضاع اقتصادی دولت بارزانی بشدت نابسامان است و چشم انداز روشنی نیز ترسیم نمی کند.
ثالثاً اقلیم کردستان به آب های آزاد دسترسی ندارد. در عین حال دولتش با این مختصات جغرافیایی با همه همسایگان خود _ ترکیه، سوریه، عراق و ایران _ مشکل دارد.
رابعا مناطق ثروتمندی مانند کرکوک محل اختلاف مخالفان و موافقان همه پرسی است.
بنابراین وضعیت آینده اقلیم کاملاً روشن نیست و بسته به شرایط احتمالا تغییر می کند.
۳. جمهوری اسلامی بین کشورهای چهارگانه جایگاه منحصر به فردی دارد و از اهرم های قدرت متنوعی بهرهمند است. پس لزومی ندارد که به راهکار نظامی متوسل شود و نقش استثنایی و تاریخی خود را فروگذارد.
سید مصطفی تاجزاده
مهر 96
من به جنگ تهاجمی و حتی پیشگیرانه مطلقا اعتقاد ندارم و براین باورم که جز تخریب و ویرانی و جنگ بیشتر نتیجه مهمی ندارد. به دفاع ملی نیز تنها در شرایطی باور دارم که حاکمان عالما/عامدا کشور را برای حفظ قدرت خود وارد جنگ نکنند.
برای مثال من اگر تبعه عربستان بودم حتی اگر نظامی هم بودم، هرگز در جنگ با یمن شرکت نمی کردم، چرا که ظالمانه و درعین حال غیرضرور است و البته حاضر بودم هزینه مقاومت یا مخالفت مدنی خود را بپردازم.
حال اگر حکومتی عاقلانه و صلح طلبانه عمل کرد و با وجود این جنگی بر کشور تحمیل شد، دفاع از مام وطن را بر خود مشروع و لازم می دانم تا یکپارچگی سرزمینی و استقلال ملی حفظ و امنیت و منافع حیاتی میهن و هم میهنان تامین شود. ما هیچگاه وزارت جنگ نداشته ایم، وزارت دفاع داشته ایم. همچنان که تجاوز ارتش بعث عراق را به ایران همواره "جنگ تحمیلی" و "دفاع مقدس" خوانده ایم، نه "جنگ مقدس".
بر این اساس توییتی با جمله ای از بزرگی که متاسفانه نامش را به یاد ندارم، نوشتم که هر ملتی که خواهان صلح عادلانه است باید خود را برای جنگ آماده نگه دارد. علت آن است که بزرگ ترین پشتوانه صلح در دورانی که مناسبات "هابزی" بر جهان حاکم است و "دولت ها گرگ دولت ها هستند"، قدرت برتر نرم و گرم ملی شامل قدرت دفاعی مجهز و بروز، منسجم و منضبط است. به بیان روشن قدرت دفاع ملی در هر دو بعد نرم و سخت افزاری موثرترین ابزار کشور برای پاسداری از صلح محسوب می شود.
خوشبختانه اکثر مخاطبانم منظور مرا دریافتند. با وجود این برخی دلواپسان برای مخالفت با من به همان روش مالوف خود به دروغ و تهمت متوسل شدند. از جمله یکی اعلام کرد که تو که با سلاح جنگی در منزلت دستگیر شدی، چرا از جنگ پرهیز می دهی؟!
اشاره وی به شایعه کشف سلاح های گرم از منزل ما در هنگام بازداشتم در روز بعد از انتخابات ۸۸ است!! غافل از اینکه اولین سوالی که به ذهن مخاطب پیش میآید، این است که آیا براستی کسی فردای انتخابات با سلاح جنگی دستگیر می شود و با وجود این نه در کیفر خواست دادستانی ( در حقیقت سازمان اطلاعات سپاه ) و نه در حکم قاضی ابدا به جرم نابخشودنی او اشاره نمی کنند؟ تازه پس از تحمل حبس او را آزاد می نمایند تا ماهیت و عملکرد دولت پنهان را افشا کند؟
سید مصطفی تاجزاده
مهر 96
۱. بسیاری از انتقادهای ترامپ در نخستین سخنرانی اش در سازمان ملل به جمهوری اسلامی درباره حقوق و آزادی های شهروندان درست بود. آنچه نادرست بود مقاصد نژادپرستانه و جنگسالارانه او در پس نقدهای انسان دوستانه اش بود. به همین دلیل کسی اظهارات مزبور را در جهت دفاع از حقوق بشر و استقرار دموکراسی در ایران تلقی نکرد و نطق افتتاحیه او با استقبال دموکراسیخواهان و صلحطلبان جهان مواجه نشد. دولتمردان حاضر در نشست نیز او را مانند اوباما تشویق نکردند.
۲. تقریبا تمام انتقادهای جنگطلبان وطنی علیه خودبرتربینی، توسعه طلبی و جنگافروزی دولت امریکا صحیح است، آنچه غلط است، دشمنتراشی و فرافکنی و انزواجویی از یک طرف و آزادیستیزی و حقوقستانی آنان از طرف دیگر است که به واشنگتن فرصت و بهانه میدهد. بههمین علت اکثر ایرانیان راهبرد امنیت برانداز، صلحسوز و توسعهستیز این اقلیت محض اما قدرتمند را برنمیتابنند، چرا که می دانند در پس انتقادهای واردشان، علایق و منافع کاسبان تحریم و جنگ حرف اول را میزند و استکبارستیزی آنان بیش از امریکا و اسرائیل به ایران و ایرانی آسیب میرساند.
۳. در حوزه علم و فلسفه معیار "ما قال" است نه "من قال". مهم آن چیزی است که گفته میشود، و این که آیا با اصول و موازین علمی سازگار است؟ مهم نیست که چه کسی و با چه انگیزه ای یک فرضیه یا نظریه علمی یا فلسفی را مطرح می کند. ولی در عرصه سیاست هم "من قال" مهم است و هم "ما قال". پس افزون بر تحلیل آنچه گفته میشود، باید بررسی کرد که چه کسی، در چه زمانی و برای دستیابی به چه اهدافی حرفی میزند و زمینه را آماده میکند. سخن جاودان امام علی درباره خوارج که شعار می دادند "حکم و حکومت از آن خداست"، شاید ناظر به این وضعیت باشد، آنجا که گفت؛ «حرف حقی است که با قصدی باطل بر زبان میرانند.»
۴. دغدغه ترامپ بود و نبود دموکراسی در ایران نیست، همچنان که وقتی خبرنگاری از او درباره نقض حقوق بشر در ترکیه پرسید، در کمال حیرت پاسخ داد که در خود آمریکا حقوق بشر بیشتر نقض میشود! به این ترتیب جای شبهه باقی نگذاشت که منافع امریکا، البته از نگاه وی، بر همه چیز اولویت دارد. بر این اساس میگویم هدف او از انتقادهایش به حکومت ایران، تامین حقوق و آزادی ایرانیان نیست، تضمین منافع محافلی است که می کوشند بار دیگر ایرانیان را گرفتار تحریم های جهانی کنند و سایه شوم جنگ را دوباره در آسمان ایران به پرواز درآورند.
۵. اگر ترامپ نگران رفاه ایرانیان بود و اینکه چرا پول ایران خرج سوریه و یمن میشود، در اولین سفر خارجی خود بیش از صد میلیارد دلار سلاح به سعودی نمیفروخت؛ کشوری که نه تنها از حقوق شهروندی در آن خبری نیست و متهم ردیف اول در حمله تروریستی ۱۱ سپتامبر بشمار میرود، بلکه بیشترین هزینه ها را اتفاقا در سوریه و یمن میکند و جنایات بی شماری مستقیم یا نیابتی در آن دو کشور مرتکب میشود.
۶. استراتژی ترامپ برجسته کردن ضعف های جمهوری اسلامی است تا جنایت های خود و همپیمانانش را در خلیج فارس تحت الشعاع قرار دهد و از پاسخ گویی به نقش مخرب واشنگتن در پیدایش و گسترش هم تروریسم و هم جنگ در خاورمیانهی ابراهیمی طفره رود.
۷. روش جنگ سالاران ایرانی نیز انگشت گذاشتن بر خیانت ها و جنایت های واشنگتن است، تا بی کفایتی، فسادپروری و فرصت سوزی خود را بپوشانند و استمرار دشمنتراشی های مضر و غیرضرور را ممکن کنند و کاسبی جنگ و تحریم را رونق دهند.
۸. انتقاد دسته اخیر به اعمال معیارهای دوگانه توسط کاخ سفید درست اما ریاکارانه است، چرا که خود "استانداردهای دوگانه" بهکار میبرند. برای مثال و بهدلایل روشن درباره جنایات دولت روسیه از جمله در مورد ایران سکوت میکنند.
۹. به باور من دموکراسیخواهان و صلحطلبان ایرانی برای حفظ کیان میهن از مخاطرات بینالمللی باید دست هر شهروند معتقد به استقلال ایران و یکپارچگی سرزمینی آن را بفشارند. در سپهر سیاستورزی داخلی نیز خود را همسو و همراه با همه کسانی بدانند که با هر عقیده و سلیقه ای، علاوه بر دو شرط مزبور، به حاکمیت قانون معتقدند، به جمع امنیت با آزادی با میاندیشند و خشونت ورزی نفی میکنند.
۱۰. اگر کاخ سفید بهراستی علاقهمند است که جمهوری اسلامی در جهت رفع انتقادها حرکت کند، دموکراتیکترین کاری که میتواند انجام دهد، دخالت نکردن در امور ایران است، تا ایرانیان خود به رفع کمبود ها و نواقص همت گمارند.ملت ما گام های بلندی در جهت استقراردموکراسی برداشته و با همه موانع داخلی و خارجی بسوی تحقق بخشیدن به "ایران برای همه ایرانیان" پیش میرود. دخالت های دولت آمریکا در مسائل داخلی ایران همانقدر به نفع تمامیتخواهان وطنی تمام میشود که ماجراجوییهای جنگطلبان داخلی به امثال ترامپ برای پیشبرد اهداف شومشان علیه ایران کمک میکند.
پاسخ تاجزاده به نامه محسن مخملباف
دوست عزیز و قدیمی
جناب آقای محسن مخملباف
با سلام و احترام
نامه ۱۰ ژانویه ۲۰۱۸ جنابعالی را بهدقت خواندم. از اینکه باوجود دوری از وطن همچنان اخبار و حوادث ایران را دنبال میکنید خوشحالم، اگرچه برخی مواضع شما متأسف و نگرانم کرد، بهویژه فراز پایانی نامه که "حمله خارجی" یا "انقلاب خشونتبار" را سرنوشت گریزناپذیر کشور میخوانید و درعینحال به من انتقاد میکنید که چرا خطر سوریه شدن ایران را جدی میدانم!؟ مگر تهدیدی مهیبتر از جنگ و آشوب داریم؟ سوریه با بیست و اندی میلیون جمعیت تاکنون چند صد هزار کشته و مجروح، میلیونها آواره و میلیاردها دلار خسارت داده و هنوز معلوم نیست کی به ثبات میرسد و امنیت گذشته خود را بازمییابد! ایران با ۸۰ میلیون جمعیت چه هزینهای باید بپردازد، اگر گرفتار جنگ و آشوب شود؟
روشن بگویم. "سوریزاسیون" ازنظر من همین است که شما سرنوشت شوم ایران و ایرانی میخوانید؛ بروز خشونتهای داخلی و دخالتهای خارجی. ایران اگر گرفتار یکی از آن دو شود، وقوع دیگری به نظر من قطعی است. بهاینترتیب اولین اختلاف ما به تحلیل و پیشگویی مطلقاً بدبینانه شما برمیگردد که جنگ یا خشونت انقلابی را تقدیر مسلم و اجتنابناپذیر ایران میبینید و همزمان اصلاحات و خاتمی را که میتوانند نقش استثنایی در جلوگیری از وقوع هر دو ایفا کنند، زیر ضرب گرفتهاید. من برعکس شما همچنان به رشد آگاهیهای عمومی و نیز مواجهه عقلانی حکومت با مسائل، بهویژه بعد از اجتماعات اعتراضی اخیر امیدوارم و اینکه هنوز میتوان از به هم خوردن اوضاع، آشفتگی امور و درگیری مردم با مردم جلوگیری کرد.
اما قبل از نقد پیشبینی شما درباره آینده کشور اجازه میخواهم چند نکته درباره سه کشوری که نامبردهاید، یادآور شوم.
۱. چرا شما از حمله امریکا و متحدانش به افغانستان دفاع میکنید ولی «مخالف حمله خارجی به ایران هستید» و تأکیددارید که «حمله دولتهای خارجی را بهقصد کمک به دموکراسی در ایران نمیدانید»؟ مگر افغانستان طالبانی و جمهوری اسلامی چه تفاوتی دارند که اشغال یکی را لازم و آزادیبخش میخوانید ولی با حمله نظامی به دیگری مخالفت میکنید؟ پاسخ شما هرچه باشد، به این معناست که معتقدید دخالت نظامی خارجی در ایران وضع میهن و مردم را بهبود نخواهد بخشید بلکه بدتر خواهد کرد.
محسن عزیز!
نقطه عزیمت و نیمی از نامه تو با تأکیدت بر "رهاییبخش بودن تهاجم آمریکا به افغانستان" این حس را به خواننده میدهد که هدفی جز تعمیم تجربه مزبور به ایران نداری. اما تو یکبار دیگر پیشبینیناپذیر عمل میکنی. داستانی را که در مورد افغانستان روایت میکنی در امتداد یکزمان خطی بهپیش نمیبری. به ایران که میرسی سخن دیگری میگویی و صریحاً با تکرار تجربه افغانستان در آن به مخالفت برمیخیزی. چرا؟
علت به نظر من آن است که تو مخملباف عزیز با همه خشمی که از جمهوری اسلامی داری، اما در ناخودآگاه خود میدانی که کشور خیلی چیزها دارد که تحت هر شرایطی باید مانع تهاجم خارجی به آن شد. هرچند خودت از سر عصبانیتی قابلفهم اکنون نمیتوانی فجایع اشغال نظامی و نیز آن سرمایههای گرانبهای میهنی را به سطح روشن آگاهی درآوری و به رؤیت مخاطب برسانی.
معجزه دیالوگ در همینجا رخ میدهد؛ در شفافسازی آن آگاهی مجمل که در اعماق ذهن و ضمیر هر یک از ما پنهانشده است و بهسادگی نقاب از رخ نمیکشد، مگر وقتیکه گفتوگو درمیگیرد.
حال میتوانم از تو بپرسم که چرا شعری که درباره افغانستان سرودی هنگام تعمیم به ایران سترون میشود؟ چرا نسخه "رهایی بخش" حمله نظامی را برای ایران تجویز نمیکنی؟ چرا بهمحض گذر از افغانستان به وطن قلم نافرمانی میکند و نمیتواند نسخه مشابهی برای ایران بنویسد؟
من فکر میکنم دنیایی معنا در همین نطقه گسست نهفته است. تو هم خیلی خوب میدانی که ایران در همین جایگاه کنونی خود چه ثروت مادی و معنوی ارزشمندی دارد و از آنها باید همچون مردمک چشمان خویش مراقبت کنیم. و هم خیلی خوب میدانی که تهاجم نظامی خارجی چه بهروز کشور میآورد.
تأمل و حتی بازاندیشی در سرمایههای جامعه که تمرین دموکراسی در رأس آنها قرار دارد، و خطرات جنگ میتواند نقطه آغاز یک توافق بزرگ میهنی باشد.
۲. پرسیدهاید که «آیا ما باید به اصلاحات بیخاصیت ادامه دهیم تا دچار طالبانیسم نشویم!» از شما تعجب میکنم که برای آزاد کردن نیمی از افغانستان (نه همه آن) از سلطه طالبان، جنگ و اشغال نظامی کشور را با همه تلفات انسانی و ضایعات مادی و معنوی آن موجه میخوانید، اما اصلاحات را که توانسته است و همچنان میتواند بدون خونریزی و خسارتهای بزرگ، استقلال، یکپارچگی سرزمینی، امنیت عمومی و ملی ایران را حفظ کند و مانع حاکمیت اندیشه طالبانی بر آن شود، بیخاصیت مینامید؟ طبق منطق شما که طالبانیسم را بزرگترین خطر برای بشریت مینامید، باید اصلاحات را قدر بشناسید حتی اگر تنها کارکردش جلوگیری از حاکمیت طالبانیسم در ایران باشد. پس چرا کمر به تخریبش بستهاید؟
ب.سوریه
۱. نوشتهاید که «ایران و روسیه که پشت اسد ایستادند، سوریه را به مثالی وحشتناک تبدیل کرد». موضع من درباره عملکرد جمهوری اسلامی در سوریه مشخص است. من از آغاز اعتراضات مردمی علیه اسد، آنگاهکه مقامات ایرانی تجمعات اعتراضی را «فتنه» میخواندند و متفاوت از دیگر اعتراضات مردمی در بهار عربی معرفی میکردند، گفتم که هیچ تفاوت ماهوی بین مطالبات مردم سوریه با خواستههای مردم مصر و تونس و لیبی نیست. همچنین هشدار دادم که سرکوب خشن تظاهرات و بیتوجهی به مطالبات معترضان آینده شومی را برای سوریه رقم خواهد زد. امروز و پس از شش سال معلوم شده است که نگرانی من حق بود و هر دو طرف، چه حزب بعث و چه معارضانش، با انجام خطاهای مهلک سوریه را نابود کردند.
من البته برخلاف شما فقط یک طرف مساله را مقصر نمیدانم، و همه قدرتهای خارجی اعم از امریکا، انگلیس، فرانسه، ترکیه و عربستان تا روسیه، چین و ایران را در پیدایش مصیبت کنونی شریک و سهیم میبینم. حال ازشما میپرسم کسی که درگیری سوری- سوری را فاجعهبار میخواند و امنیت ایران را در گرو ناامنی در سوریه و نابودی سوریه را شرط بقای ایران نمیداند، آیا تعجب دارد که با تمام توان بکوشد که از شروع درگیریهای خشونت بار ایرانی –ایرانی جلوگیری کند؟
۲. پرسیدهاید که «آیا برای اینکه سوریه، سوریهای نشود، بهتر بود مردمان آن کشور از جنبش سبز و جنبش بهارعربی ایده نمیگرفتند و به خیابانها نمیریختند و تا ابد با اسد میسوختند و میساختند؟»
مخملباف عزیز!
انتقاد من به معارضان سوریه آن است که میتوانستند و میبایست مانند جنبش سبز ایران و بهار عربی تونس به خیابانها بریزند و مطالبات خود را فریاد کشند، اما توصیه «هیثم المناع» را از دستور کار خود خارج نکنند. او به عنوان رهبر «کمیته هماهنگی ملی سوریه برای تغییر دموکراتیک» بر ضرورت گفتن «سه نه بزرگ» تاکید میکرد: «مخالفان اسد باید به دخالت خارجی، به خشونت ورزی و به فرقه گرایی نه بگویند»؛ اما متاسفانه بخش اعظمی از مخالفان اسد به خارجیان متوسل شدند، خشونت به کاربردند و فرقهگرایی پیشه کردند و تا آنجا پیش رفتند که شعار «علوی در تابوت و مسیحی در بیروت» سردادند.
من همچنین معتقدم که حتی با وجود سرکوب شدن و شکست مقطعی، مخالفان نمیبایست به خشونت متقابل و عملیات تروریستی متوسل میشدند و به بازی باخت - باخت تن میدادند. سرمایه سیاسی و اخلاقی آنها میتوانست در مرحله دیگری در خدمت میهن و مردم سوریه قرار گیرد.
من هیچگاه به تظاهرات مردم سوریه انتقاد نکرده و آن را حق آنان دانستهام. انتقاد من آن انحراف آنان از مسیر جنبش سبز در ایران و جنبش بهار عربی در تونس است. اگر مخالفان اسد با دخالت خارجی مخالفت میکردند، خشونت بهکار نمیبردند و شعارهای فرقهای نمیدادند، احساسات قشرهای وسیعی از مردم سوریه را علیه خود و به سود حکومت برنمیانگیختند و چه بسا جنگ داخلی اساساً شکل نمیگرفت.
مخملباف گرامی!
من هرگز راهبرد "جنگ پیشگیرانه" جرج بوشی را تأیید نکردم که برای جلوگیری از "جنگی احتمالی"، "جنگ واقعی" راه میاندازد. من هرگز تسلیم این راهبرد نژادپرستانه نشدم که در حلب هرچه میخواهد رخ دهد، بدهد، همدان امن باشد. من هرگز تن به تقسیمبندی بیشرمانه "ناموس ما"، "ناموس آنها" ندادم. برای من ناموس همه ساکنان خاورمیانه اعم از شیعه و سنی و مسیحی و یهودی و ایزدی و زرتشتی و سکولار مهم است، نه فقط ناموس ایرانیان و شیعیان. همچنین همواره کاربرد معیارهای دوگانه توسط دولتهای غربی و سکوتشان درباره سرکوب تظاهرات مسالمتآمیز و دموکراسیخواهانه مردم بحرین و یمن را محکوم کردهام.
۳. باید از مردم سوریه، موافق یا مخالف اسد، پرسید که اگر شش سال پیش میتوانستند اوضاع امروز کشور خود را ببینند و از نتیجه سیاست سرکوب و خشونت دو طرفه آگاهی مییافتند، آیا همین مسیر را میپیمودند، یا تن به گفتگوی سوری-سوری میدادند، قبل از آن که صدها هزار کشته و مجروح، میلیونها آواره و میلیاردها دلار خسارت بدهند و تازه معلوم نباشد که کشورشان چه زمانی به ثبات و امنیت پایدار دست خواهد یافت؟
۴. با شما همدلم که نباید به گونهای عمل کنیم که کتابهای درسی کودکان سوری در آینده از ایران به نام دشمن یاد کنند.
اما فکر میکنم که ما ایرانیان با همه خطاهای پیشین میتوانیم آینده قابل قبولی را حتی در سوریه رقم زنیم به شرط آنکه همه برای کاهش دشمنیها و توسعه صلح و دوستی در منطقه بسیج شویم. نه اینکه به بحران دامن زنیم یا خدایناکرده به سوریه و لیبی شدن ایران دل ببندیم. برعکس باید بکوشیم که سوریه و یمن و لیبی نیز از امنیت و صلح پایدار برخوردار شوند و صندوق رأی را فصلالخطاب جامعه خود قرار دهند.
همجنین امیدوارم رفتار و گفتار ما درمورد وطن چنان نباشد که نسل آینده خودمان ما را به دلیل درس نگرفتن از حوادث سوریه و لیبی یا عراق و افغانستان لعن و نفرین کنند.
ج. تونس!
۱. خوشبختانه ما هر دو روند حوادث در آن کشور را مثبت ارزیابی میکنیم. اگر چه من برخلاف شما سهم حزب اکثریت را در پیروزی دموکراسی در تونس برجسته میدانم. همچنین بیشترین نقش را در این زمینه به دو دیکتاتور آن کشور نمیدهم، و از شما میپرسم که با تصویر رمانتیکی که از دوران قبل از قیام ترسیم کردی، مردم تونس چه دردی داشتند که با خودسوزی یک جوان دستفروش آتش گرفتند، قیام کردند و بنعلی را فراری دادند؟ متاسفم که خشم به حق شما از اسلام آمرانه و طالبانی موجب شده است که نقش و خدمات اسلام رحمانی و صلحطلب را در تونس و ایران و ... نادیده بگیرید.
۲. بهار عربی در تونس به حکومت تک حزبی و تکصدایی منجر نشد، چرا که همه نیروهای سیاسی آن اعم از مسلمان و سکولار بر «توافق» توافق کردند. رویکرد توافقطلبانه راشدالغنوشی و حزب النهضه که بیشترین آرا را در انتخابات آزاد کسب کرد، توافق سکولارها و اسلامگراها را ممکن کرد. همچنین باید از نقش استراتژیک ۴ تشکل مدنی "اتحادیه سراسری کار"، "اتحادیه صنایع بازرگانی و صنایع دستی"، "انجمن دفاع از حقوق بشر" و "کانون ملی وکلا" در تونس تقدیر کرد که اسلامگراها به رهبری غنوشی و سکولارها به رهبری مزروقی را دعوت کردند تا درباره قانون اساسی توافق کنند. (در ادبیات سیاسی تونس «توافق» کلمه محبوبی است، کمااینکه سایت الجزیره، مغرب جهان عرب، برخلاف مشرق جهان عرب مثل سوریه و سعودی و ... را «توافقگرا» نامید.) دادن جایزه صلح نوبل به این ۴ نهاد نیز همچنان که رئیس جمهور تونس گفت، جایزه به «توافق» بود. زیرا دو جریان سیاسی اسلامی و سکولار به میانجیگری "رابعه دیالوگ ملی" به «قانون اساسی توافقی» دست یافتند که فقط بر رأی اکثریت تکیه نداشت.
۳. مدل تونس که انقلاب آن را "الثوره التوافق" میخوانند، نشان میدهد که استقرار دموکراسی نه فقط در یک جامعه مسلمان ممکن است بلکه میتواند به بازی برد-برد برای همه بازیگران سیاسی کشور تبدیل شود، اگر اسلامگراها و سکولارها دست از انحصارطلبی بردارند، همدیگر را بهرسمیت بشناسند و برای حل مشکلات تشریک مساعی کنند.
۴. هنگامی که غنوشی در جریان رقابتهای انتخاباتی تونس گفت: «ما کاندیداشدن و رقابت سیاسی پیش از انقلاب را برای عناصر رژیم گذشته بهحساب نمیآوریم (برایشان محدودیت ایجاد نمیکنیم) زیرا سنگهای سالم بنای مخروبه میتوانند در تأسیس بنای نوین به کارگرفته شوند» احتمالاً اصلاحطلبانهترین رویکرد یک رهبر انقلابی را درباره نظام استبدادی پیشین و مقامات آن ارائه میکرد. زیرا انقلابها معمولاً رویکردی منفی و رادیکال علیه آنچه مربوط به گذشته است، اتخاذ میکنند و تمام دوران استبداد را همراه با همه نهادها و چهرههایش در ردیف عناصر و رسوبات رژیم قبلی طبقهبندی میکنند و ناخودآگاه راه بر استفاده از برخی تجربیات، دستاوردها و حتی گاه سنتهای دموکراتیک و نیز استفاده از کادرهای سالم و توانای رژیم پیشین میبندند.
خوشبختانه مبارزه بیامان غنوشی با سکولاریزم دینستیز و به قول خودش «ژاکوبنی» (جناح رادیکال انقلاب فرانسه) هیچگاه به نفی دستاوردهای ملت تونس در عصر بنعلی منجر نشد. بر این اساس به تاکید میگفت.
«اسلامی دینی است که قبل از همه تأمین حقوق بشر را برای زنان به رسمیت شناخته است.... زنان و جنبش زنان باید پیشتاز جامعه باشند.»
همو اعلام کرد که: «از بیم تقسیم شدن تونس به دوقطبی مسلمان و سکولار او و حزبش نامزدی برای ریاست جمهوری تعیین و معرفی نخواهند کرد.»
۵. درسی که غنوشی از تجربه مصر گرفت این بود که باید به "دموکراسی توافقی" روی آورد که به قول خودش بسی فراتر از پیروزی ۵۱ درصدی است. به همین دلیل امروز میتوان تونس را به مثابه تنها کشور عربی و مسلمان معرفی کرد که هویت ملی آن به یُمن قانون اساسی توافقی، خصلتی مدنی و دموکراتیک یافته است و آن را از ملتسازیهای آمرانه در خاورمیانه متمایز میکند.
مخملباف عزیز!
آنچه در سوریه و عراق و لیبی میبینیم، با جنگ دولتها بایکدیگر تفاوتی اساسی دارد. در حالت اخیر معمولاً خود دولتها و ارتشها باهم میجنگند. بههمین دلیل بهمحض وصول توافق دولتها جنگ میان آنها خاتمه مییابد. درست مثل جنگ ایران و عراق که توافق دو کشور به جنگ پایان داد. اما در جنگهای خانگی و داخلی با پدیدهای مواجهیم که سرشت خانمانبرانداز و سرنوشت ویرانگر جنگ را مضاعف میسازد و افق صلح را برای همه و برای مدتهای مدید تیره و تار میکند.
در حقیقت در روند و در وضعیت "سوریهشدگی" جنگ سرشتی اجتماعی و مردمی مییابد. برای مثال بسیاری از سنیهای سوریه خود را و نیز نفس سنی بودن خود را در معرض تهاجم و سرکوب و انهدام دیدند. به همین دلیل بسیاری از آنها برای دفاع از خود و از بقا و کیان خود دست به اسلحه بردند. درجانب مقابل نیز علویها احساس کردند که در معرض نابودی قرار گرفتهاند. به این ترتیب تخاصم طرفین به جنگی وجودی، همه جانبه، خشن و بیپایان تبدیل شد.
این نوع از جنگها که اندیشه و راهبردش حذف تام و تمام دیگری است، بیش از آنکه در تاریخ و جغرافیای خاورمیانه یا در دین و فرهنگ مردمش ریشه داشته باشد، نتیجه حاکمیت رژیمهای مستبد و فاسد و ناکارآمد از یکسو و مداخله خارجی و اشغال نظامی از سوی دیگر است.
بر این مبنا سوریهزدهگی قبل از هرچیز قطبیسازی مطلق علایق و منافع بخشی از مردم در تضاد با عقاید و مصالح قشرهای دیگری از مردم است که به شکل دوگانههای سنی-شیعی، خلافت عثمانی-صفوی، کرد-عرب، عرب-عجم، ترک-فارس و ... پیش برده میشود. پس هرجا که اختلافات جنبه هویتی بگیرد و به تضادهای مطلق و وجودی و حذفی تبدیل شود و هرجا که جنگافروزان موفق شوند درهای عمیق و غیرقابل عبور میان مردم ایجاد کنند، آنجا باید در انتظار سوریه شدگی بود، ولو اینکه مردم این طرف یا آن سوی دره با عناوین دیگری نامگزاری شوند.
نکته قابل تأمل آنکه از آغاز تجمعات اعتراضی اخیر تقریباً تمام رسانههای فارسی زبان بیگانه کوشیدند همین شکاف را میان تظاهرکنندگان و بقیه مردم ایجاد و درهای عبورناپذیر بین آنها حفر کنند. اما جامعه مدنی ایران تسلیم این دوگانهسازیهای سوریهساز نشد و برفراز آن درهی جعلی و برساخته جنگطلبان پلی انسانی زد و از آن گذشت.
مخملباف گرامی!
متاسفم که بخشهایی از نامه اخیر شما همین حس "دیگرستیزی" و حذف خشونت بار «جز من» را در خواننده ایجاد میکند. به ویژه آنجا که در مقایسه دو دیکتاتوری شاه و بنعلی مینویسید: «میراث ما از دوران شاه ۱۵۰ هزار آخوند بود که فقط ارتش را در اختیار نداشتند و پول نفت را. بورقیبه و بنعلی در تونس سپاه ملاها را برای ملت باقی نگذاشتند و تا آنها را تحمیق و تحقیر استثمار کنند».
چنین نگاه و راهبردی میتواند مقدمه و ای بسا مروج نزاع خونین و همهجانبه مردم با مردم شود؛ به اختلافها سرشتی جنگی و آشتیناپذیر دهد؛ دشمنی را بعدی مطلق ببخشد؛ حس انهدام تمام عیار را در بخشهای مختلف جامعه برانگیزد و تداوم زندگی امن و آرام ایرانیان را با مخاطرات جدی و خونین مواجه کند؛ البته اگر در فرجام آن ایران یکپارچه باقی بماند!
من البته همچنان امیدوارم که ایران سوریه نشود. نه بهدلیل آنکه قدرتهایی که سوریه و لیبی و یمن را به خاک سیاه نشاندند، در مورد ایران برنامه مشابهی ندارند. نه! علت را در ظرفیتهای مدنی و حتی حکومتی جامعه خود میبینم که نمونهاش را در روزهای اخیر مشاهده کردیم.
بخش بزرگی از ایرانیان بهرغم نارضایتیهای خود از حکومت، به پروژه سوریسازی نه گفتند، و با اینکه جوانان خشمگین و معترض را فرزندان خود میدانستند و با آنان و با بسیاری از مطالباتشان همدلی داشتند اما به دخالت خارجی، به خشونتورزی و به فرقهگرایی و دوقطبیسازیهای کاذب و خطرناک قاطعانه نه گفتند.
چگونگی مواجهه بخشهای گوناگون حاکمیت نیز متفاوت با سال ۸۸ بود. به محض فروکش کردن تجمعات به فیلترینگ اینستاگرام و تلگرام پایان داد، بسیاری از بازداشت شدگان را آزاد کرد و سخن از دلجویی از آسیبدیدگان رفت و "اعتراض" را "حق" مردم خواند.
این دو همان سرمایههای پربهایی هستند که ایران دارد و افغانستان طالبان، عراق صدام، سوریه اسد، تونس بنعلی و لیبی قذافی نداشتند.
مخملباف عزیز!
با شما موافقم که تداوم جمهوری اسلامی بدون اصلاحات بنیادی با دشواریهای فراوان مواجه است اگر اساساً ممکن باشد. اما انقلاب را در شرایط کنونی ممتنع میبینم هرچند وقوع شورش را ممکن میدانم، بویژه اگر حاکمیت اقدامهای عاجل نکند.
نکته استراتژیک آنکه ایران در شرایطی که قرار دارد که توازن قوا از یک سو و گسترش یافتن فرهنگ گفتگو از سوی دیگر استقرار دموکراسی در جامعه را محتملتر از همیشه کرده است.
در چنین شرایطی من ترجیح میدهم بهجای پیدا کردن مقصر سرنوشت شوم و محتوم کشورم، بکوشم گامی به جلو بردارم و مانع تحمیل خشونت انقلابی یا تهاجم خارجی به ایران شوم. زیرا هرکدام از دو پیشبینی شما رخ دهد، اوضاع را در ایران سوریهای میکند.
به اعتقاد من اصلاح طلبان باید با تمام توان بکوشند که حاکمیت بویژه شخص رهبر و نیز منصوبانش را از اضطراری بودن شرایط آگاه سازند تا فضا را باز و انتخابات را آزاد کنند. راه تعامل با جهانیان و نیز با همسایگان در پیش گیرند تا اقتصاد میهن و مردم رونق گیرد. همچنین به مبارزه واقعی با فساد بپردازند و با پایان دادن به حبس و حصر و خارج کردن صدا و سیما از تکصدایی، انجام گفت و گوهای ایرانی - ایرانی را آغاز کنند. از آن سو نیز مردم را به مخاطرات استفاده از خشونت و زیانهای غیرقابل جبران دخالت خارجی آگاهتر سازند.
مخملباف گرامی!
خواهید گفت که اصلاحطلبان این حرفها را سالهاست که زدهاند اما موفق به حصول نتیجه نشدهاند. یا به درستی انتقاد خواهید کرد که تحقق چنین مطالباتی در گرو بازبینی در شیوه عمل اصلاحطلبان نیز هست.
من هم به عملکرد جریان اصلاحات نقدهای بسیاری وارد میدانم و همواره از شنیدن انتقادها استقبال کرده و میکنم. این را هم میدانم که به دلیل تلنبار شدن مطالبات و کندی رشد اقتصادی بخش عمدهای از جامعه از دست اصلاحطلبان گلایهمندند. اما خوشبختانه اصلاح طلبان در خفا یا آشکار از خود انتقاد میکنند. همین سنت "خودانتقادی" و گشودگی به روی تحول رمز بقا و موفقیت آنهاست. آنان همچنان که در بیانیهها وجمعبندیهای اخیرشان منعکس شده است، میکوشند رخدادهای اخیر را به فرصتی برای غنیسازی گفتمانی وکرداری خود تبدیل کنند و از جمله پیوندزدن میان گفتمان عدالت وگفتمان آزادی را در دستور کار خود قرار دادهاند. ما در جریان انتخابات اخیر ترکیببندی میان آزادی و امنیت را به گفتمان محوری خود تبدیل کردیم و حال باید یک گام مهم دیگر برداریم.
مخملباف عزیز!
من از نقد اصلاحطلبان بویژه اگر استعلایی و تکاملی باشد، کاملاً استقبال میکنم. اما این چیزی نبود که برخی چهرههای اوپوزسیون خارج از کشوری سعی کردند به نام تجلیل از تظاهرات اخیر در پس آن سنگر بگیرند. آنها از موضعی لنینزده و مادون اصلاح طلبی، به تحقیر دستاوردهای انتخاباتی ایرانیان و عبور از نهادهای دموکراتیک پرداختند که کمترین خاصیت آنها پیشگیری از جنگ داخلی و سوریه نشدن ایران است.
براین باورم که تا جریان اصلاحات زنده است، ایران نه افغانستان و زیمبابوه و ونزوئلا خواهد شد و نه لیبی و سوریه. و اگر دستاورد یک جریان سیاسی در خاورمیانه فعلی همین امر بزرگ باشد، قابل قبول است. با این حال معتقدم که اصلاح طلبان هرگز نباید به همین حد اکتفا کنند. بویژه اکنون که بهاعتقاد من اعتراضات دی ۹۶ عملکرد همه جریانهای سیاسی از جمله اصلاحات را میتواند متحول کند، همانطور که جنبش سبز در سال ۸۸ یکی از نقاط عطف جامعه ما شد و نگاه جدیدی به صندوق رأی را هم در جامعه و هم در حکومت پدید آورد.
اکنون شهروندان دفاع از حق رأی و سلامت صندوق را وظیفه خود میدانند و شیوه مشارکت فعال و مستقیم در امور کشور را در پیش گرفتهاند. انواع کمپینهای طرح و پیگیری مطالبات در ادامه "جنبش رأی من کو" نمونههایی از این روحیه و روش به شمار میروند. در حاکمیت نیز وقایع ۸۸ حق رأی را تثبیت کرد تا دوباره صندوق و نه خیابان محل وزنکشی در عرصه سیاسی کشور شود.
بر همین اساس میتوان گفت که اعتراضات اخیر نیز بهرغم تلخیهایی که با آنها همراه بود، یا با آنها مواجه شد، پتانسیل آن را دارد که از یک تهدید به یک فرصت تبدیل شود. مهمتر از همه تثبیت «حق اعتراض» است که توسط تمام گرایشهای سیاسی جامعه بهرسمیت شناخته شد.
در گام بعدی تلاش ما باید بر پیوندزدن حق اعتراض مسالمتآمیز و قانونی به آزادی انتخابات باشد چراکه از این به بعد میتوان با حضور مستقیم و عنداللزوم خیابانی مردم به مهندسی انتخابات در پوشش نظارت استصوابی اعتراض کرد، بدون آنکه به اردوکشی خیابانی و اقدام علیه امنیت ملی متهم شد. چنانچه تلاشهایمان نتیجه نداد، میتوان از «تحریم فعال یک انتخابات مشخص» سخن گفت.
به نظر میرسد که در حال حاضر شهروندان این آمادگی را پیدا کردهاند که از حق تحریم نه به شکل یک قهر منفعلانه، بلکه به مثابه کنش سیاسی معنادار و مؤثر برای عقب نشاندن استصوابیون استفاده کنند. این آمادگی برای همه تحولخواهان و اصلاحطلبان فرصت بوجود آورده است تا خواستار بازترشدن فضای سیاسی و انتخاباتی کشور شوند و در راه تحقق این مطالبه قانونی و مردمی، البته در صورت نیاز خواستار تجمع یا راهپیمایی علیه نظارت استصوابی شوند. اگر متولیان نظارت استصوابی بازهم بکوشند حق مشروع و قانونی شهروندان برای انتخابات آزاد را زیرپا بگذارند، شاید بتوانیم و مصلحت بدانیم که اعتراض خود را به یک رفراندوم منفی (تحریم انتخاباتی مشخص) تبدیل کنیم.
مخلباف عزیز!
تو بیش و پیش از آنکه یک سیاست مدار باشی، هنرمندی! ولی اینبار وقتی قلم به دست گرفتی، غیر از آن مخملباف هنرمند دوربین بهدست بودی!
سیاست را هنر ممکنها توصیف کردهاند و هنر خلق جهانهای ناممکن است. مخملباف هنرمند باید جهانهای تازه برای ما بیافریند. دست کم هنر سیاست ورزی ملت را به خودآگاه ما بیاورد.
مردم با کدام "هنر" توانستند از دل یک امر ظاهراً غیرممکن یعنی نظارت سپاهی-استصوابی و امپراتوری رسانهای رقیب یک انتخابات نسبتاً آزاد خلق کنند؟ روی کاغذ و در تئوری ما با یک "امتناع " مواجهیم. اما مردم در انتخابات و در عمل از آن عبور کردند.
مخملبافی که آن "سه راه" را مطرح میکند، مخلباف هنرمند نیست، بخصوص آنکه آن "سه راه" را جوری طراحی میکند که به "یک" راه ختم میشود؛ آشوب داخلی و مداخله خارجی! بعد هم میگوید "تقصیر" خودتان است!
محسن عزیز!
"ملت" کیست؟ آن متعرضین چند ده هزار نفره؟ یا نامعترضین؟ اکثریت مردم در این قضیه به معترضین نپیوستند و ضد معترضین هم نبودند. خانه هم ننشستند! بلکه به نحو نسبتاً فعال نظارت میکردند، تحلیل میکردند، نتیجه میگرفتند، همدلی میکردند، و در همان حال سوریه شدن ایران را نمیخواستند. اما به یک دستاورد بزرگ رسیدند.
قبل از ۸ دی ۹۶ چیزی به نام "حق اعتراض" بهرسمیت شناخته نمیشد. جوانان خشمگین و شجاع و سرخورده به خیابانها ریختند و چیزی را ابداع کردند به نام "حق اعتراض". همچنان که جنبش سبز "حق رأی" را تثبیت کرد. ملت نیز از این واقعه استفاده کرد برای غنی کردن دموکراسی خود.
ما تا به حال دموکراسی انتخاباتی داشتیم، حالا دموکراسی اعتراضی هم داریم یا میتوانیم داشته باشیم.
هنر یعنی خلاقیت، یعنی درست در زمانهای که سوریهسازی یک پروژه واقعاً موجود است، چگونه میتوان سوریه نشد و در همان حال آزاد زیست؟
هنر این نیست که پروژه سوریهسازی ترامپ و نتانیاهو و بنسلمان را نبینیم. این هم نیست که بگوییم چون سوریهشدن یک ریسک محتمل است، پس به گزینه بشار اسدی تن بدهیم. هنر یعنی عبور از این دوگانههای افسون کننده و مخرب. اگر خوب چشم باز کنیم، خواهیم دید که این هنر در حال پیاده شدن است. نه در تظاهرات جوانان معترض ما به تنهایی، بلکه هم چنین در نحوه "درونیکردن آن جوانان" توسط کسانی که به تظاهرات نپیوستند؛ خشم جوانان را درک میکنند، اما در ناامیدی با آنها شریک نیستند.
محسن گرامی!
تظاهرات اعتراضی جوانان موقتاً هم که باشد تمام شده، اما فصل دیگری آغاز شده است یا باید بشود. شاید شبیه به آنچه در دوران "پسا ۶۸" در فرانسه و اروپا دیدیم؛ سنگر بندی خیابانی پاریس خیلی زود تمام شد اما پشت سر خود اندیشه "جنبشهای نوین اجتماعی" را تحرکی تازه بخشید و غنیتر کرد.
تو بهتر از من میدانی که تولید ناامیدی هنر نیست. این هنری است که رسانه "میلی" در این سو و رسانههای جنگافروز و تحریمطلب در آن سوی مرزهایمان به شکل انبوه و هر روزه تولید میکنند. آنها بودجههای کلان دارند و لشکری از کارشناسان علم ارتباطات را استخدام کردهاند که خبر و گزارش و فیلمهای جذاب در جذابیتزدایی از زندگی در ایران و تحقیر شور انتخاباتی و شوق سازندگی ایرانیان بسازند.
گفتن اینکه در ایران تابوها وموضوعهای ممنوع فراوان وجود دارد که نمیتوان از آنها حرف زد، هنر نمیخواهد. هنرمندان آنانند که در عرصه نقاشی و تئاتر و سینما و موسیقی و شعر و ادب همین تابوها را سوژه هنرپردازی خود کردهاند و به نقد و گاه هجوشان مینشینند.
مخملباف هم اگر میخواهد مخلمباف بماند، باید مرز خود را از جنگطلبان آن سوی مرز و از کاسبان تحریم در این سوی مرز جدا کند و دوربین خود را برای نمایش زندگی و صلح و امید بهکار گیرد.
برادر عزیزم!
می دانم که تو همان محسن مخملبافی هستی که اگر جایی به حقیقت برسد، آن را قربانی مصلحت نمیکند؛
همان مخملبافی که به اذعان خود "توبه نصوح" را میسازد اما وقتی فیلم "برلین زیر بال فرشتگان" را میبیند، شب تا صبح در خلوت خود و در همان هتل محل اقامت برای نگاه قبلی خود گریه میکند؛
همان مخملبافی که آنقدر آزاده است که بگوید اینکه زمانی فکر میکرده که راه اصلاح جامعه اینقدر ساده و دفعی است که با چاقو زدن به یک پاسبان حل میشود، اشتباه است؛
همان مخملبافی که نسبی بودن معرفت را بارها و بارها در نون و گلدون و سلام سینما و ... تکرار میکند.
از همین روست که این یادداشت را به احترام تو نوشتم که به آن مخملباف آزاده یادآوری کنم مشکلات ایران و ایرانیان با دخالت خارجی یا سرنگونی خشونت بار جمهوری اسلامی حل نمیشود.
محسن جان!
زمانی سارکوزی رئیسجمهور فرانسه گفت تونس گزینهای جز یک دیکتاتوری دوست غرب یا رژیمی طالبانی ندارد. اندکی بعد، مردم تونس دوگانه دیکتاتوری مورد حمایت غرب و طالبانیسم قرون وسطایی را پشتسر گذاشتند و به دموکراسی توافقی رسیدند.
ما هم میتوانیم از دوگانه مورد اشاره تو عبور کنیم و به دموکراسی توافقی دست یابیم اگر من و تو و ما یکبار دیگر دست به دست هم دهیم.
بهترینها را برایت آرزو دارم.
سید مصطفی تاجزاده
اول بهمن ۱۳۹۶